cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ سَِـَِڪَِسَِیَِ 💦

♥دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊 📍 #داستان 📍 #لز 📍 #گی 📍 #محارم 📍 #بیغیرتی 📍 #عاشقانه 📍 #خُرد_سال 📍 #وویس_سکسی 📍 #محجبه 📍 #تصویری 📍 #چالش #لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞

Show more
Advertising posts
2 074
Subscribers
+824 hours
+277 days
-1930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

نتظر آژانس بود که رفتم با سمجی سوارش کردم و همش گریه میکرد …هرچی معذرت خواهی کردم فایده نداشت و آخرش گفتم خودم درستش میکنم گفت چطوری گفتم صبر کن ادامه دارد**** **** نوشته: معلم سکسی cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
Show all...
خانم معلمی که بخاطر من بهش تجاوز شد (۱) #تجاوز #زن_شوهردار #خانم_معلم سلام دوستان من با اسمهای تقریبا مستعار داستانم رو‌نقل میکنم اسم من مهدی هستش و معلمم در یکی از مدارس شاهد شهرستانهای استان کرمان داستان از اونجایی شروع شد که ما یک همکار داشتیم به اسم مستعار خانم مهسا که دو سالی میشد که استخدام شده بود با توجه به سهمیه شاهدی که داشت اومده بود مدرسه ما. یک روز اتفاقی رفتم پشت ساختمان مدرسه سیگار بکشم که فهمیدم ایشون زنگ تفریح تو کلاس موندن و دارن با یکی صحبت میکنند و صداشون از پنجره کلاس میومد بیرون و میگه تو رو خدا دست از سرم بردار شوهرم بفهمه بیچارم می‌کنه من هنوز دارم بابت خیانتم جواب پس میدم که اون طرف خیلی سمج بود مثل اینکه…گذشت تا اینکه زنگ بعد اومد دفتر من بهش گفتم اگر کمکی از دست ما برمیاد دریغ نکنی همکارم شما هم جای خواهرم …بنده خدا برادرش هم فوت شده بود مثل اینکه خلاصه بنده خدا جا خورد تا اینکه به بهانه تکالیف درسی بچه ها هر از گاهی زنگش می‌زدم و کم کم یک کم خودمونی تر شد و گفت یک چیزی میخوای بگی و نمیگی شما گفتم نه خواهرم چیزی نیست گذشت روز به روز شوخی های ما تو زنگ تفریح بین همکاران بیشتر میشد تا اینکه احساس کردم بهم حسی پیدا کرده که سال تموم شد و رفتیم برا تابستان ارتباطمون هم کم بود تا اینکه مهر اومدم مدرسه دیدم که مهسا خانم بینی اش رو عمل کرده دافی شده برا خودش فهمیدم که اعتماد به نفس ندارن و… همش ازش تعریف میکردم یکبار داشتیم می‌رفتیم دفتر به شوخی گفتم دافی شدی برا خودت ها خندید و رفت این حرفم باعث شده بود که بیشتر بهم رو بده شب رفتم پیام دادم گفتم میتونم وقتا بگیرم گفت در مورد چیه گفتم شخصیه گفت الان نه شوهرم خونه است بزار برا فردا ظهر بعد تعطیلی روز بعد تو مدرسه باز بهش تیکه مینداختم خانم شماره بدم و اونم می‌خندید تا تعطیل کردیم پیام دادمش گفتم خوبی گفت شیرین زبون شدین بفرمایید حرفتون بزنین گفتم کار دله دیگه گفت متوجه نمیشم گفتم کم کم متوجه میشی خندید و گفت