cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Bts°°|smut🎆

ℍ𝕚 𝔸ℝ𝕄𝕐 𝔽𝕠𝕝𝕝𝕠𝕨 𝔽𝕚𝕔𝕥𝕚𝕠𝕟 𝕗𝕒𝕜𝕖 𝕤𝕚𝕟𝕘𝕝𝕖.𝕡𝕒𝕣𝕥𝕪 𝔹𝕋𝕊 ℍ𝔸𝕊𝕋𝕝 𝔹𝕦𝕥 𝔽𝕚𝕟𝕕 𝕐𝕠𝕦𝕕𝕠𝕟𝕠𝕥 .𝕣𝕟𝕦 𝕔𝕠𝕞𝕖.𝕙𝕖𝕣𝕖 ℍ𝕠𝕡𝕖𝕝𝕖𝕤𝕤 𝕐𝕠𝕦𝕒𝕣𝕖𝕟𝕠𝕥.𝕋𝕙𝕖𝕨𝕠𝕣𝕝𝕕 𝕞𝕦𝕤𝕚𝕔🇰🇷🔞💜 @TaraAT22

Show more
Iran140 713Farsi121 956The category is not specified
Advertising posts
907
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

کامنتارو برسونید زود ب جاهای باحال پارت برسیم:)
Show all...
#عشقِ_ممنوعِ #مینو پارت 4 فصل 2 با شر شر آب بیدار شدم . دیدم ماشین کنار جاده پارک شده و سوجونگ همچنان خواب و تهیونگ و جان ته هم نیستن . همه بدنم گرفته بود آروم از ماشین پیاده شده ،،، منظره خیلی قشنگی بود جلومون ی دره سرسبز بود . ی کم از ماشین دور شدم و سمت دره رفتم ، محو حیرت جنگل و دره شده بودم و با صدای تهیونگ ب خودم اومدم و برگشتم . اومد سمتم و بغلم کرد و گف: - بیبی من حالش چطوره؟ + سرم یکم درد میکنه ،ولی خوبم . آ راسی تو چطوری زحمات خوب شدن؟ - آره بابا اونا ک زخم ب حساب نمیومدن😂 + اره جون خودت داشتم میدیدم😂🥲 -خب حالا اینارو بیخیال . بیا تا کسی نیست یکم حالمونو خوب کنیم ها؟ (ی دفعه دستشو انداخت زیر پام و بلندم کرد طوری ک کمرم روی ی دستش و پاهام روی دست دیگش بود ) با خنده گفتم: + آ تهیونگ چیکار میکنی بزارم پایین:) - عی بابا صبر کن فسقلی آروم منو برد رو چمنای کنار جاده ک اونور ترش پر از درخت بود . (شروع کرد ب قل قلت دادنم ) + هههه تهیونگ ولم کن 😂🥺😅 - نمیشه بیا ی کم بازی کنیم ها ( ی دفعه وایساد و آروم دستشو برد سمت سینه هام : ) + دیوونه شدی یهو جان ته میاد - ن بابا اوکی میدونم ک نمیاد ، سوجونگ ام ک فعلا خواب ، ماز نکن دیگه . ک ی دفعه لباشو وارد دهنم کرد و لبامو محکم میک زد . (زیاد حال و حوصله نداشتم و داشتم تقلا میکردم) ک آروم زبونشو کشید روی گردنم .... با این کارش هورنی شدم و عاح آرومی کشیدم . - اوه بیبی کاش الان میتونستیم خونمون باشیم و روی تخت ... نیشخند ریزی زدم و رفتم سمت گردنش و . گردنشو کبود کردم . - عی بابا الان بچه ها فک میکنن چیشده:😅 + نگران نباش چیزی نمیشه . شیطنتم زد بالا و آروم کوبوندمش ب درخت ولی خب قدش بلند تر از من بود و شروع کردم ب کبود کردم گردنش ... و اونم شروع کرد ب مالیدن سینه هام..... - آحح او بیبی منو ببین خیلی شیطون شده .. (( خیلی رفته بودیم تو جَوش.)) ک با صدای سرفه جان ته از هم جدا شدیم . دیدم ک جان ته داره میره سمت ماشین و ماهم رفتیم و تو ماشین نشستیم. " 😂خیلی خوب بریم؟ ( با مِن و مِن گفتم ) + آ آ بریم ، اه سوجونگ هنوز خواب 😅 بدون هیچ حرفی راه افتادیم سمت ویلای جان ته تو بوسان .... کامنتا +25 استیکر نباشه
Show all...
