cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Soheil Arabi

Show more
Iran212 038Farsi203 321The category is not specified
Advertising posts
241
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

خدای دهه شصت زنده است و هنوز می تواند اعدام کند،اما اعدام دیگر خاصیت دهه شصت را ندارد،به جای رعب و وحشت خشم و انگیزه برای سرنگون کردن ستمگران و انقلاب ایجاد می کند ... هر اعدام ،حتی غیر سیاسی ها را هم سیاسی می کند! خدای دهه شصت حساب اینترنت و شبکه های اجتماعی را نکرده! خدای دهه شصت حواسش نیست که ما بارها به قتل رسیده ایم و اگر هنوز نفس می کشیم،به انگیزه انتقام است!
Show all...
بدبخت زندگی کردیم و ناکام می میریم‌.... صبح ملاقات آخره، و معمولا بعد ملاقات آخر همه فِس میشن( سکوت مرگبار) اما ابوالفضل همچنان جیغ می کشه و گریه می کنه ، خودش رو به در و دیوار می کوبه هی میگه : آخه من تازه نامزد کردم... یک ساعت مونده به اذون صبح، چند تا پاسداربند میاد توی بند، صدای کشیده شدن غل و زنجیر روی زمین، هر قدمی که بر می دارن ، صدای مرگ میده، پاها به زور به سمت جلو حرکت می کنه... آیا بشر کاری کثیف تر و وحشتناک تر از اعدام انجام داده؟؟؟ ... نگاه کن ، مرده هاش به مرده نمیرن، حتی به شمعِ جون سپرده نمیرن، مثلِ فانوسیَن که اگه خاموشه، واسه نفت نیست هنوز یه عالم نفت توشه... نفت توشه.... چهارشنبه های مرگ سوئیت زندان گوهر دشت، محل نگهداری موردی ها و اجرایی ها معمولا دو روز قبل از اجرای حکم اعدام ، زندانی را به سلول‌های انفرادی سوئیت می اندازند... #گوهردشت _ #فجایع_شهر مهر ۹۹ ●● خاطره ای از سوئیت: برام دعا کن داداش! من هم اجرایی هستم! لیوان نایلونی _ یک بار مصرف چای را از دریچه ی روی درب سلول به دستم داد و این جملات را گفت؛ وقتی گفت من هم اجرایی هستم، لیوان چای در دستم ترکید و چای داغ دستم و جملاتش قلبم را سوزاند. از تعجب، خشم و اندوه ، خشکم زد، خواستم بپرسم، اجرایی هستم یعنی چه، که پاسداربند( زندانبان) سرش فریاد کشید : مگه نگفتم با این امنیتیه حرف نزن! این ( من) جرمش سیاسیه ، برامون دردسر میشه ... داشت می رفت باز زیر لب گفت: فقط برام دعا کن... دنیا داشت دور سرم می چرخید، صداش توی گوشم می پیچید: من هم اجرایی هستم ! چشمم به نوشته های روی دیوارهای سلول افتاد: بدرود زندگی ، چهارشنبه اجراست... آخرین روزهای حبس، فردا میرم بالا چوبه و بعدش کلا آزادم، از زندگی از زجرهای بی پایان، لعنت به پایین شهر، لعنت به دعوا... از زندان تهران بزرگ تا اینجا با چشم بند آوردنم، تازه چند دقیقه پیش از روی نوشته روی لباس سرباز فهمیدم اینجا زندان رجایی شهر( گوهردشت) است، موقعی داشتن می انداختنم توی ماشین، دستم را از پشت خیلی پیچاند و صدای شکستنش را شنیدم، تا صبح از درد خوابم نبرد، از صدای ناله ها و شیونهای زندانی ها فهمیدم که اینجا بندی است که اجرایی ها را در آن محبوس می کنند، نزدیکای اذان صبح بود که دیدم چند نفر را با غل و زنجیر می کشند، آنها را برای اجرای حکم اعدام می بردند، در شیفت جدید، یکی از مراقب ها آشنا بود،وقتی در زندان تهران بزرگ بودم او در آنجا افسر نگهبان بود ، از او پرسیدم، مگر قانون اسلام این نیست که در محرم و صفر نباید کسی اعدام شود ؟؟ لبخند تلخی زد و گفت: توی این مملکت قانون فقط یه شوخیه! خود من را از تهران بزرگ به دلیل مبارزه با باندهای مواد مخدر به اینجا تبعید کردند، مثل خودت، تو با یک شیوه جنگیدی و من با شیوه دیگر، ولی هر دو به یک جا تبعید شدیم، تهران بزرگ شکنجه گاه بود، اینجا کشتار گاه... فردای آن روز ، دوباره مرد مهربان آمد و همان جملات را تکرار کرد: برام دعا کن ، من هم اجرایی هستم... بهش گفتم آخه چرا؟ تو اصلا به قاتلا شبیه نیستی! گفت نود درصد قاتل ها ناخواسته قاتل میشن! من دست فروش بودم، در دوران کرونا کاسبی داغونتر شد، صاحب خانه چند بار اومد برای کرایه، هی گفتم هفته بعد ... یک بار خیلی عصبانی شد و شروع کرد داد زدن، هی بهش گفتم آبرو دارم صبر کن، هی داد زد... اومدم جلوی دهنشو بگیرم ترسید عقب عقب رفت از پله ها افتاد ضربه مغزی شد... ■ داشتم بهش می گفتم خب وکیل بگیر ، بگو عمدی نبوده ،اصلا شماره شا‌کیتو بده ، من از اینجا در بیام بتونم تلفن بزنم ، میگم چند نفر برن ازش رضایت بگیرن، دیه رو قسطی کنیم... که زندان بان داد زد سرش با این حرف نزن!!!! رفت. رفت و دیگه نیامد، از فرداش یک خدماتی دیگه جاش اومد. بعد از اون نگهبانی که از تهران بزرگ می شناختمش پرسیدم اون خدماتی قبلی چی شد؟ گفت حکمش اجرا شد بنده خدا.... #سهیل_عربی #دریچه
Show all...
چند روزه که میبینم حتی همکارام که زیاد سیاسی نیستن،با خوندن اخبار اعدام خیلی حالشون بد شده ،یکیشون میگه صدای اذان صبح که می شنوم حس می کنم طناب دار دور گردنم انداختن... بهشون میگم شما تازه دو خبر خوندید اینطور داغون شدید، ما هر روز دم اذان صبح از دریچه سلول می‌دیدیم که چند نفر با غل و زنجیر می کشن به سمت محل اعدام... با شنیدن صدای اذان ، تصویر پاهای اونا میاد تو ذهنم،هیچ تمایلی به گام برداشتن نداشتن،به زور کشیده می شدن، از لحظه ای که آخوند میاد وصیت نامه می گیره و زندانی میگه: 《حاجی من چیزی برای بخشیدن ندارم،فقط یک بالشت و پتو بود که دادم به همبندیم،وصیت کدومه؟؟؟ 》 ... ■■ برای اینه که آدم از زندان میاد بیرون اصلا دلش نمی خواد تو جمع باشه،چون کسی حرفاتو نمی فهمه،وقتی میگم دیوارهای زندان باید خراب بشه،زندان آسیب به همه جامعه است،خیلیا نمیفهمن، نمیدونن هر روز سرهای بی تقصیر میره بالای دار، درحالی که مجرم همون قانون گذار و مجری قانونه... این روزا جشن امثال #روح_الله_باقری مجری اعدام ها در زندان گوهردشته،که هر روز بابت هر اجرا کلی پاداش می گیره همه انفرادی های #سوئیت پر شده چه کار سختیه توضیح بدی سوئیت یعنی چی و بعدش فقط چند تا عجب و ای وای بشونی... سوئیت جایی است که چند روز قبل از اجرای حکم اعدام،زندانی به آنجا منتقل می شود،دست و پاهاش با زنجیر می بندن که خودزنی نکنه، تو تمام لحظات زندانی آرزوی مرگ می کنه و شکنجه گر از دوربین نگاهش می