cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Bit.ch...🔞/برده جنسی

💦🔞یجوری بخورش که چشمام از خماری باز نشه:) BEACH👙🔥 ⛓🚫⚠️ 🔗DADDY & BABY🔗 https://t.me/BeAChZaps چنل محافظ صحنه دار و بزرگسال🔞 Just 69👅🚻

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
206
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🚿👙💦به زور وارد خونه دختره میشه و توی حموم باهاش #سک*س_خشن میکنه💦👙🚿 دختره مجبور میکنه #ترشحاتش رو.....🤤🍆 دستش از داخل سوراخ #بهشتم بیرون کشید موهام گرفت و سرم سمت سرامیک های کف حموم برد _ یالا لیسش بزن جنده ؛ یالاااا از دادی که میزد تمام بدنم میلرزید اما نمیتونستم این تحقیر تحمل کنم مثل یه سگ کف زمین براش بلیسم خواستم سرم عقب بکشم که کف کفشش روی سرم گذاشت و سرم به زمین فشار داد _ تا با زبونت #آبت جمع نکردی حق نداری سر بلند کنی پتیاره ، باید تا تهش رو بخوری روی زانو جلوم نشست و چاقویی روی #نوک_سینه ام گذاشت _ یا میخوریش یا کاری میکنم تا اخر عمر درد بکشی از ترس زبونم بیرون آوردم و کف زمین لیس زدم که از #شوری اش قیافه ام توی هم رفت و عقم نشست 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/SnBp9tJp7dC62eHN https://t.me/joinchat/SnBp9tJp7dC62eHN
Show all...
- پاهاتو باز کن دختر، #عذابم نده. با لوندی انگشتم رو از روی شورت به #واژنم کشیدم و لب زدم: - اومم حاجی جون از شما بعیده. دکمه اول بلوزش رو باز کرد و گفت: - صیغه ت می کنم، #لخت شو. با عشوه چرخی دورش زدم، از پشت بهش چسبیدم و دستی به #مردونگیش از رو شلوار کشیدم. - اول باید این کوچولو رو چک کنم ببینم راضی میکنه یا نه حاجی! شلوارش رو پایین کشیدم و با دیدن مردونگی بزرگش، زبونم رو روی لبم کشیدم و... https://t.me/joinchat/YHhua_IofhliMjFk دلبری قرتی که بلای جانی مردی مذهبی اما با فیتیش های خاص خودش میشه و...🔞
Show all...
بیا ببین چجوری دختره رو همزمان با بطری و آلـ...تـش جر میده 😱💦🔞 پارت رمان نبود لفت بده 😈👇 #پامو از هم باز کرد. #بطری رو خشک #خشک وارد #بهـ...شتم کرد 😱💦🔞 لباشو گذاشت روی #لبام و محکم فشار داد. زیادی #کلفت بود و من #تنگ. حس میکردم به کلمه واقعی #جـ...ر خوردم...😰⛓ که با قرار گرفتن #انگشتش روی #باسـ...نم. سریع لب زدم _ نه خواهش میکنم تحمل ندارم از جلو دارم #جـ...ر میخورم از پشت نه خواهش میکنم. صدای کشیده شدن زیپ شلوار و شنیدم چند لحظه بعد گرمی #آلـ..تشو روی سوارخ #باسـ...نم حس کردم...🔞💦 از گوشه چشم دیدم یه #تف به سر #کلاه‌کـش زد و سرشو فشار داد داخل #باســـ...ــنم...😈💦 از دوطرفه داشتم #گایـ*یده میشدم که...😱💦 HOT SE'XY BDSM 🔞⛓ ‼️ پـــــارت واقعی رمـــــان ‼️ https://t.me/joinchat/V3uypYmv2rxjYjQ0 https://t.me/joinchat/V3uypYmv2rxjYjQ0
Show all...
_ خانم بزرگ گفتن شب اول عروسی پیش من قراره بخوابید! جلو اومد و سر تا پام نگاهی انداخت. _ خانم بزرگ دمبه و چربی با پوست پشمالوی تورو دیده که امر و نهی میکنه با کی بخوابم؟ بهم برخورد. داشت راجب من اینجوری حرف میزد؟ خجالت زده دستمال رو از توی مشتم در اوردم. _ پس من با این چیکار کنم؟ دستمال رو زیر پاش انداخت و لگدش کرد. _ سالار من تورو #لخت ببینه تا دو هفته می خوابه، توقع داری اینم برات #خونی کنم؟ شب #حجله کمتر عروسی بود که از شوهرش چنین حرف هایی رو بشنوه و اشکی از گوشه چشمم جاری شد. _ شما که تا حالا #برهنه من رو ندیدی! پوزخندی زد و چادر سفیدم رو کشید. _ گیرم که ندیده باشم؛ توقع داری با چیه تو من #اغوا بشم!؟ https://t.me/joinchat/jD4YHY2pOio5NDQ8 رازش دختری که شوهرش بخاطر چاق بودنش سرش هوو می یاره چون فکر می کنه حامله نمیشه اما شبی که همسر رو معرفی میکنه می فهمه رازش حامله اس و...
Show all...
آرین با ضرب و شتم دست و پاهامو به تخت بست، هق هق می کردم که #آریا به طرفم برگشت با دیدن #شلاق و دیـ‌لـدوها نفسم تو سینه حبس شد. -خوا.... #آرین تو دهنی ای زد و #دهنبند رو به زور تو دهنم کرد. -خفه شو هر وقت یاد گرفتی به جای هق هق، آه بکشی و #جنـ‌ده خوبی شدی بازش می کنم. آریا پوزخندی زد و گفت: -حیف دهنشو بستی حالا باید دوتا دیـ‌لدو خشک همزمان تو اون #بهـ‌شـ‌تش تحمل کنه. از حرفش چشمام گشاد شد اما اون بی توجه #دیـ‌لـ‌دو رو روی سوراخم گذاشت و با فشار محکمی... https://t.me/joinchat/AAAAAFL-5Rji_xIYP9M_3A #شروع_طوفانی_فصل_دوم_ترس_رهایی🔞🔥 هستی بعد از دست دادن کیان گیر دو ارباب سادیسمی کینه ای میفته که...🔥
Show all...