حرفت بزن گفتم مشکلت چیه گفت من مشکلی ندارم گفتم ماجرای صحبتت تو کلاس رو شنیدم که گفتی اگر شوهرم بفهمه و… یک ساعتی جواب نداد زنگ زدم رد داد گفتم مزاحمت نمیخوام بشم کارت دارم که جواب داد چکار داری گفتم می‌خوام کمکت کنم به بدبختی راضیش کردم گفت خواستگار قدیمیم دوباره فیلش یاد هندوستان کرده و میگه که باید ببینمت گفتم حرفش چیه گفت میگه باید تنها باشیم می‌خوام حرف بزنم گفتم خب نرو گفت میترسم زندگیم خراب کنه گفتم کجا میخواد حرف بزنین گفته که بیرون شهر گفتم خب بگو تلفنی بزنه حرفش رو که گفت میگه نمیشه گفتم خب قبول کن من حواسم بهت هستش گفت چطوری گفتم که دنبالت میام تعقیبتون میکنم گفت نه اصلا بعد دو روز گفت خیلی پیله است سر حرفت هستی گفتم آره و قرار شد عصر به عنوان کلاس جبرانی بگه خونه نمیام و بره با طرف سر قرار که حرفاش بشنوه قرار شد که یک گوشی باهاش رو تماس هم باشه و منم اگر دیدم اوضاع خطریه برم سراغشون که به سختی قبول کرد گوشی دوم خودم رو دادم بهش و زنگ زدم و گفتم قطع نکنی تحت هیچ شرایطی بنده خدا رفت سر قرار و منم حواسم بهشون بود رفتن سمت یکی از مناطق کوهستانی که داشتن صحبت میکردن و خاطرات قدیم که مهسا داشت میگفت که من شوهر دارم و یک دختر و پسر ۱۲ و ۱۳ ساله دست از سرم بکش صحبتاشون مفصل بود فقط فهمیدم اول عروسیش چند بار با هم رابطه داشتن که هنگ کردم یک دفعه گوشی پسره زنگ خورد و گفت یکی داره تعقیبتون می‌کنه نگو که یکی هم از پشت سرمون داشت میومد که گازش و گرفت و انداخت تو خاکی تا به خودم اومدم گمش کردم و فقط از صدای گوشی شنیدم مهسا همش التماس میکرد که بیخیال بشه و کسی با من نیست پسره فکر کرد من دوست پسرشم فقط داد میزد خفه شو جنده سرتون رو به درد نیارم که فهمیدم بردش تو یک خونه و بعد چند دقیقه یکی اومد تو خونه و داشت میگفت امروز دو نفری میکنیمت و مهسا هم گریه میکرد که فهمیدم بردنش تو اتاق و گوشی تو کیفش بود و صدای کمی میومد و به سختی میشنیدم فقط صدای گریه و التماس می‌شنیدم که شنیدم داره میگه لختم نکنین که سرم میخواست بترکه تا اینکه بعد چند دقیقه دوتایی افتادن به جونش و هق هقاش کمتر شد و یک کم آخ و اوخش به گوشم رسید یک ساعت گذشت من داشتم دیوونه میشدم تا اینکه صداش میومد که خدا لعنتت کنه چرا فیلم گرفتی ازم و… اون پسره هم میگفت از حالا هر وقت گفتیم باید بیای پیش ما وگرنه فیلمت رو پخش میکنیم که باز زد زیر گریه خلاصه که آژانس گرفتن و فرستادنش تو شهر که گوشی هم خاموش شد نمیدونستم باید چطوری باهاش روبرو بشم بخاطر من بی آبرو شده بود هرچی زنگ و پیام میزدم جواب نمیداد همش میگفتم خدا من رو لعنت کنه یکی دو روز مدرسه نیومد وقتی هم اومد اصلا داخل دفتر نیومد که آقای همتی مون رفته بود گفته بود چرا نمیای دفتر گفته بود حالم خوب نیست.ظهر که تعطیل کردیم م
Show all...
