cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

هفتِگانه

این کانال در نظر دارد به طور معمول هفته‌ای یک بار مطالب خواندنی، شنیدنی یا دیدنی را تقدیم کند به دوستان؛ تا توفیق چه باشد! سيد محمدرضا ابن‌الرسول @Ebnorrasool

Show more
Advertising posts
311
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🗒 ذيلی بر نوشتار فوق ۱. اين يادداشت ـ که با ویرایشی اندک ارائه شد ـ نخست در تاریخ ۱۲ اردیبهشت  ۱۴۰۱ در کانال تلگرامیِ نویسنده: @Dr_Lashkarbolouki و زان پس در فضای مجازی منتشر شده است؛ برای نمونه: https://t.me/sokhanranihaa/37337 https://t.me/kazimustadi/986 https://t.me/gahname_modir/5257 ۲. دکتر مجتبی لشکربُلوکی دانش‌آموختۀ دکتری مديريت استراتژيک از دانشگاه شهيد بهشتی و مدرّسِ مدعو دانشگاه صنعتی شریف است. برای آگاهی بیشتر از سوابق کاری و تحصیلی ایشان نگر: http://lashkarbolouki.com/records/
Show all...
سخنرانی‌ها

✍️ دکتر مجتبی لشکربلوکی 🖊 من معلم بدی هستم روز معلم است و کم و بیش تبریک هایی برایم ارسال می شود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم. ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس هایم زیاد استفاده می کردم: الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برای تان بگویم. ب) این نکته ای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است. ج) من از شما انتظار دارم درس های مرا بفهمید اما نمی خواهم که قبول کنید. @sokhanranihaa ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می گفتم الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم. ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینه های آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزه ها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم. ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما می دانیم در برابر آن چه نمی دانیم یک سوزن در کویر بیش نیست. ☑️ معلم بدی هستم الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می کنم، خجالت می کشم که بگویم اشتباه کردم، سعی می کنم که توجیه کنم. ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه ای نقد وارد می…

من معلم بدی هستم (یادداشتی از مجتبی لشکربُلوکی) روز معلم است و کم و بیش تبریک‌هایی برایم ارسال می‌شود ولی باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم! ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس‌هایم زیاد استفاده می‌کردم: الف) من این موضوع را بلد نیستم؛ بگذارید جلسه بعد برایتان بگویم. ب) این نکته‌ای که درس دادم، برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه و بنا بر این قابل ابطال و اصلاح است. ج) من از شما انتظار دارم درس‌های مرا بفهمید؛ اما نمی‌خواهم که قبول کنید. ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می گفتم: الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم. ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همۀ زمینه‌های آن رشته صاحب‌نظر باشم. چه، در بسیاری از حوزه‌ها صاحب‌نظر که هیچ، حتی انتقال دهندۀ درست نظر دیگران نیز نیستم. ج) متواضعانه بگویم که آنچه ما می‌دانیم، در برابر آنچه نمی‌دانیم، یک سوزن در کویر بیش نیست. ☑️ معلم بدی هستم الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می‌کنم، خجالت می‌کشم که بگویم اشتباه کردم؛ سعی می‌کنم که توجیه کنم. ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه‌ای نقد وارد می کند، سعی می‌کنم با ترفندهای مختلف مثلا بزرگ نشان دادن نظریه‌پردازِ آن، قدرت نقادیِ دانشجویم را اگر نه سرکوب، دستِ کم مهار کنم. ج) چون وقتی دانشجویی نگرۀ جدیدی مطرح می‌کند، سعی می‌کنم آن قدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دستِ کم تا آخرِ نیم‌سال کنترل کنم که مرا آزار ندهد. معلم خوب آن است که تدریس اندیشه‌ها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه اینکه گُرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانشجویان و نیندیشیدن. ⭕️ تجویز راهبردی: من و سایر معلمان اگر می‌خواهیم خوب باشیم، باید ۵ کار انجام دهیم: ▫️ فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه، جمع‌بندی من این است که باید این فضائل را لابه لای مباحثم باید به دانشجویانم / دانش آموزانم منتقل کنم: انضباط، صداقت و تعهّد به سه‌گانۀ «عقل و عدد و علم»، در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجان‌زدگی، کوتاه‌نگری، شتاب‌زدگی، محدوداندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقین‌پذیری، اِلقا‌پذیری، خرافه‌پرستی‌، شخصیت‌پرستی، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری. ▫️ به جای پذیرش مقلّدانه، تفکّر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفره‌هایی که با سؤال و به چالش کشیدنِ مفروضات ایجاد می‌شود. ▫️ به دانش‌آموزانمان / دانشجویانمان بیاموزیم هیچ کدام از ما مالکِ صد در صدِ حقیقت نیست؛ ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم. ▫️ معلّم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشته‌اش، تیپِ روان‌شناختی‌اش و علاقه‌اش روی اندیشه‌اش تأثیر بگذارد. پس ما را به دیدۀ تردید بنگرید. ▫️ بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن. به خودم و شما یادآوری می‌کنم: اشتباهِ «پزشک» زير خاک دفن می‌شود؛ اشتباهِ «مهندس» روی خاک سقوط می‌کند؛ اما اشتباهِ «معلّم» روی خاک راه می‌رود و جهانی را به نابودی می‌کشاند! 5⃣2⃣ https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/181
Show all...
مجتبی لشکربلوکی