#عشقِ_ممنوعِ #مینو پارت 3 فصل 2 کلید و انداختم به در و بازم کردم و ب سرعت رفتیم بالا . درو باز کردم و دیدم سوجونگ خواب . + سوجونگ ، سوجونگ بیدارشو = هاا چیشده ا/ت + پاشو وسیله هاتو جمع کن باید سریع بریم = کجا + لطفا فقط پاشو بهت میگم خودمم نمیدونم سریع بلند شد و دوتا چمدون پر از وسایل ضروری ( لباس . دارو . پول . مدارک مهم و .. ) پر کردیم و در خونرو قفل کردم و سریع مت و سوجونگ عقب و جان ته راننده و تهیونگ بقل راننده نشست و حرکت کردیم .... ساعت ۱۱ شب بود ) همه ساکت و بیرون تاریک بود . ک فقط چراغای جلوی ماشین جادرو برای دید روشن کرده بودن . دیگه صبرم تموم شد و برگشتم گفتم : + خب توضیح بدین . اینجا چ خبره " باشه بزار اول من بگم ( من جان ته عضو ی باند مافیایی چندان بزرگ هستم ک خب ادم بدی نیستیم نگران نباش و البته پسر عموی تهیونگ ) + پسر عمو - اره خودمم تازه فهمیدم . " خب بزار بگم ، این پسر عمه شما هیون با ی اشتباه کوچیک خودشو تو بد هچلی انداخت + چ هچلی؟:| اون با رئیس یکی از بزرگترین باند های مافیای ترکیه ی قرار داد امضا کرد و بعد افتاد دنبال تو . باید بگم ک رئیس اون باند کسی بود ک پدر تهیونگ و عموی بنده رو کشت + چی :|||| " اره و بعد کلی پول ب جیب زد و از ترکیه رف آلمان و کلی آدم بره خودش جمع کرد و ی باند تشکیل داد و برگشت ترکیه و الانم هیون پیدا کرده . جون میدونه اونم از تهیونگ کینه داره و میدونه تهیونگ زندس و برای انتقام پدرش میره سراغ اون پس با هیون اوکی شد تا جلو تهیونگ با استفاده از تو بگیره . و الانم هیون کاری کرده جونگ هی ( رئیس باند مافیا) از اون ب شدت تلبکار باشه و دنبالشه نمیدونم چیکار کرده ولی اینطوریه)) - خب بزار من بگم ) وقتی فهمیدم جان ته پسر عموم و همه این چیزایی ک ب تو گف و ب منم گف رفتم سراغ هیون و فهمیدم ک هیون اصن پدر منو نمی‌شناختم و اصن نمیدونسته ک با رئیس باند مافیای بزرگ ترکه قرار داد امضا کرده . اون گف ک فقط بخاطر تو اینکارو کرده تا بتونه با کمک جونگ هی با تو ازدواج کنه . و اره همین )) = آ خب منم ادن موقعی ک تهیونگ اومد با هیون حرف میطد تو یکی از اتاقی اون خونه زندانیم کرده بود و فقط صداشون میشنیدم و . چند روزی اونجا بودم ک شنیدم هیون داره با یکی حرف میزنه . { × چی من ..من اون قرار دادو نابود کردم € فعلا ک اون وجود داره و آدمای جونگ هی هم دنبالتن باید از این کشور بری × باشع باشع میرم . × اما ا/ت چی عاشقشم € دوس داری عاشق اون تو این کشور بمون و اونم بهت رو نده و ب دست آدمای جونگ هی بمیری یا فرار ونی و از کشور بری و زنده بمونی)؟؟: × آهههه باشع میرم . صب حرکت میکنم } = بعد قطع کرد و شبش بود ک منو آزاد کرد بدونو گفتن چیزی )))))..... + واقعا .... مات و مبهوت مونده بودم نمیدونم چی بگم واقعا + الان یعنی هیون برای همیشه رفت - آه امیدوارم = الان کجا میریم ÷ سمت بوسان + اما اونجا ک خیلی دوره . من باید برگردم ، پدرم تا دو سه روز دیگه میاد خونه - باشع ا/ت نگران نباش تا دو سه روز دیگه اوکی میکنیم قضیرو ، فعلا ک بابات خونه نیست ، پس ما ام نمیتونیم تو اون خونه باشیم ، جامون امن نیس. + آه باشع (((ساعت 1 بامداد بود )))) خیلی خسته بودم و مژه هام سنگین بود دیدم ک سوجونگ خابی ه و منم پلکام طاقت نیورد و چشمام بسته شد و خوابم برد .....
