cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

به سیاهی چشمان تُ

Show more
Advertising posts
5 744
Subscribers
-1324 hours
-627 days
-34430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from آشپزباشی
00:01
Video unavailable
▪️إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ‎◾️ ⚫️ کل ایران بار دیگر عزادار شد⚫️ خبر دلخراشی ڪه هم اکنون بدست ما رسید شرح ڪامل خبر 🖤 👇👇👇 https://t.me/+1nIjZq8u2xBlMzJk https://t.me/+1nIjZq8u2xBlMzJk
Show all...
0.10 KB
👍 1🐳 1
Photo unavailable
. ✨هزاران خوبی برای امشبتون الهـی دلتون مثل روز روشن ✨ ومثل برکه آرام باشد شادی قلبتون مداوم💓 نفستون گرم، روزگارت پرعشق💓 ولبریز ازاتفاقات قشنگ✨ شبتون سرشار از آرامش الهی✨ @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
1
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۳۲۳ توان رفتن به آن طرف اتاق و برداشتن آب از یخچال را نداشت برای همین با هر سختی که بود قرص را همان طور قورت داد و پایین فرستاد. چرا باز هم به آن روزها فکر کرده بود که حال و روزش این طور شود! چرا گاهی وقت ها حتی با خودش هم دشمنی می کرد و به فکر جان خودش نبود؟ این ها سوالاتی بود که حتی خود گلوریا هم جوابش را نمی دانست. دلش می خواست عالم و آدم را مقصر بداند و اولین نفر هم بدون شک کوهیار بود. دوست نداشت اعتراف کند اما تو کوهیار را برای خودش می خواست. با این که او را همه جا می فرستاد اما می خواست در نهایت کنار خودش باشد. می خواست اگر هم پیش دختری می رود به خواست او باشد و وقتی او دستور داد از آن دختر دل بکند. تمام این سال ها کوهیار هم دقیقا همین کار را انجام داده بود به جز یکی دوباری که زیر آبی رفته بود اما حالا داشت کاملا علنی خلاف میل گلوریا رفتار می کرد. خودخواهی بود اگر می خواست کوهیار با ام سن و سال عمرش را تباه کند برای زنی مثل او که سنی ازش گذشته بود اما مگر دل این حرف ها را می فهمید! او هم روزی جوان بود و دل داده بود به کیوان اما کیوان قدر دلش را ندانسته بود. تقصیر او نبود که در جوانی اجازه نداده بودند عاشقی کند و حالا می خواست که تاوان عاشقی نکردنش را کوهیار پس بدهد. دوباره صدای پارس سگ در گوشش پیچید و مجبور شد دستش را محکم روی گوش هایش بگذارد. معمولا این حالتش زود از بین می رفت اما این بار زیاد از حد طول کشیده بود و کم مانده بود مغزش از این همه سر و صدا و فکر و خیال بترکد... 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
😢 14👍 7🥰 1
Photo unavailable
. 💕✨سه شنبه تون بشادی ✨و پراز موفقیت 🌷✨امـروزتان شاد و 💕✨سرشاراز عشق و رضایت ✨سلامتی ساکن جانهایتان 🌷✨و لبخنـد جاری 💕✨بر لبهایتان باشـد ✨کسب و کارتون خوب 🌷✨شادیهاتون دائمی 💕✨و زندگیتون عالی باشـه ✨روزتون زیبـا ودر پنـاه خـدا @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
👍 1
Photo unavailable
💫آسمان زندگیتون نور بارون ✨چراغ خونتون روشن 💫 فرداتون قشنگ تراز هر روز ✨ آسوده بخواب ڪه خدا 💫مواظب همه چیز هست ✨ آرامش مهمان لحظه هاتون 💫شبتون نورانی💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌🖤❃✶ @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
1
sticker.webp0.00 KB
05:40
Video unavailable
⭕️ برندگان جشنواره جزیره آدا مشخص شد... 📹ویدیو رو بصورت لایو ببین برنده شدی یا نه جایزه بعدی چیه‼️ خوش شانس بعدی کیه ⁉️ به خانواده بزرگ جزیره آدا بپیوندید 👇👇👇 @Adaa_lingerie @Adaa_lingerieبزرگترین مرکز تخصصی لباس بانوان
Show all...
67.71 MB
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۳۲۲ دستش را روی گوش هایش گذاشت و فریاد کشید. دوباره همان صداهای پارس کردن در ذهنش پیچیده بود و داشت دیوانه اش می کرد. برای اولین بار از این که این اتاق را عایق صدا کرده بود پشیمان شد. شاید اگر صدایش بیرون می رفت کسی پیدا می شد که به دادش برسد. دوباره اشک هایش روی صورتش ریخت. گلوریایی که همه آن بیرون فکر می کردند توپ جا به جایش نمی کند حالا عاجز شده بود و داشت اشک می ریخت. هر چقدر سعی می کرد خودش را جمع و جور کند و قوی باشد فایده ای نداشت. دستش را بند موهایش کرد و آن ها را کشید مدت زیادی بود که این حالت ها به او دست نداده بود و حالا بعد از این مدت انگار دوباره دچار همان جنون های ناگهانی شده بود. اشک ریخت و خودش را در آغوش کشید. مثل یک بچه ی خطاکار گوشه ی دیوار نشسته بود و زانو در بغل کشیده بود. آرام گریه می کرد و هر چند دقیقه یک بار دوباره دیوانه می شد. انقدر مغزش به هم ریخته بود که حتی نمی توانست خاطراتش را به ترتیب کنار هم بچیند و فقط صحنه هایی تاری مقابل دیدش قرار می گرفت و او هر بار با دیدنشان از اعماق وجودش جیغ می کشید. اگر قدرتش را داشت بدون شک تمام حافظه اش را پاک می کرد و یک گلوریا ی جدید را می ساخت اما چنین چیزی امکان نداشت. بارها تلاش کرده بود آن خاطرات را از یاد ببرد اما حالا می دید باز هم همه چیز را به یاد می آورد. به سختی و با حالت چهار دست و پا خودش را به میزش رساند و قرصی از ورقش بیرون کشید... 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
👍 24😢 4
Photo unavailable
. ✨صــبــح دوشــنــبــه تــون زیــبــا ✨ان شــاءالــلــه امـــروز ✨بــهتـــریــن روز ✨زنــدگــیــتــون بــاشـــه ✨پــراز خـــیــر و بــرڪــت ✨ســرشــار از شــادے و آرامــشــ ✨لــبــریــز از مــوفــقــیــت و لــبــخــنــد ✨لــحــظــه هاتــون قــشــنــگ ✨و دلــتـــون پــراز شــادے بــاشــه ✨زنــدگــیــتــون ســرشــار از ✨عــشــق و دوســتــے ✨در پــنــاه خــداے مــهربــان بــاشــیــد @be_siyahie_cheshmane_to
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.