🔲⭕️من معلم بدی هستم دکتر مجتبی لشکربلوکی روز معلم است و کم و بیش تبریک هایی برایم ارسال می شود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم. ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس هایم زیاد استفاده می کردم: الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برای تان بگویم. ب) این نکته ای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است. ج) من از شما انتظار دارم درس های مرا بفهمید اما نمی خواهم که قبول کنید. ☑️ اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می گفتم الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم. ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینه های آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزه ها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم. ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما می دانیم در برابر آن چه نمی دانیم یک سوزن در کویر بیش نیست. ☑️ معلم بدی هستم الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می کنم، خجالت می کشم که بگویم اشتباه کردم، سعی می کنم که توجیه کنم. ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه ای نقد وارد می کند، سعی می کنم…

با سلام امروز به رسم سال‌های اخیر معاون محترم فرهنگی دانشکده در تجلیل از مقام معلم، یک برگه کاغذ گلاسۀ طرح‌دار که یک بیت شعر! روی آن با خط خوش نگاشته بودند، به همراه یک شاخۀ گل به درِ یکایک دفاتر استادان دانشکده نصب کرده بود. ضمن سپاس، در بارۀ آن بيت شعر نکته‌ای را باید عرض کنم: **مهر استادی زلال چشمۀ مهر خداست قدردانی زین موھبت، قدردان می‌بایدش** این بیت برگرفته از سروده‌ای است که کسی به نام حمید شاملو به مناسبت درگذشت پیری که او را «استاد کلات» معرفی کرده، سروده و در تاریخ اول اسفند 1395 در صفحۀ «شعر نو» عرضه کرده است: https://shereno.com/26476/23755/459606.html نخست هرچه مصراع دوم را می‌خواندم، نه وزن درست می‌نمود و نه معنی! با دوستان اهل فضل هم در میان گذاشتم و هم‌داستان بودیم که وزن و معنی مختل است. همکاری گفت شاید «زین موهبت» در واقع «زین محبت» بوده که اشتباه شنیده و نوشته شده است. با اصلاحی که آن عزیز پیشنهاد داد و با تکلف حذف حرف اضافه، معنایی تا حدی قابل قبول می‌شود برایش دست و پا کرد: «مهر و محبت استاد برگرفته از چشمۀ زلال محبت الهی است؛ برای قدردانی از این محبت، باید قدردان بود»! جست و جویی کردم و اصل سروده را یافتم و دیدم در اصل هم همین است: ۱. سوگواری را برای سروران می‌بایدش دلربایی را برای دلبران می‌بایدش ۲. در مرام کسب فیض از محضر اھل ادب رسم آداب و ادب از رھبران می‌بایدش ۳. مهر استادی زلال چشمۀ مهر خداست قدردانی زین موھبت، قدردان می‌بایدش ۴. در تلمّذ، نزد ھر استاد و صاحب نظری در تواضع شیوه‌ای چون مخلصان می‌بایدش ۵. درس استاد معارف، کز نهانخانۀ دل چون برون آید، چنان دُّرّ گران می‌بایدش ۶. لحظه‌ای از عمر را در نزد ارباب نظر بهْ ز عمری گشتنِ دور جهان می‌بایدش ۷. نقش زرّین قلم از دست استاد ادب رسم و آیینی برای پیروان می‌بایدش ۸. راحل پیر چشمۀ مهر است استاد کلات نوش ازین سرچشمۀ آب روان می‌بایدش ۹. با عروج پیر فاضل از میان دوستان دوستان را ماتمی از دل و جان می‌بایدش با ملاحظۀ ابیات دیگر و نیز تورقی در سروده‌های دیگر این سراینده دریافتم که خیر اکثر سروده‌های وی با مشکل اختلال وزن و قافیه و ناموزونی رو به روست و معنای درستی هم از بسیاری از آنها در نمی‌آید؛ برای نمونه در همین سرودۀ نُه بیتی، مصراع نخست بیت‌های 4 و 5 و 8، و مصراع دوم بیت 9 مشکل وزن دارد و بیت اول و آخر مشکل دستوری دارد. معنی ابیات هم که عموما بچه‌گانه و ـ به اصطلاح ناقدان ادب ـ مبتذل است. حال سؤال اینجاست که معاونت فرهنگی دانشگاه معتبری چون دانشگاه اصفهان که رشتۀ ادبیات فارسی در آن با پیشینه‌ای بیش از هفتاد سال دایر است و در حال حاضر ده‌ها استاد شاعر و صدها دانشجوی شاعر دارد، چرا باید بیتی مغشوش از یک ناآشنا با فن شاعری و دانش عروض را تنها به این دلیل که نام «استاد» در آن آمده برگزیند و بدون استفسار از یک استاد ادب فارسی در سطح گسترده منتشر نماید! 5⃣1⃣
Show all...
عروج پیر فاضل ( استاد کلات)