کنه و لذت می بره... تا اینکه آخوند میاد از زندانی وصیت نامه می گیره و ملاقات آخر... اگر حتی یک درصد از این فاجعه درک بشه،یک زندان هم نباید تو دنیا بمونه... ■ #سوئیت_گوهردشت دلم چای می خواد، چای تو لیوان شیشه ای ، نه از این لیوان یه بار مصرفای نازک، چای خونگی، نه چای دُلی که مثل شاش بَچَس... دلم خواب می خواد؛ نه از این کابوسای همیشگی، که وسطش ده بار با جیغ و زوزه های ابوالفضل میپری و تا چشمت گرم بشه ، پاسدار بند میاد بیدارت می کنه: آقا پاشو _ آمار _ آمار عنه؟ از زنده به‌ گور شده که آمار نمی گیرن... دلم می خواد یه جا، تنهای تنها باشم، هیچ صدایی نشنوم، هیچکسیُ نبینم، اینجا اسمش سلول انفرادیه، ولی در واقع از موهبت تنهایی و انفرادی بودن محرومی، از بیرون سلول یک عالمه صداهای دلخراش میاد، اعدامیا شب تا صبح ناله می کنن، سحر که میبرنشون برای اجرا، صدای کشیده شدن غل و زنجیر شون رو زمین ، دلِ آدمُ ریش می کنه... از همه بدتر صدای ابوالفضل از وقتی اومده ، پنج دقیقه خواب برامون آرزو شده، بی وقفه داد میزنه: آخه چرا بعد پونزده سال حبس و زجر کشیدن میخواین بکشیدم بالا، خو همون اولش اعدام می کردین، تازه نامزد کردم، تازه امید به زندگی پیدا کردم، بابا من آدم کش نیستم، پسر عموی جاکشم رفت دعوا سر دوست دخترش، من رفتم جدا کنم، من فقط چاقو رو از شیکم یارو کشیدم بیرون، اثر انگشت من بدبخت مونده، اون جاکش گردن نگرفت، انگار نه انگار من به خاطر اون خودمو انداختم تو خطر، عموم سپاهیه گفت برو تو من درت میارم ، پسرشُ فرستاد اونورِ آب منِ بدبخت اینجا پوسیدم، نکرد دیه بده در بیام، این همه هم ثروت داره، آخه این چه سرنوشت تخمیه من دارم؟؟؟؟؟؟ پاسدار بند!!!!! بگذار یه زنگ به ننم بزنم، نگرانه پاسدار بند !!!!! بیا دستبند پابندمُ واکن ، بذار یه وضو بگیرم، والا دست و پام برید، پاسدار بند !!!!! ... نعره می کشه، از وقتی اومده همش نعره می کشه، حتی پاسدار بند دیشبی یه کم جرم بهش داد، اما آروم نشد،( تو زندون به هروئین میگن جرم ) یه کله نعره می کشه، پاسدار بند!!!!! بگذار یه زنگ به ننم بزنم _ (پاسدار بند: ) ابولی دادا چقد ضر می زنی، مغزمون رفت، گفتم که اینجا سوئیته، سوئیت تلفن نداره، امشب آخوند میاد ازت وصیت نامه می گیره، صبح ملاقات آخرته ، پس فردا هم اجراس،(اجرای حکم اعدام) ایشالله میری پای چوبه رضایت می گیری، توکل کن به خدا دادا ... _ حداقل بیا دستبند پابندمُ وا کن، دِ آخه مگه مسلمون نیستی؟؟؟؟ میخوام وضو بگیرم _ : یه بار بازت کردم خود زنی کردی، حاجی دستور داده بسته باشی، شب خودش میاد بهش بگو، من باز کنم برام داستان میشه.... •••• ●●● شب که آخوند میاد برا وصیت نامه گرفتن ، از تلخ ترین لحظاته، اکثر زندانیان میگن : حاجی ما ده سال/ پونزده ساله تو حبسیم ، گور نداریم که کفن داشته باشیم، یه شِر ( تشکی که زندانی با پتو دولتی درست می کنه) و یه بالشت داشتیم اونم یادگار دادسم به همبندیمون ... چیزی نداریم که برا وررثه بذاریم‌‌... اصن وقت نداد این زندگی که زن و بچه دار بشیم...