اروم جلو عقبش می کردم میگفتم محمد داره جلو زنت کونت میزاره توله سگ دوس‌داری ة دوستش بود گفت اره دوس‌دارم دراوردم خیار رو دوباره تف کردم تو کونش و اروم اروم کردم تو کونش انقدر ادامه دادم تا آب انداخت و راحت تر تو کونش عقب جلو میشد پیش آب از کیرش آویزون بود برش گردوندم به پشت ولی دساش باز نکردم و شروع کرد ساک زدن براش و پیش آبش رو ریختم رو سوراخش تا خیار راحت تر بره و بعد تند تند شروع کردم به جلو عقب کردن خیار در حالی که کیرش تو دهن بود ابش اومد وهمینجور من داشتم ابش رو تو دهنم جمع می کردم بعد خیار رو ول کردم تا خودش کم کم در بیاد لبام گذاشتم رو لباش اونم بی خبر از نقشه من لب بهم داد من همه اب رو ریختم دهن خودش اولش فک کرد تفمه چون بعضی وقت تفم رو می انداختم دهنش کاری نداشت نمیخوردش ولی زودم تفش نمیکرد بیرون بعد فهمید ک ابش خواست بریزه بیرون ولی من همینطور لب ازش میگرفتم باعث شد یکیش قورت بده تا بتونه نفس بکشه چون با دستم دماغش گرفته بودم و با دهنم لبشو تا مجبور بشه بخورتش خودم هنوز ارضا نشده بودم دستاش باز کردم بعد مسواک زدن 😁 با خیار و لیس زدن کوسم من رو ارضا کرد حالا پشیمون بود از دادن بهم و فانتزی ولی دو ساعت بعد دوباره همون‌جوری سکس کردیم چ باز ازم خواست که با خیار ولی کوچیکتر بکنمش اگه دوس‌داشتین با نظرات بگین ادامه بدمم تا خاطره اولین سکس گروپم با شوهرم و کارگر افغانی رو بگم واقعا شوهری که اهل فانتزی یه چیز دیگست من قبول ندارم ک مهرداد بی غیرته و دوسم نداره به وضوح از همه دوس‌پسرام بیشتر دوسم داره و رو حرفش وایساد و باهم ازدواج کردیم الانم هرچند ماه یکبار اجازه میده با دوست پسرم سکس کنم بعدش میشینیم با هم فیلم سکسم با دوس‌پسرم رو میبینم و من فقط با جق زدن آبش میارم نوشته: ناپلئون cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
Show all...
دوست پسرم رو کونی کردم تا شوهرم بشه (۱) #دنباله_دار مهرداد ۳۳ سالش بود ک باهاش اشنا شدم خوشتیپ و خوش قیافه اهل کار و زندگی دختر باز نبود ولی دوست دختر داشت از همون روزای اول ازش خوشم اومد و با تموم جنده بازیام اونم منو دوست داشت اعتماد زیادش بهم باعث شد بهش خیانت نکنم گرچه همون اوایل که باهاش بودم دوست پسر هم داشتم همون روزای اول میتونست منو ببره خونه و بکنتم ولی خیلی اروم اروم جلو میرفت داستان ما از اونجا شروع شد که بعده سه سال من عاشقش بودم دیگه و اونم همینطور ولی سکسامون مثل زن و شوهرا شده بود هیجان اول رابطمون رو نداشت اوایل جوری وحشی منو میکرد که تا یک ماه دیگه نیازی به سکس نداشتم قبل از مهرداد سکس هام جوری بود که انگار من وسیله ارضا شدن بقیه بودم ولی مهرداد تا من رو ارضا نمی کرد خودش ابش نمیومد سال سوم رابطمون به پیشنهاد خودش و گله های من از رابطمون اومدیم سراغ فیلم پورن و داستان سکسی خیلی بهتر شد قشنگ یه تکونی خورد سکسامون کم کم اومدیم تو فانتزی های سکسی و فتیش های مختلف امتحان میکردیم اون موقع کردن من اسم خواهرم میگفت و دوستام و من اسم دوستای اون مثلا با خیار برام از عقب میکرد و خودش کوسم رو میخورد میگفت محمد داره تورو میکنه منم دارم برات کوست رو لیس میزنم چند بار خواستم از عقب انگشتش کنم ولی میگفت نه بدم میاد تا اینکه یه شب یه داستان سکسی براش فرستادم و یه فیلم پگینگ گفتم من دوست دارم بکنمت یا باید بزاری بکنمت یا