شاعر: حمید شاملو, شعر: عروج پیر فاضل ( استاد کلات), دفتر: دفتر نغمه های بی صدا, انّا للّه وانّا اِلَیه راجِعُون سوگواری را برای سروران مـــــــــــی بایدش دلربائــــــــی را برای دلبران مـــــــی بایدش درمرام کسب فیض از محضر اهـــ

دلگویۀ دکتر ابراهیم سلیمی در سوک استاد دکتر کمال موسوی
Show all...
برای تشفی خاطر استاد ابن‌الرسول، شاگرد حضرت استاد سید کمال موسوی رحمة الله علیه (یادداشتی از دکتر محمد حکیم‌آذر) به نظرم مرگ برای مردانی چون آسیدکمال نه هراس‌آور بوده و نه دل‌آزار. مرگ در این حد از کمالِ زیستی، نعمتی شیرین و راحتی دل‌نشین است. او را رندتر و شیرین‌کارتر از آن می‌دانم که در سکرات مرگ با حضرت بویحیی شوخی نکرده باشد و یقیناً بلایی که میرداماد بر سر آن دو فرستادهٔ کذایی آورد، حضرت استادی امشب برسرشان خواهد آورد تا حضرت حق جل و علا را به لبخندی بشکوه وادارد. او بدان‌سان سرمست از بادهٔ طنز و رندانگی بود که برای بردنش نزدیک به یک قرن صبوری کردند. صبوری کردند چون به بردنش دل نمی‌دادند. نبردندش تا شاگردان و ارادتمندانش از کمال علم خوشه برچینند و از علم کمال بیاموزند. بیاموزند که باید دنیا را به هیچ انگارند، زندگی را به شوخی بگیرند و معلمی را به مرتبه‌ای برای انسان بودن و انسان زیستن بدل کنند. استاد رفت و بگاه رفت. اساساً هیچ رفتنی بی‌گاه نیست. همیشه گفته‌ام بی‌معنی‌ترین تعبیری که در زبان دیده‌ام، ترکیب «مرگ نابهنگام» است. هیچ مرگی نابهنگام نیست. وقت رفتن باید رفت. «آن را که دلارام دهد وعدۀ کشتن باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت» ما هم مسافران همین گریوه‌ایم، همین راه را خواهیم رفت و دیر یا زود دستمان را کسی از آن‌سو می‌گیرد و از این جویِ گذران می‌پراند. زمان، درنوردیده خواهد شد و ما به تعبیر شاملو چون قطرهٔ قطرانی در اقیانوس بی‌منتهای هستی فروخواهیم چکید. گمان دارم مرگ آن‌قدر که گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم، تلخ نیست. همین که کِی و کجا چهره بنماید جذابش کرده. مثل لیلی چادرگرفته بر گذرگاه مجنون می‌نشیند تا دیوانه از راه دررسد و او مستانه چادر از سر برگیرد، مطلوب را در آغوش بگیرد و بوسه بر سر و روی محبوب زند.  دیرگاهی است که چشم انتظار آن بوسه‌ام و می‌دانم که تو نیز. استاد امشب آن بوسه را دریافت. گاهی این غزل ابتهاج را که در سوک اخوان سروده، زمزمه می‌کنم و دوستش دارم که: رفت آن یار و داغِ صد افسوس بر دل داغدارِ یار گذاشت ما سپس ماندگانِ قافله‌ایم او به منزل رسید و بار گذاشت تن به میخانه برد و مست افتاد جان هشیار در خمار گذاشت او به پایان راه خویش رسید همرهان را در انتظار گذاشت خاتمی ساخت شاهکار و در او لعلی از جانِ خویش کار گذاشت قدحی پر ز خون دیده و دل پیش مستانِ غمگسار گذاشت تا قیامت غم از خزانش نیست آن که این باغ پر بهار گذاشت پیش فریاد او جهان کر بود او در این گوش گوشوار گذاشت بگذر از نیک و بد که نیک بد است آن که بر نیک و بد شمار گذاشت بر بد و نیکِ کار و بار جهان نتوان هیچ اعتبار گذاشت که شنیدی کزین گریوه گذشت که نه بر خاطری غبار گذاشت اشک خونین من ازین رهِ دور گل سرخی بر آن مزار گذاشت .
Show all...
برای او که نه تنها به اسم که به رسم هم به کمال بود دو روز است هرچه می‌کوشم احساسی را که بر قلبم سنگینی می‌کند، به قلم بیاورم، نمی‌توانم. استادی را از دست داده‌ام که بی‌گمان برای من بی‌بدیل بود؛ پیری که خضر راهم بود؛ مُرادی که هیچ آداب مریدی و مرادی را بر نمی‌تافت و رندانه و حافظانه دست‌گیری می‌کرد. کمال موسوی که با دم عیسوی‌اش جانت را طراوت می‌بخشید و در محضر او از آغاز تا انجام خنده از لبانت محو نمی‌شد. دانشمندی جامع معقول و منقول، ادیبی نکته‌دان، سخنوری خوش‌بیان، مدرّسی حکمت‌آموز و معلم‌پرور، محققی دقیق و نکته‌سنج، مترجمی حاذق و خوش‌ذوق، زبان‌دانی پویا، و خلاصه گنجینه‌ای از نکات ناب علم و ادب که آنچه خوبان همه دارند، به تنهایی داشت! و با این مایه دانش و هنر، در کمال فروتنی بود. هرچند آداب‌دان بود لیک با طنز رندانه‌ای که داشت، محضرش هیچ سنگینی نداشت؛ می‌گذاشت که خودت باشی، چنان که او خودِ خودش بود، بی هیچ پیرایه‌ای! با آنکه جفاها دید، به کسی جفا روا نداشت. دنیا وما فیها را به هیچ گرفته بود؛ خوش‌باشی و سرزندگی و بی‌آزاری سرلوحۀ کار و بارش بود. چشم می‌دارم حالی دست دهد و مجالی تا گوشه‌ای از زندگی سراسر درس استاد را همراه با خاطرات شیرینی که از او نقل محافل است، قلمی کنم. دو دوست گرامی‌ام، دکتر محمد حکیم‌آذر و دکتر ابراهیم سلیمی ـ یکی در یادداشتی از سر لطف و دیگری در پیامی صوتی ـ بخشی از این ویژگی‌های نیک گزارده‌اند: 5⃣1⃣ https://t.me/saruir/3552
Show all...
انجمن مجازی دانش‌آموختگان زبان و ادبیات عربی

