cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

آلباتروس

@LeilaMah :ادمین

Show more
Advertising posts
672
Subscribers
+824 hours
+307 days
+3430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Tu peux mettre un peu de bleu dans ce ciel sans couleur تو می‌تونی کمی آبی به این آسمون بی‌رنگ بیاری @Albatros1374
Show all...
2_5213162648832589898.mp36.50 MB
ز خود هرچند بگریزم، همان دربند خود باشم واعظ قزوینی @Albatros1374
Show all...
«Dans une famille, on a beau avoir vécu les mêmes choses, on n'a pas les mêmes souvenirs.» علارغم اینکه تو یه خانواده تجربیات مشترکی داریم ولی خاطرات یکسانی نداریم. آدما از یک تجربه‌ی زیسته برداشت‌های متفاوتی دارن، هم در لحظه‌ی تجربه و هم بعدتر هنگام به‌خاطر آوردن. ما بخشی از خاطرات رو مدام تو ذهن‌مون دستکاری می‌کنیم و بازتعریف می‌کنیم‌شون تا جایی که حتی ممکنه کلا خاطره به خاطره‌ای متفاوت تبدیل بشه. بعضی وقتا اتفاقات رو جوری به‌خاطر میاریم که ترجیح می‌دادیم اتفاق افتاده باشه نه جوری که واقعاً اتفاق افتاده. یه نقل قول از ماری داریوسکه. داریوسک جزو معدود نویسنده‌هاییه که فقط با خوندن یه کتاب ازشون می‌رن تو لیست محبوب‌ها. کتاب تولدی دیگرش ادبیات محضه. کتابی که بعد از مدت‌ها فاصله منو به ادبیات برگردوند. به هر کی که ازم پیشنهاد کتاب می‌خواست اصرار می‌کردم بخونه و خب تا به امروز فقط یه بار تلاشم برای تبلیغش موفقیت‌آمیز بوده. کتاب داستان زنیه که شوهرش رو گم کرده. در واقع شوهرش برای خرید نون از خونه بیرون می‌ره و دیگه برنمی‌گرده. موقع خوندن داستان نقاشی عشاق رنه مارگریت مدام جلو چشمم بود و خب همین پلی که از کتاب به یه نقاشی که خیلی دوسش دارم زده می‌‌شه یکی از دلایل علاقه‌ام به کتابه. یه بخشی از کتاب زنه داره آلبوم عکس‌هاشون رو نگاه می‌کنه که بخش جذابیه و یه پاراگرافش رو برای تبلیغ می‌ذارم: آیا در حالی‌که من واقعهٔ گم‌گشتن شوهرم را از سر می‌گذرانم، او در هر جا که هست خود را مثل یک مطلقه نخواهد دانست، مثل مردی که هرگز ازدواج نکرده است، آزاد از هر تعلق خاطری؟ آیا شوهرم در مخفیگاه خود فرض را بر این نخواهد گذاشت که زنش هرگز وجود نداشته است؟ شروع کردم روی آلبوم اشک ریختن، روی آن باغچهٔ لحظه‌هایی که پژمرده شده بودند، اشکم زورق‌ها را خیس می‌کرد که شل و وارفته در زیر چشمم ورق می‌خوردند و عکس‌ها را مات‌تر می‌کردند، بر سر عروسی‌ام باران می‌بارید و من که فقط کت دامن سفیدم را بر تن داشتم سردم می‌شد، شنیده بودم که اگر در عروسی باران ببارد عروس خوشبخت می‌شود. @Albatros1374
Show all...
تو کلاس ادبیات مدرسه عاشق آرایه‌ی حسن تعلیل بودم. یه دفتر داشتم که بیت‌هایی با حسن تعلیل رو توش یادداشت می‌کردم. بعدِ یاد گرفتنش سعی می‌کردم تو زندگی خودم هم برای اتفاقات، دلایل غیرواقعی ولی قشنگ پیدا کنم. این‌طوری همه‌چی قابل تحمل‌تر می‌شد. چطور ممکنه از خیس شدن زیر بارون عصبانی بشی وقتی فک کنی بغض ابری ترکیده. حتی می‌تونی هوای آلوده و نبودن ستاره‌ها رو به اون کسی که امشب ستاره‌ها رو از کسی هدیه گرفته ببخشی. هر وقت اتفاق بدی می‌افتاد و کسی می‌خواست دلداریم بده ازش می‌خواستم دلیل قشنگ براش پیدا کنه و به طرز معجزه‌آسایی جواب می‌داد. موقع خوندن کتابِ اعترافات یک کودک زمانه شخصیت اصلی کتاب خیلی برام آشنا بود. انگار از سال‌ها پیش از خوندنِ کتاب می‌شناختمش. طبق معمول اومدم بین اون و آدم‌هایی که می‌شناسم شباهت پیدا کنم و چیز دندون‌گیری نبود. یعنی اگه نخوام خیلی سخت بگیرم یه کم شبیه خودمه، یه کم شبیه یه دوست ولی در نهایت باز هم این حس آشنایی رو توجیه نمی‌کنه. بعد یادم افتاد به یه جمله از کتاب ارواح ملیت ندارندِ یوکو تاوادا که دلیل غیرواقعی قشنگی برای این حس آشنایی میاره. شاید یه بار توی تاکسی یا اتوبوس، بغل‌دستِ یه کتابخونی که این کتاب رو می‌خونده خوابم برده و تو خواب با شخصیت اصلی کتابِ اون مواجه شدم و حالا که بر حسب اتفاق این کتاب رو می‌خونم شخصیت اصلیش این‌قدر برام آشناست. این دلیل لبخندی به لبم آورد که خیلی زود ماسید. فک کردم به این که خیلی وقته حسن‌ تعلیل پیدا نمی‌کنم تو متن زندگیم و شاید این یکی از مهم‌ترین چیزهاییه که دهه‌ی بیست سالگی زندگیم به مرور و کم‌کم ازم گرفت بدون اینکه حتی بتونم جای خالیشو متوجه بشم. @Albatros1374
Show all...
اون مسافره، تو صاحب مسافرخونه @Albatros1374
Show all...
4_6033002498967472066.mp35.83 MB
Lovers 2022 Jarek Puczel @Albatros1374
Show all...
Qui peut voir des pleurs dans la pluie? @Albatros1374
Show all...
Mario Pelchat - Pleurs dans la pluie.mp313.40 MB
نور خواهی مستعد نور شو دور خواهی خویش‌بین و دور شو مولانا @Albatros1374
Show all...
اون برج رو مدت‌ها پیش عموی مادرم ساخته. مرد تحصیل کرده و خیلی باهوشی بوده ولی می‌گن زیادی کتاب خونده و عقلشو از دست داده. یه روز مدت‌ها قبل از اینکه به دنیا بیام، یهویی ناپدید شد و جز یه کتاب باز که کامل نخونده بود، چیزی ازش نموند. @Albatros1374
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
The Boy and the Heron 2023 Hayao Miyazaki @Albatros1374
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.