Show all...
#ضدبازجویی : بازجو تلاش می کند نقطه ضعف از زندانی پیدا کند و او را بشکند، شیوه های مرسوم،دست گذاشتن روی بحثهای معروف به ناموسی و عشقی است، مثل اینکه می گوید ،همسرت با فلان دوستت ارتباط دارد، به زن می گوید شوهرت با خواهرت ارتباط دارد،با دوستت،دختر خاله ات،منشی اش ... به شوهر می گوید که زنت با رفیقت،همکارت ...رابطه داره حتی به همسر زنی که بازداشت شده می گوید که به همسرت تجاوز شده ... مبارز باید اینها را بداند و در بازجویی نشکند ، باید به بازجو حمله کرد ،نباید اجازه داد او حمله کند مدام باید از بازجو سئوال کرد، چرا به جتی اختلاسگر من که به فساد اعتراض کردم را مجازات می کنید... او از هر شیوه ای برای شکستن مبارز استفاده می کند اما وقتی زندانی مقاومت کند ، زود نا امید می شوند...
Show all...
. آسیب‌های ناشی از شکنجه ها به ویژه شکنجه های روحی هیچ وقت از بین نمی رود ،اما کسی که با آگاهی پا به میدان مبارزه بگذارد ،آسیب کمتری می بیند و در نتیجه مبارزه بهتری خواهد داشت ، آشنایی با حقوق متهم مثل اینکه هنگام بازجویی حق سکوت داریم ،بازجویی تحت شکنجه و اکراه ممنوع است و بازجو هرگز حق ضرب و شتم را ندارد و فهماندن این مهم به بازجو که از حقوق خود آگاهیم و البته اطلاع رسانی به موقع و درست ،تا حد زیادی به زندانی کمک می کند .
Show all...
. . . "می خواهم زنده نمانم !!!". . . تمایل و اقدام به خودکشی زندانیان، صرفا در روزهای اخیر رخ نداده،این روزها اطلاع رسانی آسانتر شده که مردم از این فجایع مطلع می شوند. ■ میل به خودکشی از نخستین لحظات بازداشت ،آغاز می شود،پس از بیرون آمدن از زندان و با " حس درک نشدن" ، " سرزنش شدن " ، از دست دادن شغل،بیکاری،بی پولی و حتی از دست دادن همسر و خیلی چیزهایی که فرد در در زندگی پیش از زندان داشت ،تشدید می شود. مرور خاطرات تحت شکنجه بودن_ بازجویی ها،سئوالهای رگباری،اتاق آینه، آزار خانواده و هر کس که دوستش داری، توهین ها،تحقیرها ،آزارهای جنسی ،ضرب و شتم ... آدم دلش می خواهد که هر چه زودتر از این کابوس‌ها رها شود و راهی آسانتر از خود کشی را نمی بیند... • در واقع از تمایل و اقدام به خودکشی یک زندانی نباید تعجب کرد،اگر کسی بتواند به زندگی عادی بازگردد جای تعجب دارد،شاید فقط انگیزه هایی ویژه است که می تواند انسان را قادر به مقاومت در برابر شهوت خود کشی کند. انگیزه هایی مثل انتقام،یا فراتر از این،انگیزه نجات انسانها از شکنجه و پایان دادن به این فجایع... ادامه دارد.
Show all...