دکتر سید کمال موسوی استاد برجسته زبان و ادبیات عربی درگذشت. وی زادهٔ ۱۳۰۵ شمسی و از پایه گذاران رشته زبان و ادبیات عربی در اوایل دهه ۱۳۴۰ در دانشگاه اصفهان بود و از نادر افرادی بود که افزون بر تسلط به زبان روز عربی در نقد و تحلیل متون کهن ادبیات عربی و فارسی بحق استاد بود. وی در تحصیلات علوم اسلامی نیز در جوانی به درجهٔ اجتهاد نائل شده بود. این استاد بازنشستهٔ دانشگاه اصفهان که روز ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ در ۹۷ سالگی به رحمت حق پیوست، تا آخرین روزهای حیات با دانشجویان وفادارش حشر و نشر داشت و حتی طی سالهای اخیر نیز هر از چندی برای سخنرانی یا تدریس به دانشگاه اصفهان دعوت می‌شد و با نشاط و حافظه‌ای مثال زدنی همگان را به وجد می‌آورد. روانش شاد و با اجداد طاهرینش محشور باد. کانال «انجمن مجازی دانش آموختگان زبان و ادبیات عربی» درگذشت این استاد بی‌نظیر را به جامعهٔ علمی بویژه خانوادهٔ محترم و شاگردان و همکاران این استاد فقید تسلیت می‌گوید. @saruir