#هرزه_کوچک ❌❌🔞🔞 #پارت_یک _لخت شو دخترم نازتو تو به اقا نشون بده از خجالت گپاش گل انداخت و با گیجی گفت: _چی؟ _میگم شورتتو وشلوارتو در بیار اقا نازتو ببینه آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده با استرس گفت:_ولی مامان... _هیس بیا اینجا ببینم مگه نمیگم لخت شو الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی مامانش همین طور که غر میزد شلوار و #شورت دختررو کشید پایین دختره هینی کشید و خواست دستشو بزاره رو نازش که مامانش مانع شد و گفت : _ببین پسر حاجی همون چیزی که گفتم #تپلی و #سفید با دیدن نازش چشمام برق زد و گفتم: _بخوابونش رو تخت بگو پاهاشو باز کنه ببینم آکبنده دختره خواست فرار کنه که مامانش دستشو گرفت و .... ❌❌❌🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0 https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
Show all...
بازوشو گرفتم ،در ماشینو باز کردم و پرتش کردم داخل... _پایین تنتو لخت کن اشغال توله سگ.. زود..عین یه سگ کف دستو کف پات باید کف ماشین باشه یالاااا... _آراد سخته..ببخشید غلط کردم.. با پشت دست محکم کوبیدم تو دهنشو گفتم: فقط ۳ دقیقه بعدش درو باز میکنم همین حالت تو خیابون میکنمت.. میدونی که میکنم... شلوارو شو*رتشو کشید پایین،مانتوشو جمع کردو بسختی خودشو کف ماشین حالت سگی نشوند.‌صندلی ماشینو یکم کشیدم عقب که راحت تر باشم.‌پلاگو گرفتم و گفتم:خودت لای اون کو..نت رو باز کن بذارمش توت. یالااااا..‌ از داد من تو جاش تکونی خوردو سریع با دستای لرزون و هق هق کنان لای کو..نشو باز کرد. بدون هیچ مراعاتی اون پلاگو فشار دادم پشتش که آخی گفتو خواست بره جلوتر که موهاشو ازپشت چنگ زدم و... https://t.me/joinchat/UTyC9HM8c9ce9asV https://t.me/joinchat/UTyC9HM8c9ce9asV
Show all...
سرش بی اجازه ام پایین برد و روی نوک سینه ام نشوند مک محکمی زد که به خاطر فضای حموم و خیسی سینه هام صداش توی حموم پخش شد دو طرف زانو هام هر کدوم یه طرف پهلوش گذاشتم بین پاهام قرار گرفت نگاهش سمت بهشت خیسم کشید که لبم به دندون گرفت حتی نگاه کردنشم تحریکم میکرد دستش پایین برد و روی اندام زنونم گذاشت انگشتشو دورش حرکت و داد بی طاقت گفتم _ بسه شهریار داری دیوونم میکنی انگار هدفشم همین بود که با شنیدنش پوزخندی زد _ برگرد به پشت شانا دستاتو بزار کف زمین زود ادامشو میخوای بدو بیا اینجا😈👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFGIBhCFsi8h2MhU9Q نویسنده ترکونده با این رمان😱👌 پارت جدید زدما بدویین☝️ عشق یه دوجنسه😱
Show all...
مر*دونگيش رو با تمام وجود حس میکردم و انگار داشتم جر میخوردم💦 - آروم تر اشكان!! درد دارم خواهش میکنم😭 بی توجه به ناله هام تلمبه هاشو محکم تر کرد و نفس نفس زدم که شروع کرد به خوردن لبام💦🔞دیگه نفسم بریده بود! سعی کردم با دستم بفهمونم نفس کم اوردم و کشید کنار و مشغول خوردن نوک سی*نه هام شد🙊 زمزمه کردم: یواش اشكان مال خودته! یکدفعه مر*دونگيش و از توی بهش*تم بیرون کشید و گذاشت توی دهنم🔞💦 https://t.me/joinchat/02YMo953RFhiOGU0
Show all...
_ برم به بابام بگم زنی که واسم گرفته تمکینم نمیکنه؟ گوشه تخت خزیدم و پتو رو تا بالا سینه‌م کشیدم. _ نخیرم، برو بگو بابا جان من نمیتونم اروم و ملایم پیش برم ...حتما باید وحشی ... حرفم رو با نزدیک شدن بهم قطع کرد. _ اره من وحشی ام ...که چی؟ قالب تهی کردم. سر جام میخ شدم و توی چشم های کهرباییش خیره شدم. _ دو روزه رحمم خون ریزی داره، چقدر بهت گفتم یواش تر بکن توش؟! کو گوش شنوا؟ دستش روی رون های #برهنه‌م نشست و با سر انگشت لمس کرد. _ توقع داری وقتی همچین هلوی بدون پرز و سفیدی میبینم، گوش هام کر نشه؟ وقتی میزنه بالا هیچی حالیم نیست؛ تقصیر من‌ چیه تو زیادی تنگی! 🔥❌🔥❌🔥❌ t.me/joinchat/tnwq9N-v9S1jZjVk t.me/joinchat/tnwq9N-v9S1jZjVk 🥺😂خب تقصیر پسر حاجی چیه که عروسش زیادی تنگه، دلش تمکین می خواد ...باید نوه تحول حاج آقا بده.
Show all...