."می خواهم زنده نمانم !!!". تمایل و اقدام به خودکشی زندانیان، صرفا در روزهای اخیر رخ نداده،این روزها اطلاع رسانی آسانتر شده که مردم از این فجایع مطلع می شوند. ■ میل به خودکشی از نخستین لحظات بازداشت ،آغاز می شود،پس از بیرون آمدن از زندان و با " حس درک نشدن" ، " سرزنش شدن " ، از دست دادن شغل،بیکاری،بی پولی و حتی از دست دادن همسر و خیلی چیزهایی که فرد در در زندگی پیش از زندان داشت ،تشدید می شود. • در واقع از تمایل و اقدام به خودکشی یک زندانی نباید تعجب کرد،اگر کسی بتواند به زندگی عادی بازگردد جای تعجب دارد،شاید فقط انگیزه هایی ویژه است که می تواند انسان را قادر به مقاومت در برابر شهوت خود کشی کند. انگیزه هایی مثل انتقام،یا فراتر از این،انگیزه نجات انسانها از شکنجه و پایان دادن به این فجایع... ادامه دارد.
Show all...
منظور از تفاوت در نحوه نگهداری این است که یک زندانی جوان که معتاد نیست را در بند معتاد ها محبوس نکنند،منظور این نیست که مجازات را بر معتاد روا می دانیم،هرگز! معتاد نیاز به درمان دارد ، اما تا زمانی که درمان شود باید مواظب بود که به خودش و دیگران آسیب نزند و البته در بلند مدت باید با آسیب شناسی و دگرگونی در اوضاع معیشتی و آموزشی و بهبود اوضاع جوانان به ویژه در تحصیل، اشتغال زایی،ایجاد فضاهای ورزشی و آموزشی همگانی و .. از گرایش افراد جامعه به مواد مخدر جلوگیری کرد . یا مثال دیگر: اینکه قاتلی که انگیزه قتل مجدد دارد را کنار دیگران نگه نداشت و البته در دراز مدت ریشه های قتل را جستجو کرد و پیشگیری کرد... افرادی که در خطر مورد تجاوز قرار گرفتن هستند را در جایی مناسب نگه داشت و البته که بازهم یادآوری می کنیم : با ورود هر انسان به زندان، تمام جامعه آسیب می بیند و باید به فکر راهکار جایگزین بود که البته این چرخ قبلا اختراع شده و کافی است با مدیریت درست ،شیوه های جدید و کارآمد را جایگزین کنیم...
Show all...
قیمت شستشوی هر تکه لباس در زندان اوین ده هزار تومان و در زندان تهران بزرگ دو هزارتومان است. شهردار اتاق که مسئولیت تحویل غذای دولتی ، شستشوی ظروف و نظافت اتاق را بر عهده دارد در بندهای اشرافی هفته ای پانصد هزار تومان، در بندهای عادی اوین دویست هزار تومان و در زندان تهران بزرگ صد هزار تومان دستمزد می گیرد . علاوه بر انواع کار در زندان ، به انباری زدن و تن فروشی هم باید اشاره کرد، انباری زن کسی است که حین بازرسی ها ، وسایل ممنوعه وکیل بند یا مسئول اتاق ، مثل مواد مخدر یا موبایل را در مقعد خود پنهان می کند که همین نوعی تن فروشی است، البته انواع تن فروشی مثل جوجه شدن( خدمات جنسی به دیگران دادن ) نیز در زندان‌ها رایج است. و گروه سوم اتنیکها هستند که معمولا برچسب تجزیه طلب روی پیشانی آنها چسبانده می شود و به همین دلیل بایکوت رسانه ای می شوند و این ،زخمی افزون بر دیگر زخمهایی است که تا کنون بر وجود شان نهاده اند. . در نوشته های آتی با ذکر جزئیات و توضیحات کاملتر به دردهای