🗒 ذیلی بر سرودۀ فوق ۱. چنان که در ذیل فرستۀ پیش گذشت، این سروده را فدوى طوقان به مناسبت حلول سال ۱۹۵۸ ميلادى و پس از سرودۀ «عام ۱۹۵۷» ساخته است. با اين دو سروده، دفتر سوم طوقان موسوم به «أعْطِنا حُبّاً / عشقی به ما هديه كن» آغاز می‌شود و شاعر، اين مجموعۀ شعرى خود را «به كسانى كه از آشفتگى و تباهى گريزان‏‌اند (إلى الهارِبينَ مِنَ القَلَقِ والضياع)» اهدا كرده است. https://www.sid.ir/paper/13957/fa ۲. به گمان نگارندۀ اين سطور، دريافت كاملِ این سروده بدون توجه به سرودۀ «عام ۱۹۵۷» حاصل نمی‌شود. اين دو سروده كه به فاصلۀ يک شب و يا به اعتبارى، يک سال گفته شده است، با هم پيوندى ناگسستنى دارند. در يكى، شاعر سالى تلخ را بدرقه می‌كند كه از اين توديع به هيچ روى ناراحت نيست؛ سالى پُر از پستى و نيرنگ و سنگدلى و عذاب و حقارت، سالى كه شعر و ترانه، آرزو و آرمان در آن مرده است و در سرودۀ ديگر به استقبال سالى می‌رود كه از آن انتظارات زيادى دارد: عشق و شور و اميد و زندگى و نور و رهايى. ۳. فدوىٰ طوقان از مكتب رمانتيسم متأثر است و از شعراى اين مكتب ـ به ويژه همنوايان شعراى مَهجَر ـ به‏ شمار می‌آيد. شعر رمانتيک را هم در قالب اوزان سنتى و هم در شعر نو با مهارت ارائه كرده است. دكتر مصطفى بدوى در كتاب خود «مختارات من الشعر العربي الحديث» كه شعراى دورۀ معاصر را به چند دسته (پيشروان رمانتيسم، رمانتيک‏‌ها، نوپردازانِ پيرو رمانتيسم و ...) تقسيم كرده، فدوىٰ طوقان را در کنار سعيد عقل، نازك الملائكة، سلمى الخضراء الجيوسى، نزار قبانى و كمال نشأت نشانده و آنها را در دستۀ سوم جای داده است. مكتب رمانتيسم چنان كه می‌دانيم بيشتر بر احساسات و تخيلات تكيه دارد؛ تجارب شخصى و عواطف انسانى در آن متبلور است؛ درون‏گرا و فردگراست؛ عشق، هجران، پشيمانى، اندوه، اميد مبهم، آرزوهاى دور از دسترس، اضطراب‏‌هاى مربوط به ماورای طبيعت، سرگردانى در برابر رازهاى زندگى و طبيعت‏‌گرايى از ديگرجلوه‏‌هاى شعر رمانتيک است. از نظر شكلى هم، سادگى و سهولت تعبير، گريز از بند بحر عروضى و تنوّع در قافيه از مشخصات بارز آن است. سلمى الخضراء الجيّوسى همتاى فلسطينىِ فدوىٰ طوقان، او را در هموار كردنِ راه «صدق عاطفى» (صداقت در بيان احساسات) از عمدۀ شاعران مردِ معاصر بالاتر و موفق‏‌تر می‌داند. ۴. این سروده يكى از قصايد آرمان‏‌خواهانۀ فدوىٰ طوقان است که آن را در چهل‏ سالگى سروده و بدین روی در مراحل پختگىِ خود بوده است. سرودۀ يادشده، هم از نظر شاعر و هم از نگاهِ ناقدان و شعرپردازان، اثرى گزيده و شايسته است. شاعر، نام سومين مجموعۀ شعرى خود را از عبارت‏‌هاى همين سروده ـ كه دومين سرودۀ آن مجموعه است ـ وام گرفته وچنان كه می‌دانيم آن را «أعطنا حبّاً» نام نهاده است. ناقدان، اين مجموعه را شاخصِ سومين و آخرين مرحلۀ عاشقانه‏‌سرايىِ شاعر می‌دانند كه گرايش‏‌هاى رمانتيسم در آن همچنان بروز دارد. زندگى شاعرانۀ فدوىٰ طوقان را به دو مرحلۀ عاشقانه‌سرايى و ستيزانه‌سرايى تقسيم مى‌كنند. شاعر در مرحلۀ اول بيشتر به موضوعات فردى پرداخته ولی در مرحلۀ دوم زندگى شعرى خود، بيشتر به موضوعات اجتماعى توجه کرده است؛ اولى نگاه شاعر است به درونِ خود، و دومى نگاه بيرونى او را حكايت مى‌كند. سرودۀ فوق در واقع بين اين دو مرحله يا اين دو نگاه، پيوند برقرار كرده و همين رازِ ماندگارىِ آن است و موجب شده كه جاى خود را در گلچين‏‌هاى ادبى باز كند. نيز به نظر می‌رسد «عشق» و «شعر» دو مقوله‏‌اى است كه فدوىٰ طوقان بيش از همۀ باره‏‌ها بدان پرداخته است. در ديوان او هم عشق و هم ترانه هر دو موج مى‌زند و اين سروده از اين نظر هم جامعِ هر دو مقوله است؛ شاعر هم به عشق به عنوان محورِ قصيده توجه نموده و هم از شعر به عنوان ترانۀ عشق، قربانىِ عشق، و نهالى كه ريشه در آبِ حيات‌بخشِ عشق دارد، ياد كرده است.
Show all...
با « فدوی طوقان» در سروده ای آرمان گرا

<DIV class=Section1 dir=rtl> <P dir=rtl style= DIRECTION: rtl; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: right ><SPAN lang=AR-SA style= FONT-SIZE: 10pt >در مقاله با فدوی طوقان در سروده ای آرمان گرا ، پس از مقدمه ای نسبتاً طولانی درباره زیست نامه فدوی طوقان، شاعره فلسطینی معاصر، و مقام ادبی و آثار او، یکی از قصیده های معروف وی به نام صلاةُ الی العام الجدید (سلامی به سال نو)، با نگاهی به سایر سروده های شاعر، مورد شرح و تحلیل ادبی قرار گرفته و در طی آن به ویژگی های شعر او هم اشاره شده است. </SPAN><SPAN dir=ltr style= FONT-SIZE: 10pt ><?xml:namespace prefix = o ns = urn:schemas-microsoft-com:office:office /><o:p></o:p></SPAN></P> <P class=MsoNormal dir=rtl><SPAN dir=ltr><o:p> </o:p></SPAN></P></DIV>