جلوم به یکی کون بدی اینجا بود که برا اولین بار اوکی‌ رو ازش گرفتم ولی چند بار بعدش که سکس داشتیم بخاطر ماموریت های کاری دیر به دیر من رو میدید و فوری ارضا میشدیم این می شد که دیگه بعدش من یا اون بیخیال کون دادنش به من میشد تا اینکه برا یه مدت زود به زود همدیگه رو میدیدم و این تایم کم شدن بین سکسامون فرصت به فانتزیمون داد خلاصه قبل اینکه بیاد پیشم بهش گفتم برو دستشویی خودت بشور و با شیلنگ خودتو خالی کن و یه خیار متوسط چرب کن بزار تو خودتو بیا دنبالم دخترایی که داستانو میخونن بدونین که دوست پسرتون فقط با سکس میتونین پیش خودتون نگه دارین مردا خوشبختی رو توی سکس با پارتنرشون میبینن زنام همینجورن ولی کمتر برا این میگم که اگه میخواین مخ دوس‌ پسرتون بزنین فقط یه سوراخ نباشید تو رابطه نبض رابطه و سکس تو دستتون باشه مطمئن باشید جنده ترین دخترم باشید مردتون نمیتونه فراموشتون بکنه و بیخیالتون بشه ولی باید باهاش سکس کنید حتی دو سه ماهی یکبار نزارید تکرار و فاصله بیفته تو رابطتتون بعد اینکه مهرداد منو برد خونه یه فیلم پورن شیمیل گذاشتیم و خوابوندمش زمین روش دراز کشیدم بدون اینکه یه تیکه از لباسش در بیارم و شروع کردم به تقه زدن تا خیار تو کونش تکون بخوره و مالیدن کوسم به کونش و باسنش هم خودم شهوتی شده بودم هم اینکه میخواستم ببینم میتونم مث‌خودش با کردن ابشو بیارم اخه اون جوری منو میکرد که آبم بدون اینکه بخوام زیاد بمالمش یا گاهی بدون مالیدن ابم میاورد خلاصه بعد یه ربع لخت لخت شدیم بعد یه اسپری زدم به کیرش که زود ابش نیاد در گوشش گفتم خودت رو میکنم مونا رو هم میکنم کونی مونا خواهرش بود مثل خودش خوشگل و سکسی بود کیرش تو دستم بود و گوش گردنش میخوردم از فشاری که کونش رو به عقب میداد و نفس هاش فهمیدم خیلی شهوتی شده و خوشش اومده دستاش رو بستم از پشت و شرتم رو چپوندم تو دهنش گفتم حق نداری حرف بزنی میخوام جوری کونت رو بکنم که پاره بشی باید دستم رو تا مچ تو کونت بکنم بیغیرت کونی خواهرتم میدم به دوستات بکنن جلوی چشمات بچه کونی قشنگ میدیدم با حرف زدن اینجوری کیرش تو دستم سفت تر میشه بعد دست کردم تو کیفم یه خیار اندازه کیر خودش که قک کنم ۱۸ ۱۹ سانت هست دراوردم گفتم میخوام بفهمی تا منو میکنی چی میکشم مادر جنده شرتم خیس خیس بود فاز میسترس و برده برداشته بودتم و خیلی حشریم میکرد خیار رو از کونش دراوردم چندتا تف انداختم رو سوراخش و سر خیار رو ک کرم زده بودم گذاشتم رو سوراخش میمالیدم و اسپنکش میکردم همراهش کلی فحش بهش میدادم بعد کم کم هلش دادم تو کونش که صداش دراومد ولی من تا ته انداختم تو کونش و روش دراز کشیدم شرتم از دهنش دراوردم و سه چهار تا از انگشتام کردم تو دهنش در گوشش گفتم دوسم داری چند بار تکرار کردم جوابم نمی داد منم با بدنم خیار رو محکم فشار دادم دیدم هیچی نمیگه خیار رو تند تند جلو عقب کردم تا دادش هوا رفت و گفت اره اره گفتم عاشقمی گفت اره گفتم پس باید منو بگیری وگرنه کونت پاره می کنم قبوله باز هیچی نگفت من دوباره تند تند تو کونش عقب جلو کردم گفت باشه می گیرم روش دراز کشیدم و اروم خودم میمالیدم به خیار گفتم دوست داری کونت میزارم کونی مادر جنده خانومت داره کونت میزاره تو چیه منی ؟ شوهرتم دیگه؟ کونیتم دیگه؟ توله سگتم من چیه توام ؟ خانوممی اربابمی بکنمی دوباره رفتم سراغ خیار واینبار
Show all...