این زندانیان خواهیم پرداخت. ●● یادآوری !! سه مشکل عمده و اصلی همه زندانیان : یک : قوانین واپسگرایانه و نا مناسب برای نیازهای روز جامعه_بیش از هزار و هشتصد عنوان جرم ،که خیلی از آنها در اکثر نقاط جهان جرم نیست،مثل فروش نوشیدنی های الکلی، انتقاد،اطلاع رسانی،اعتراض و ... دو : روند غیر قانونی و وحشیانه بازداشت و محاکمه_بازجویی های تحت شکنجه و اکراه،اخذ اعتراف تلوزیونی با تحت فشار قرار دادن زندانی و حتی خانواده او، عدم استقلال قضات و فرمانبری بی چون چرای قضات از بازجو ها و دیگر عوامل نهادهای امنیتی و صدور احکام نا عادلانه ... سه : اجرای احکام، اعمال مجازات‌هایی فراتر از آنچه برای محکوم صادر شده،برای مثال شخص محکوم به دو سال تحمل حبس شده،اما در زندان مورد ضرب و شتم ، تعرض و حتی تجاوز جنسی هم قرار می دهند، او را در جایی که حتی استانداردهای آیین نامه سازمان زندان‌ها را هم ندارد محبوس می کند،از امکاناتی که در آیین نامه جز حقوق او هستند محروم است،جای خواب مناسب ندارد، تهویه ، خوراک،آب اشامیدنی،مواد شوینده،بهداشت و درمان مناسب ندارد و حتی خانواده او را هم مورد آزار قرار می دهند... اینها مشکلات عمده اکثر زندانیان است که اگر بخواهیم به همه مشکلات اشاره کنیم،نیاز به نوشتن چندین کتاب است. #درباره_زندان #زندانی #کوییر #کوئیر #علیه_شکنجه #زندان #حقوق_بشر
Show all...
یک: کوئیر ها ( که در عرف هم جنس خواه یا رنگین کمانی نامیده می شوند) دو : کارگران زندانی و سه: اتنیک ها/ اقلیت‌های قومی و مذهبی ، بزرگترین قربانیان شکنجه در زندان‌ها هستند که علاوه بر ظلم از سوی حکومت ،مورد بی توجهی رسانه ها و حتی بسیاری از فعالان حقوق بشر قرار گرفته اند. در دفاع از حقوق زندانیان هیچ تبعیضی نباید باشد!؛ قاتل، سارق،سیاسی ...همه در حقوق با هم برابرند، تنها تفاوت( موقتا) باید در نوع نگهداری باشد ،آنهم در کوتاه مدت و تا زمانی که مشکلات به طور ریشه ای برطرف شوند و از طریق ساختن سیستم اقتصادی و آموزشی علمی و ایجاد بسیاری از زیرساخت‌ها بتوانیم مجازات را حذف و آسیب‌شناسی و ریشه یابی درد و البته اقدامات واقعی بازدارنده از جرم و جنایت را جایگزین کنیم. فقط در دو زندان اوین و تهران بزرگ بیش از پانصد زندانی کوئیر محبوسند که سخت ترین حبس و شکنجه را تحمل می کنند ، خیلی از آنها به دلیل اینکه از سوی خانواده هم طرد شده اند ،با بحرانهای مالی مواجهند و مجبورند کارهای خیلی سختی در زندان انجام دهند ،مثل کارهای خدماتی( حمل و شستشوی دیگهای سنگین غذا، نظافت و حمل کیسه های سنگین زباله یا ضایعات ، شستشوی رخت و لباس در حجم بالا و در اوج سرما ...) با دستمزد اندک،همراه با شنیدن متلکهای جنسی و حتی دستمالی شدن و ... کمتر کسی حاضر است که از آنها حمایت کند ،چون خود مدافع هم مورد حمله های شدید حتی از سوی کسانی که خود را آزادی خواه می نامند قرار می گیرند. گروه دوم که تحت ستم شدید هستند: شعبه ای ها/کارگران زندانی که معمولا حتی خیلی از سیاسی