صَلاةٌ إلَى العامِ الجَديد / سلامی به سال نو (سروده‌ای از فدوىٰ طوقان) (2) في يَدَيْنا لَكَ أَشْواقٌ جَديدَهْ در دستان ما (دسته گل‌هایی از عشقی نو و) شوقی تازه است برای تقدیم به تو في مَآقينا تَسابيحُ، وأَلْحانٌ فَريدَهْ در چشمان ما (اشکی پاک بسانِ) دانه‌های تسبیح، و (بر لبان ما نیایشی بسانِ) ترانه‌هایی بی‌نظیر (در جریان) است  سَوْفَ نُزْجيها قَرابينَ غِناءٍ في يَدَيْكْ كه به زودی چون برّه‏‌اى از (جنس) سرود پيش پاى تو قربانى خواهيم كرد ▪️ يا مُطِلّاً أَمَلاً عَذْبَ الوُرودْ اى طليعۀ اميد! كه مَقدمت (گرامى و) دل‌پذیر است يا غَنيّاً بِالأماني والوُعودْ اى سرشار از آرزوها و نويدها! مَا الَّذي تَحْمِلُهُ مِنْ أَجْلِنا براى ما چه آورده‏‌اى ماذا لَدَيْكْ؟ چه با خود دارى؟ ▪️ أعْطِنا حُبّاً، فَبِالحُبِّ كُنوزُ الْخَيْرِ فينا تَتَفَجَّرْ عشق را به ما هديه كن که با عشق، گنجينه‏‌هاى خیر (و بركت و سعادت) در وجود ما شكوفا می‌شود وأغانينا سَتَخْضَرُّ عَلَى الحُبِّ وتَزْهَرْ و ترانه‌هاى ما با عشق (می‌رويد،) سبز می‌شود و به گل می‌نشيند وسَتَـنْهَلُّ عَطاءً وثَراءً وخُصوبَهْ و فرو می‌بارد بخشش را و دارایی را و فراوانی را ▪️ أَعْطِنا حُبّا، فَـنَبْنِي العالَمَ المُنْهارَ فينا مِنْ جَديدْ عشق را به ما هديه كن که بسازیم دنياى ویرانمان را از نو ونُعيدْ و باز گردانیم فَرْحَةَ الخِصْبِ لِدُنْيانَا الجَديبَهْ شادابی و سرسبزی را به كوير خشکمان ▪️ أعْطِنا أَجْنِحَةً نَفْتَحْ بِها أُفْقَ الصُّعودْ بال‌هایی به ما دِه كه بگشاییم با آنها افق‌هاى (بلندِ) ترقّى و تعالى را نَنْطَلِقْ مِنْ كَهْفِنَا المَحْصور بِدَر آییم از غارِ دربسته‌مان مِنْ عُزْلَةِ جُدْرانِ الحَديدْ (و رهایی یابیم) از انزواى ديوارهاى آهنين ▪️ أعْطِنا نوراً يَشُقُّ الظُّلُماتِ المُدْلَهِمَّهْ نوری به ما دِه که (همچون برقِ ابر يا تيغ فجر) تاريكى‌های قیرگون را بِدَرَد وعَلىٰ دَفْقِ سَناه  و در پرتو تابشِ آن نَدْفَعُ الخَطْوَ إلىٰ ذرْوَةِ قِمَّهْ (راه خویش باز جوییم و) گام پیش نِهیم به سوى اوج قلّه‌ها نَجْتَني مِنْهَا انْتِصاراتِ الْحَياهْ و از فرازِ آن (قله‌ها) بچینیم میوه‌های پیروزی و سرزندگی را 5⃣0⃣ https://youtu.be/4jDZneHvjyc
Show all...
🌟 قصيدة صلاةٌ إلى العام الجديد | الشاعرة فدوى طوقان

🌟 قصيدة صلاةٌ إلى العام الجديد | الشاعرة فدوى طوقان قصيدة صلاة الى العام الجديد ..|  اشترك  &   لايك  &  الجرس  |....  شكراا لكم ....|   👤     &   👍  &    🔔    |....     ♥ ♥ ✶⊶⊷⊶⊷🌟⊶⊷⊶⊷✶ ► فيس بوك :