👍 2
تموم شده بود و یهو خودم رو روی تخت ول کردم.منو برگردوند و سینه ها و گردنم رو خورد و من برای بار دوم ارضا شدم.اومد برعکس روم دراز کشید و این دفعه چوچوله ام رو که آب کسم هم قاطی اش بود رو خورد و آروم کیرش رو سمت دهنم کرد ولی من بازم از خوردن کیرش امتناع کردم ولی آنقدر کیرش رو به دهنم مالید که مجبور شدم دهنم رو باز کنم و کیرش رو لیس بزنم.حالا آه و ناله ی محسن شروع شده بود و می‌گفت بخور زهرا جون ،بخور که بدجور واسه ی این لحظه له له میزدم.یه چند دقیقه که کیرش رو خوردم درش آورد و برگشت و پاهای منو داد بالا و کیرش رو یه دفعه کرد تو کسم.بعد شروع به جلو و عقب کردن کرد . روم دراز کشید و لبش رو گذاشت روی لبم و تلمبه زد.هر دوتا مون آه می گفتیم و خسته شده بودیم ولی داشتیم لذت میبردیم. من که دیگه داشتم پاره میشدم التماس میکردم که محسن تموم کن دارم پاره میشم ولی اون که داشت لذت میبرد که صاحب کارش زیرش داره ناله میکنه می‌گفت زهرا جونم یه جور جرت میدم که نتونی راه بری .یه جور میکنمت که هر روز التماسم کنی که بکنمت و من فقط می گفتم تمومش کن.منو برگردوند و به حالت داگی کرد خواست کیرش رو بذاره تو کونم که برگشتم و گفتم امکان نداره که بزارم کونم رو بکنی . بوسم کرد و گفت باشه عزیزم میزارم تو کس نازت ،کیرش رو آروم کنار کسم میزد و بازی میداد بعد یهو سر کیرش رو کرد تو سوراخ کونم و من بلند داد زدم .دستش رو گرفت جلوی دهنم و همونجور کیرش رو تو کونم یکم نگه داشت.من داشتم از شدت درد گریه میکردم و اون درحالیکه سرکیرش تو کونم بود منو کامل رو تخت خوابوند و این دفعه تا نصف کیرش رو کرد توی کونم.داشتم فقط گریه میکردم ولی محسن عین خیالش نبود و یکی دو دقیقه بعد کل کیرش رو توی کونم کرد و من داشتم از شدت درد داشتم ضجه میزدم وقتی دید که واقعاً نمیتونم کیرش رو تحمل کنم درآورد و منو عقب کشید و از پشت تو کسم کرد و چند دقیقه دیگه تلمبه زد .من هم دیگه از شدت درد کونم و ضربات کیرش به کسم داشتم ناله میکردم اون هم با صدای ناله های من داشت لذت میبرد و می‌گفت ناله کن که خیلی منتظر این لحظه بودم که زیر کیرم ناله کنی . دیگه سرعت تلمبه هاش بیشتر شده بود و یهو همه ی آبش رو تو کسم خالی کرد.با اینکه میدونستم حامله نمیشم ولی زود رفتم دستشویی و کسم رو کاملا شستم . پایان قسمت اول نوشته: زهرا cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
Show all...