Show all...
های گایز ادامه پارت
Show all...
لایک+20
Show all...
#dont_forget_me🥀 Part:4 ∘₊✧──────✧₊∘∘₊✧──────✧₊∘ ا.ت:گرفتم شوگا:فقط برای خوردن غذا از اتاقت میای بیرون، ببینم خطایی ازت سر زده، میدونم چیکارت کنم، و در ضمن، سعی نکن مخمو بزنی، چون به این سادگیا مخم زده نمیشه ا.ت:مگ ادم کمه بیام مخ تورو بزنم(زیر لب) شوگا:چیزی گفتی ا.ت:ن بابا، چی بگم اخه(لبخند مصنوعی) شوگا:میتونی بری تو اتاقت (🛎🛎مثلا صدای زنگ در) (شوگا:ا.ت رفت بالا منم رفتم درو باز کردم) شوگا:عوم بیبیم چطوره؟ کارلا:عالیممم، امروز کلی خرید کردم شوگا:چیا خریدی؟ کارلا:کلی لباس خاب(ذوق) شوگا:شیطون شدی ها بیب کارلا:شیطون بودم(شوگا رو بوسید) شوگا:عشقم بیا اینجا بشین باهات حرف دارم کارلا:(نشیت) جونم بگو شوگا:................................... اره دیگه کارلا:الان کجاست(یکم عصبی) شوگا:بالا کارلا:ببین شوگا، بهت گفته با شما، نزدیک این دختره بری من میدونم و اون پایین تنه شاخ شمشادت، شیرفهم شد؟ شوگا:باشه بیب، حالا چرا عصبی میشی کارلا:همینه که هس شوگا:اوکی، بیا بریم لباس خاباتو بهم نشون بده (پرش زمانی شب) شوگا:اجوما، برو ا.ت رو برای شام صدا بزن اجوما:چشم پسرم (ا.ت اومد پایین و روی یکی از صندلی ها نشست) کارلا:هوی ا.ت:بله کارلا:چشت به غذا باشه ا.ت:خوب حالا(اروم) کارلا:نچسب ا.ت:هوف(اروم) شوگا:من برام ی کاری پیش اومده میرم شرکت، شما غذارو بخورید کارلا:خدافز عشقم (شوگا رو بوسید) ا.ت:خدافز (شوگا رفت) کارلا:هوی ا.ت:چته کارلا:به شوگا چشم داری نه؟ ا.ت:خدایا صبر بده(حرص و اروم) کارلا:با تو بودم ا.ت:نهههههههه (با کمی داد) کارلا:ببین، دختره هرزه نگاه چپ به شوگا بندازی من میدونم و تو، فهمیدی(عصبانی) (کارلا:بعد از شام داشتیم فیلم میدیدیم که صدای ماشین شنیدم فهمیدم که شوگا اومد، ی نقشه به ذهنم رسید پاشدم و...... لایک+12 کامنت+40
Show all...