https://www.facebook.com/rashadsalha0/

◄ ✶⊶⊷⊶⊷🌟⊶⊷⊶✶

🗒 ذیلی بر سرودۀ فوق ١. این سروده را فدوى طوقان در پايانِ (دقیقا آخر دسامبرِ) سال ١٩٥٧ ميلادى  ساخته و آن را «عام ١٩٥٧» ناميده است. این سروده و ـ به تعبیر ادبای عرب ـ  قصيده، پیش‌درآمدِ سروده / قصیدۀ دیگری است به نام «صَلاةٌ إلى العام الجديد / سلامی به سال نو» که شاعر به مناسبت حلول سال ١٩٥٨ ميلادى سروده است و ما نیز در نخستین ساعت‌های نوروز در فرستۀ بعدی بدان خواهم پرداخت. با اين دو سروده، دفتر سوم شعرهای طوقان موسوم به «أعْطِنا حُبّاً / عشقی به ما هديه كن» آغاز مى‌‏شود و شاعر، اين مجموعۀ شعرى خود را «به كسانى كه از آشفتگى و تباهى گريزان‏‌اند (إلى الهارِبينَ مِنَ القَلَقِ والضياع)» اهدا كرده است. نگارندۀ این سطور سال‌ها پیش سرودۀ اول را همراه با ترجمه، و سرودۀ دوم را همراه با تحلیلی ادبی در مقاله‌ای منتشر ساخته است. اطلاعاتی که در این ذیل آمده، بر گرفته از آن مقاله است (ابن‌الرسول، سید محمدرضا؛ «با فدویٰ طوقان در سروده‌ای آرمانگرا»، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهراء (س)؛ س ۱۴، ش ۵۲، زمستان ۱۳۸۳، ‌ص ۲۳-۵۴): http://ensani.ir/fa/article/144743 https://www.sid.ir/paper/13957/fa ۲. فَدْوىٰ عبدالفتّاح آغا طوقان (۱۹۱۷-۲۰۰۳م)، از مشهورترين زنان شاعر جهان عرب، در نابُلْسِ فلسطين (ساحل غربىِ رود اردن) در خانواده‏اى اصيل، سنتّى، توانگر، اديب و فرهيخته، دانش‌پرور، وطن‏‌پرست و داراى موقعيّت اجتماعى و روحيّات حماسى زاده شد. از خاندان طوقان نامورانى در عرصۀ علم و ادب و سياست برخاسته‌‏اند. برادرِ او ابراهيم طوقان نيز شاعرى نامدار است. فدوىٰ آموزش ابتدايى را در نابلس فرا گرفت و سپس خودآموزانه، تعليمات و مطالعاتِ آزاد خود را پى گرفت. دوره‌‏هايى را نيز در زبان و ادب انگليسى گذرانْد. او تابعيّت اردنى داشت و تا پايان عمر حتّى در بحران پس از جنگ ۱۹۶۷م هم ترجيح داد كه  در وطن بماند. ۳. فدوىٰ طوقان سرودن شعر را با گرايش رمانتيک و در قالب اوزان سنتى آغاز كرد و مهارت خود را در آن به اثبات رسانْد. سپس در همان مراحل نخست، به گونه‌های موزونِ شعرِ آزاد (شعر التفعيلة / معادل شعر نیمایی) گرایيد. مجموعه‌‏هاى شعريش او را در اوج ارج‏گذارى و اعجابِ ناقدان نشانْد. وى در شهرت، همتاى هم‌وطنش سلمى الخضراء الجيّوسى ـ كه به تعبير استاد شفيعى كدكنى هر دو از بهترين شاعره‌‏هاى عرب‏‌اند ـ و نازک الملائكه است. فدوىٰ پيش‌كسوتِ شاعران پُرآوازۀ فلسطين و مورد احترام خاص آنان است و كسانى همچون محمود درويش و سميح القاسم به او نگاهى مادرانه داشته و شعرهايى تقديم او كرده‌‏اند. فدوىٰ طوقان به جوائز ادبى عربی و بین المللی بسيارى نائل آمده است. نيز پايان‌نامه‌هایی در شمارى از دانشگاه‌هاى عربى و غير عربى در بارۀ او و آثار او نگاشته شده است. تحقيقات و بررسى‌‏هاى گوناگونى هم در روزنامه‌‏ها و مجلاّت عربى در بارۀ او به چاپ رسيده است. ۴. از آثار منثور او يكى زندگى‏‌نامۀ خودنوشتِ اوست با نام «رحلة جبلية ـ رحلة صعبة / سفرى كوهستانى ـ سفرى دشوار» كه در آن، دوران كودكى، جوانى و تجربيات شاعرى خود را تا سال اشغال كرانۀ غربى (۱۹۶۷م) آورده است. جزء دوم اين زندگى‌‏نامه با عنوان «الرحلة الأصعب / سفر دشوارتر» منتشر گرديده كه در آن شرح زندگى خود و مردمش را طى سال‌هاى اشغال به قلم كشيده است. نيز مقالات بسيارى در روزنامه‌‏هاى داخلى اردن در موضوعات مختلف به چاپ رسانده است. در حوزۀ شعر ـ كه مايۀ شهرت فدوىٰ طوقان است ـ هفت مجموعه از او عرضه شده است : (۱) «وحدي مع الأيام / تنها با روزها» (۱۹۵۲م)؛ (۲) «وجَدتُها / يافتمش» (۱۹۵۷م)؛ (۳) «أعطِنا حُبّاً / عشقى به‏ما هديه كن» (۱۹۶۰م)؛ (۴) «أمامَ البابِ المُغلَق / در برابرِ درِ بسته» (۱۹۶۷م)؛ (۵) «الليل والفُرسان / شب و شهسواران» (۱۹۶۹م)؛ (۶) «علىٰ قِمَّة الدنيا وحيداً / بر بام دنيا تنهاى تنها» (۱۹۷۳م)؛ (۷) «تمّوز والشي‏ء الآخر / تموز و دیگرچيز» (۱۹۸۹م). از اين مجموعه‌‏ها شش مجموعۀ اول، ديوان او را تشکیل می‌دهند که دار العودة در بيروت چندين بار آن را به چاپ رسانده است.
Show all...
با فدوی طوقان در سروده ای آرمان گرا - پرتال جامع علوم انسانی