👍 1
دادم قرار شد تا محسن با اسنپ بره و ماشین خودش رو برداره و برگشتنی پیتزا رو بگیره و بیاره.کارت بانکی خودم رو به محسن دادم و گفتم با اون پول پیتزا رو پرداخت کنه.اون که رفت من حموم رفتم تا دوش بگیرم و مستی از سرم بپره.کمی طول کشید تا به حموم برم به همین خاطر تا در اومدم دیدم آیفون زنگ خورد.همون لباسهای بیرونم رو پوشیدم و در رو باز کردم.محسن پیتزاها رو گرفته بود و مشروب رو هم با خودش آورده بود.حالم رو پرسید که گفتم دوش که گرفتم سرحال شدم.خندید و گفت من تازه با خودم مشروب آوردم که بازم بخوریم که جواب دادم تو بخور و من دیگه نمیتونم بخورم.گفتم من برم سشوار بکشم بیام .سشوار کشیدم و یه شلوار راحتی و تیشرت پوشیدم و اومدم میز ناهارخوری ،نشستیم سر میز و من دو سه لقمه پیتزا خوردم و محسن چند پیک دیگه ویسکی با پیتزاها خورد. هر دو تا مست بودیم (البته من بهتر شده بودم)ساعت ده و نیم شده بود که محسن گفت من دیگه برم تا شما هم استراحت کنید. خواست بلند بشه که دیدم بدجور مست کرده و با این وضعیت نمیتونه رانندگی کنه.گفتم شب بمون و همینجا بخواب .قرار شد روی مبل بخوابه( تخت شو) و من هم به اتاق رفتم تا بخوابم . چون مشروب خورده بودم داغ کرده بودم خودارضایی کردم و خوابیدم .نمی دونم ساعت چند بود که احساس کردم یه چیزی داره روی باسنم تکون میخوره.بیدار شدم ولی تکون نخوردم چون مطمئن بودم که محسن هستش و این دفعه میخواستم مچش رو بگیرم. محسن که شک کرده بود یکی دو دقیقه کاری نکرد وقتی مطمئن شد که من خوابم شلوارم رو که کمی پایین داده بود بیشتر پایین کشید و دستش رو از زیر شرت به کونم میکشید. وقتی دید من حرکتی نمی کنم جرأتش بیشتر شد و شلوار رو کمی پایین‌تر داد و یکم شرتم رو پایین کشید.دیگه وقتش بود که برگردم و مچش رو بگیرم ولی گفتم یکم دیگه صبر کنم ببینم تا کجا جلو می‌ره(البته چون خیلی وقت بود سکس نداشتم کمی هم خوشم اومده بود ولی اصلا به سکس با محسن فکر هم نمی‌کردم).آروم چرخیدم که مثلاً خوابم ولی خواستم راحتتر شلوارم و شرتم رو پایین بکشه.بازم دو سه دقیقه منتظر موند و آروم شلوارم رو تا زانو پایین داد و بعد شرتم رو پایین‌تر کشید و دستش رو بین پاهام برد و آروم روی کسم حرکت داد. داشتم دیوونه میشدم چون حرکت دستش کمی سریعتر شد و انگار متوجه شده بود که بیدارم چون بی پروا تر کار میکرد.دیگه نمی‌تونستم جلوی آه کردنم رو بگیرم چشمامو باز کردم که مثلاً از خواب بیدار شدم و سرم رو بالاتر آوردم و گفتم محسن چیکار داری می‌کنی؟همونجور که با یه دست کسم رو نوازش میداد سرش رو آورد طرف من و لبش رو گذاشت روی لبم و دست دیگه اش رو برد پشت سرم ،بعد همونجور سرم رو روی بالش گذاشت و شروع به خوردن لبم کرد خواستم لبم رو جدا کنم ولی به کمک دستش و فشار لبش نگذاشت.انگشتش رو کاملاً توی کسم فرو کرد و توش محکم تکون میداد.من که میخواستم کمی محسن رو اذیت کنم و بعد مچش رو بگیرم دیگه در اختیارش بودم.دهنش هنوز بوی الکل میداد که همین منو مست خودش کرده بود و آروم آروم داشتم همراهی اش می کردم.