ها هم بی توجه به پیشینه آنها ،برای معرفی‌اش از واژه های زشتی مثل اراذل و اوباش، عادی ها ، بزهکاران و ... استفاده می کنند،کمتر کسی می پرسد که چرا افرادی که در زندان بیش از دوازده ساعت در روز کار می کنند ،رو به اعمالی که خلاف قانون پنداشته می شوند آورده اند، کسی نمی پرسد او که یک کارگر بود،دستمزدش کفاف نداد و مجبور شد نوشیدنی الکلی بفروشد و بازداشت شد،اگر در اروپا هم بود آیا چنین سرگذشتی داشت؟ اینکه اکثر زندانیانی که در زندان کار می کنند، دستمزدی دریافت نمی کنند ، یا دستمزد آنها بسیار کمتر از دستمزد تعیین شده توسط وزارت کار است و بیمه نمی شوند و ساعت کارشان بسیار زیاد است و آسیب‌های فراوانی بابت کارهای سخت و ساعتها سرپا ایستادن به آنها می رسد،مسئله بسیار مهمی است، اما مهم‌تر و ریشه ای تر این پرسش است که این افراد که در زندان حاضر به انجام کارهایی به این سختی می شوند، اگر پیش از ورود به زندان شغلی برایشان فراهم می شد، بازهم پایشان به زندان باز می شد؟ این پرسش را بارها مطرح کرده ایم و تا کنون پاسخی جز متهم شدن به فعالیت تبلیغی علیه نظام و محکومیت به تحمل حبس و تبعید دریافت نکرده ایم. بار دیگر برای کسانی که تاکنون از اوضاع کارگران زندانی مطلع نشده اند ، اقسام کارگری در زندان را بازگو می کنم به این امید که افراد دلسوزی پیدا شوند و راهکاری برای نجات هزاران انسان تحت شکنجه و استثمار پیدا کنیم. کار در کارگاه های بنیاد تعاون حامی ، نوع ظاهرا قانونی کارکشیدن از زندانیان است که اندک دستمزدی هم به آنها داده می شود ، اما بسیاری از زندانیانی که مجبور به کار می شوند ، دستمزدی دریافت نمی کنند، از جمله زندانیانی که کارهای خدماتی برای کارکنان زندان انجام می دهند، از تعمیر خودروهایشان، آشپزی و نظافت دفاتر روسای زندان، باغبانی و نظافت محوطه بیرون ار بندها، ترجمه و انجام تکالیف درسی زندانبانها( که در پست قبلی درباره آن توضیحاتی دادم)، ساخت بندهای جدید و بنایی ( در زندان تهران بزرگ این جمله را از خیلی ها می شنویم: دیوار های این زندان توسط زندانیان ساخته شد ، آنهم فقط با پرداخت چهار نخ سیگار_ در زمان مدیریت فتحی ، سیگار کشیدن و فروش سیگار در فروشگاه ها ممنوع بود و فقط به کسانی که حاضر می شدند در ساخت بند های جدید برای بنایی کار کنند روزی چهار نخ سیگار داده می شد، البته به جز کارکنان زندان که در ازای دادن امتیازهایی که در واقع حق زندانی است ( مثل مرخصی و ملاقات بیشتر ) از زندانیان کار بی مزد می کشند، وکیل بند ها نیز از زندانیان ضعیف کار بی مزد یا دستمز بسیار اندک می کشند، مثل خدماتی های بند، که حمل و شستشوی دیگ ، نظافت راهروها، سرویس‌های بهداشتی ، پخت و پز برای افسران نگهبان و شستشوی ظروفشان را بر عهده می گیرند ، فقط برای اینکه کریدور خواب نشوند و به آنها زودتر تخت برسد. خیلی از زندانی ها هم مجبورند شهردار ، آشپز و رختشو شوند و دستمزد بسیار اندکی بابت این کارها دریافت می کنند.
Show all...