سالی که گذشت (سروده‌ای از فدوىٰ طوقان) (١) اِنْـتَهَيْنا مِنْهُ، شَيَّعْناهُ، لَمْ نَأْسَفْ عَلَيْهِ (سرانجام) خلاصى يافتيم از آن (سالِ نافرجام)، بدرقه‌اش کردیم، بی هیچ افسوسی وَحَمِدْنا ظِلَّهُ حينَ تَوارىٰ و جشن گرفتیم خنکای نبودش را حال که (رفته است و از دیده‌ها) پنهان شده دونَ رَجْعَهْ رفتی که (خوشبختانه) برگشتی ندارد لَمْ نُصَعِّدْ زَفْرَةً خَلْفَ خُطاهُ و بر نیاوردیم آهی در پسِ گام‌‏هايش لَمْ نُرِقْ بَيْنَ يَدَيْهِ و نیفشاندیم به پیشِ / پشتِ پاى او دَمْعَةً، أوْ بَعْضَ دَمْعَهْ اشکی یا (حتى) نيم‌اشکى ▪️ بَعْدَ أنْ جَرَّعَنا مِنْ كَأْسِهِ المُرِّ الحُقودْ پس از آنکه نوشانْد به ما از جامِ تلخ خود (شرابِ) کينه را بَعْدَ أنْ أوْسَعَنا لُؤْماً وغَدْراً پس از آنکه فرو بارید بر ما از هر سو فرومایگی و نیرنگ را وجُحودْ و حق‌ناشناسی و حق‌ناپذیرى‌اش را غابَ عَنّا وَجْهُهُ المَمْقوتُ؛ لا عادَ لَنا! در نهان شد چهرۀ منفورش از ما؛ کاش هرگز بر نگردد! كانَ شِرّيراً؛ أماتَ الشِّعْرَ فينا (سالى) بس پليد بود؛ ميرانْد در ميانِ ما (هم) ترانه‌ها را والمُنىٰ و (هم) آرزوها را *)كانَ شِرّيراً، وكانَتْ** (سالى) بس رَذل بود، و عَيْنُهُ تَـنْضَحُ قَسْوَهْ از چشمان بدشگونش سنگدلی فرو می‌ریخت كَرَعَ اللَّذَّةَ مِنْ آلامِنا دردهاى ما را (همچون شرابی نوشین) به گوارایی سر کشید وأتىٰ قَـتْلاً وتَمْزيقاً عَلىٰ أحْلامِنا و رؤياهاى ما را کُشت و تکه تکه کرد وعَلىٰ أشْلائِنا نَـقَّلَ خَطْوَهْ و اجساد ما را لگدمال خود ساخت عَصَفَتْ هَبّاتُهُ الهوجُ بِأشْواقِ رُؤانا طوفان‌های سر به هوایش شوق رؤياهایمان را به باد داد بَعْثَرَتْ آمالَنا عَبْرَ الدُّروبِ المُغْلَقَهْ آرزوهايمان را در عرض کوچه‌‏هاى بن‌‏بست پراکنْد أوْصَدَتْ بابَ الغَدِ المَأْمولِ في وَجْهِ مُنانا دروازۀ فردایى را که بدان دل بسته بودیم، به روى خواسته‌هایمان بست وثَـنَتْ خُطْواتِنا المُنْطَلِقَهْ و گام‌هاى شتابانمان را از حرکت باز داشت اِنْـتَهىٰ؛ ما كانَ إلاّ نَـزَواتٍ وجُنونا به پایان رسید سالى که همه‌‏اش خشونت و خشمی جنون‌آمیز بود كانَ إرْهاقاً وتَعْذيباً وهونا فشار بود و عذاب بود و رسوایی وانْـتَهَيْنا مِنْهُ، شَيَّعْناهُ، لَمْ نَأْسَفْ عَلَيْهِ ولی سرانجام از آن خلاصى يافتيم و بى‌‏هيچ افسوسى آن را بدرقه کرديم لَمْ نُرَقْرِقْ دَمْعَةً واحِدةً بَيْنَ يَدَيْهِ و حتى يک قطرۀ اشک هم براى او نفشانديم! 4⃣9⃣ http://www.sh6r.com/poem/47007
Show all...
أعطنا حبــــــــــاً | فدوى طوقان - شطر

الاهداء، (( إلى الهاربين من القلق والضياع))، فدوى، - - -، عام 1957، -1-، انتهينا منه ، شيعناه ، لم نأسف عليه، وحمدنا ظلّه حين توارى، دون رجعة، لم نصعد زفرةً خلف خطاه، لم نرق بين يديه، دمعةً ، أو بعض دمعه، بعد أن جرّعنا من كأسه المرّ الحقود، بعد