ولی خجالت می‌کشیدم که زیر پسری ۱۲،۱۳ سال کوچکتر از خودم خوابیدم ولی از طرفی دیگه چون هنوز داغ بودم و هم خیلی وقت بود که با کسی نبودم راحت تر از آنچه که فکرش رو میکردم تسلیم شدم. اون هم که دید من تسلیمش شدم لبش رو از لبم جدا کرد و بلندم کرد. مستقیم رفت سر کسم و شروع به خوردن چوچوله ام کرد من داشتم آه آه میکردم و اون سرعت خودش رو بیشتر کرد تا آبم اومد.بلندم کرد و تیشرت رو درآورد و سوتینمو باز کرد شورت و شلوارم رو از پیام بیرون کشید .بعد زیر پیراهن خودش رو درآورد و کمربند شلوارش رو باز کرد.بعد اومد و شروع به خوردن سینه هام کرد وقتی دید من کاری نمیکنم دستم رو گرفت و برد سمت کیرش.دکمه ی شلوارش رو باز کرد و آروم دست من از زیر شرتش برد سمت کیرش که بزرگ شده بود و کلفت بود،خودش دست منو رو کیرش حرکت میداد و سینه هامو میخورد من دیگه خودم داشتم کیرش رو بالا پایین میکردم و اون محکم‌تر سینه ها و گردنم رو میخورد.بلند شد شلوار و شرتش رو داد پایین و کیرش رو آورد طرف دهنم.چون نمی دونستم کی حموم کرده رغبتی برای خوردنش نشون ندادم در ضمن هنوز یه بی میلی و خجالت خاصی نسبت به سکس با یه پسر کوچکتر از خودم ،آن هم کارمند و زیر دستم داشتم.گفت خانم مهندس برگرد به پشت دراز بکش ،این اولین حرفی بود که از اول کار زده بود منم برگشتم و همون‌جوری خوابیدم و اون از شکم گرفت و بالام آورد تا کاملا روی زانو شدم و شروع به لیس زدن کونم کرد.انقدر این کار رو انجام داد که ناله کردن من شروع شد . وقتی صدای آه و ناله ی من بیشتر شد محسن گفت بلندتر ،بلندتر ،آخ که چقدر منتظر این لحظه بودم .من میگفتم بسه و اون می‌گفت بلندتر داد بزن که دوساله که منتظر این لحظه بودم.دیگه تحملم
Show all...
ن برم.ساعت حدود ده و نیم شب بود که محسن رو مرخص کردند ولی گفتند که باید حتماً امشب حواسمان بهش باشه چون خطر هنوز کاملاً رفع نشده است.با مامان تماس گرفتم و گفتم که من امشب توی دفتر پیش محسن میمونم و منتظر من نباشه ولی قبول نکرد و گفت که دوتایی بریم به خونه‌ی مامان و اونجا بمونیم. محسن رو با اصرار راضی کردم که شب به خونه‌ی مامانم بریم وقتی رسیدیم مامان سوپ پخته بود شام رو خوردیم که تلفن مامانم زنگ خورد .خاله ام بود که گفت مأمور ها دنبال رضا اومدند ولی چون خونه نبود پیداش نکردند و اینکه من رضایت بدم که مامانم بهش گفت که یکی دیگه رو با چاقو زده و باید از اون رضایت بگیرند.بعد یه ساعت برای محسن تو پذیرایی جا انداختیم مامان اتاق خودش خوابید و من هم موندم تا محسن خوابش ببره و بعد برم پیش مامانم بخوابم چون لباس نداشتم یه شلوار نخی راحتی پوشیدم و یه مانتو جلو باز راحت هم پوشیدم که برای مامانم بودند.من روی مبل داشتم تلویزیون می‌دیدم و دیگه محسن داشت خوابش میبرد مانتو رو درآوردم دراز کشیدم و داشتم به ماجراهای امروز فکر میکردم نمیدونم کی خوابم برده بود احساس کردم چیزی روم داره حرکت می‌کنه خواستم چشمهایم رو باز کنم که دیگه چیزی احساس نکردم اینقدر خسته بودم که بیخیال شدم تکونی به خودم دادم و به پشت شدم و و کمی بعد بازم این دفعه روی باسنم حرکت رو احساس کردم این دفعه خواستم بلند بشم که احساس کردم یکی داره آروم راه می‌ره ،اولش ترسیدم ولی بلند شدم ببینم چه خبر هست کسی رو ندیدم و محسن همخواب بود ولی شلوارم کمی پایین اومده بود تازه یادم افتاد که من کجا خوابیدم ساعت موبایلم رو دیدم که ۴ صبح بود اینقدر خسته بودم که حال فکر کردن هم نداشتم رفتم اتاق و پیش مامانم خوابیدم .