#dont_forget_me🥀 Part:3 ∘₊✧──────✧₊∘∘₊✧──────✧₊∘ ا.ت:بفرمایید قربان کان:این خوبه؟ شوگا:بهتر از این نمیشه کان:فروخته شد ا.ت:چییییییییییی(با داد) چی داری میگی چی چیو فروخته شد کان:میتونی ببریش شوگا:باح باح، اماده ای؟ (نیشخند) شوگا:ببریدش(سرد) (ا.ت:دو نفر اومدن و دستامو گرفتن و ازاتاق خارجم کردم از کلاب خارج شدیم که منو داخل ی ماشین مشکی انداختن و گاز بیهوش کننده ای رو داخل ماشین پخش کردن که از هوش رفتم) ........ خدمتکار:خانم، خانم، بیدار شید، خانم ا.ت:من کجام؟ اینجا کجاست؟ خدمتکار:شما در حال حاضر داخل عمارت ریس مین هستید ا.ت:ریس مین دیگه کدوم بوقیه خدمتکار:خودتون میفهمید (ا.ت:خدمتکاره از اتاق رفت بیرون ی نگاه ب پایین تخت انداختم دیدم ی جعبه پایینه، برش داشتم و بازش کردم، لباس بود، تنم کردم و رفتم پایین، هیچ کس نبود، جوری که اگه صحبت میکردم صدام اکو میشد، شت) ا.ت:هی... کسی اینجا هست؟ شوگا:افتخار دادی بهمون که بلخره بیدار شدی خانم ا.ت (برگشت سمت شوگا) ا.ت:هی تو چر....، تو؟؟؟؟ شوگا:اره، من ا.ت:تو چرا منو اوردی اینجا شوگا:عاااا فک نمیکنی نگهداری ازت داخل انبار یکمی خشونت امیز باشه؟ (نیشخند) من یاد دارم چطوری از وسایلم، به خوبی مراقبت کنم ا.ت:چی برا خودت بلغور میکنی تو اخه؟ چ وسیله ای؟ شوگا:فک کنم هنوز مغزت راه اندازی نشده، دیشب، تو کلاب، یادت رفته؟ ا.ت:......... (کم کم همچی یادم اومد) خوب که چی؟ شوگا:دیشب سر ی شرط بندی عالی، کان جونت تورو باخت تو قمار، منم تورو اوردم برای خودم، اخه زیادی تو سرو مشروبات الکلی استعداد داری ا.ت:من ن وسیله توام نه، خدمتکار تو شوگا:هییییین، اشتباه نکن، من تورو به عنوان خدمتکار نیوردم اینجا ا.ت:پس، به خاطر چی اوردی؟ شوگا:حدس زدنش کار سختی نیست ا.ت:....... شوگا:قوانین اینجارو بهت میگم، به نفع خودته که ازشون سرپیچی نکنی شوگا:یک، من دوست دختر دارم و تو فعلن نقش دوست دختر قلابی منو بازی میکنی، دو، هیچ وقت داخل اتاقمون نمیای حتی برای کارای ضروری، سه، نگه داشتن احترام دوست دخترم واجبه، چهار، جلو مادرم مثل دوست دخترم باید باهام رفتار کنی نه بیشتر نه کمتر، پنج، شبا اگه صداهای ناجوری شنیدی میتونی بیای اینجا و روی مبل بخابی، شش.... ا.ت:وای بسه دیگه سرم رف، نصفش که فقط درمورد دوست دخترت بود، میخای کد ملیشم بهم بده تا با کد ملی صداش بزم، اوا شوگا:شیش،حق اینکه سرم داد بزنی و صداتو برام ببری بالا یا هر گستاخی دیگه ای رو نداری،وگرنه این تو و اون اتاق مجازات،خود دانید ا.ت:.... لایک+12 کامنت+100
Show all...
کامنتا کمه🫠💋
Show all...
برسونید 20تا پارت جدید بزارم🙃🫀
Show all...
کامنت:+20
Show all...