cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

بوی خوش بهار نارنج

در باره مسایل فرهنگی و اجتماعی مرتبط با دین و معنویت در ایران و جهان راه ارتباط با مدیر کانال @BagherTD

Show more
Advertising posts
190
Subscribers
-124 hours
-27 days
-330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:59
Video unavailableShow in Telegram
بدون شرح! فیلسوفان اخلاق و معرفت نیز جامعه شناس تلقی شدند! احتمالا منظور فعالان حوزه اندیشه اجتماعی و فلسفی ایران است. اما نوشته ای که به دست مجری دادند که بخواند، درست تدوین شد اما مجری چنان با هیجان می‌خواند که باورش شده مثلا ملکیان و عبدالکریمی جامعه شناسند. مجری اگر اندکی سواد داشت، شاید می توانست بگوید : آخه من چطور فیلسوف را جامعه شناس معرفی کنم. دلم برای این مجری جوان با هیجان سوخت. لطفا تهیه کنندگان یاداشت هایی که مجری میخوانند، با آبروی این نسل جوان بازی نکنند. درست بنویسید.
Show all...
1
خدایا ناب ترین حال هر انسانی زمانی است که حس کند راه طی شده اش، راه درستی بود. من ترا شاکرم که این حال ناب را به من عطا کردی.
Show all...
7
Photo unavailableShow in Telegram
عسل بهار نارنج صد در صد طبیعی . شماره تماس برای هماهنگی و خرید: طالبی 09117810566 . .
Show all...
3
Photo unavailableShow in Telegram
همه ما از خداييم و بسوي خدا بازميگردیم تسلیت به ملت ایران و به خانواده های عزادار.
Show all...
🔥 2😁 2 1
Photo unavailableShow in Telegram
♦️ معاون وزیر علوم در دولت اصلاحات در گفت‌وگو با «انتخاب»: 🔹 بخشی از اساتید خوب را بازنشسته کرده‌اند؛ به سمت نوعی جذب خاص رفته‌اند 🔹 برخی اساتید از ترس محدودیت‌ها، حتی ارتباطات خارجی‌شان را هم رد کردند 🔹 نگاه منفی نسبت به یافته‌های نوین در علوم انسانی باعث کاهش کیفیت شده؛ برخی مدعی‌اند که مبانی این اندیشه‌ها از اساس دچار مشکل است؛ این در حالی است که دوره طلایی قرن ۴ و ۵ هجری هم ناشی از نهضت ترجمه و گسترش ارتباطات جهانی بود جزئیات در👇👇 https://www.entekhab.ir/003HfA 🆔 @Entekhab_ir
Show all...
Savari: نشست سوم با موضوع: سکولاریته و سنت؛ چالش دو وجهی مرگ یا رستاخیز امر مقدس در ایران پساانقلاب با ارائه: دکتر باقر طالبی دارابی لینک حضور آنلاین: https://el.urd.ac.ir/lms/index.php?option=com_bigbluebutton&view=meetingview&id=3262 کاربری: نام و نام خانوادگی پسورد: ۲۲ زمان: پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 12:30 مکان: دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی (ره) 👆 چکیدۀ نشست سوم اعضای هیئت علمی دانشکدۀ ادیان با عنوان: «سکولاریته و سنت؛ چالش دو وجهی مرگ یا رستاخیز امر مقدس در ایران پساانقلاب» با ارائه: دکتر باقر طالبی دارابی لینک حضور آنلاین: https://el.urd.ac.ir/lms/index.php?option=com_bigbluebutton&view=meetingview&id=3262 کاربری: نام و نام خانوادگی پسورد: 22 زمان: پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 12:30 مکان: دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی (ره)
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
2
مسعود اسدی: نصراله سیچونی یکی از خیرین و مومنین و مغازه داران کاروانسرای کلگه مسجدسلیمان ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. در زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری ها (مسگران)، دکان رضا زاده مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد نصراله سیچونی از ساعت ۵ در بازار شوشتری ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه های بازار شوشتری ها از پی دکان می گشت... می‌گوید : پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت... به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟ مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار  خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟* پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!! پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. نصراله سیچونی گفت : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند در صورتی که...به ۲۵ ریال می خری؟!!! مسگر پیر گفت : من دیگ نخریدم!!! من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم... از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! به وظیفه عمل کن و دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ، ما خود به زیارت تو خواهیم امد گر بر سرِ نفس خود، امیری مردی گر بر دِگران ، خرده نگیری مردی مردی نَبُوَد فتاده را ، پای زدن گر دست فتاده ای بگیری مردی یا علی مدد
Show all...
👏 4👍 2