با زنگ هشدار موبایلم بیدار شدم .ساعت هفت و نیم بود دیدم مامانم نیست رفتم از اتاق بیرون محسن خواب بود ولی مامان نبود زنگ زدم طبق حدسم رفته بود نون بخره.به مامان گفتم تا اون بیاد من میرم حموم تا دوش بگیرم بهم گفت تو کشوی کمد شرت تازه هست یکی برداشتم و رفتم حموم. رختکن حمام خونه‌ی مامان بیرون از حموم قرار داره و من شورت و لباسم رو اونجا درآورده بودم .دوش گرفتم وقتی آب رو بستم احساس کردم در رختکن بسته شد سریع در اومدم دیدم شرتم رو زمین افتاده که یاد دیشب افتادم که شلوارم پایین اومده بود .دیگه کاملآ شک کرده بودم که محسن شب داشته باهام ور میرفت و الآنم یه لباس زیرهام دست زده بود ولی کاری نمی‌تونستم بکنم چون مدرکی نداشتم خودم رو خشک کردم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون که دیدم محسن مثلاً تازه داره بیدار میشه.سلام و صبح بخیر گفت منم با اخم سلام کردم و صبح بخیر گفتم که مامان در رو باز کرد رفتم موهایم رو خشک کردم و صبحانه خوردیم.چون به نوعی مدیون محسن بودم و به خاطر من با رضا درگیر شده بود و هنوز مطمئن نبودم که این کارها رو کرده باهاش با محبت برخورد میکردم.بهش گفتم که بمونه پیش مامان و استراحت کنه و من برم دفتر که گفت بهتر شده و اونم میاد .با هم رفتیم دفتر ،وقتی مریم و بهرام ماجرا رو شنیدن از محسن تشکر کردند .بهش گفتیم به شهر خودشون بره و چند روزی استراحت کنه ولی قبول نکرد و گفت تو اتاق خودش استراحت می‌کنه.یک هفته گذشت و محسن دیگه تقریباً خوب شده بود ومن تو این مدت درگیر تلفن های خاله ام بودم و در عین حال به محسن هم رسیدگی می کردم .بالاخره با خاله توافق کردیم که یه پولی به محسن بدهند و من و محسن از پیگیری شکایت صرف نظر کنیم به شرط اینکه دیگه رضا مزاحم من نشه و خود اونها هم جنبه ی عمومی جرم رو پیگیر باشند. رضا رفت خودش رو معرفی کرد .صد میلیون برای محسن گرفتیم که بعد چند روز قاضی برا ی رضا چند ماه زندان برید ولی نمیدونم چجوری بیست روز بعد آزاد شد.محسن با مشورت با ما قرار شد یه پراید بخره و عصرها که ما کاری نداریم تو اسنپ کار کنه ،به همین خاطر من هم سی میلیون بهش قرض دادم تا تونست یه پراید مدل ۸۸ بخره.روزی که ماشین رو خرید پنجشنبه بود بعد از ظهر به اعضای دفتر یه سور داد و یه شیشه ویسکی برامون باز کرد.بهرام و مریم هر کدوم دو پیک خوردند و چون شب تولد خواهرزاده ی بهرام دعوت بودند زود رفتند تا آماده ی رفتن شوند.من هم خواستم بلند بشم و بروم که دیدم سرم داره گیج می‌ره(معمولاً با دو پیک مست میشم) محسن گفت خانم مهندس اجازه بدید من خودم شما رو برسونم.اول قبول نکردم ولی دیدم ممکنه تصادف کنم قبول کردم. سوار ماشین من شدیم و محسن راند وقتی رسیدیم ماشین رو محسن تو پارکینگ انداخت من پیاده شدنی تعادلم رو از دست دادم ولی قبل از افتادن تونستم خودم رو کنترل کنم.محسن گفت که منو کمک می‌کنه تا بالا بریم من هم قبول کردم .در خونه رو که باز کردم محسن رو دعوت کردم که بیاد تو و من برای شیرینی ماشینش پیتزا بگیرم.پیتزا رو سفارش
Show all...