cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

هنـــوزم میشه / حانیه کریمی

﷽ . ☘️حانیه کریمی☘️ . به هرچیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی . ✨لینک ناشناس✨ https://t.me/BChatBot?start=sc-523068-Hixs1a0 . اینستاگرام نویسنده👇🏻 https://instagram.com/haniyehkariimii . . .

Show more
Advertising posts
389
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

سلام دوستان وقتتون بخیر 🌱 امیدوارم حالتون خوب باشه🤍 متاسفانه پیج قبلی من پرید اگر تمایل داشتین از طریق اینستاگرام با هم در ارتباط باشیم می‌تونید پیج جدید رو فالو کنید✨ https://instagram.com/haniyehkariimii
Show all...
رمان ❤ تو تمام وجودمی ژانر❤️ عاشقولانه_ کل کل_ طنز خلاصه: ۴ تا پسر داریممم اونم چه پسریییی مغرور و ۴ تا دختر داریمممممم شیطونوو لجبازوو مغرور کهه ببین چطوری دل این ۴ تا پسر جذاب مارو میبرن و چیکارا مییکنن این ۸ نفر باهم دیگه منتظر رمان باشین امید وارم خوشتون بیاد 😁😍 نویسنده:نسترن قربانی https://t.me/+yPhiUsELKnFmOTZk
Show all...
❤️تو تمام وجودمی❤️

♥️﷽♥️ در حال تایپ رمان تو تمام وجودمی✨ #ژانر‌:کل‌کلی‌عاشقانه‌‌طنز❤️ زمان‌پارت‌گذاری:نامعلوم🌸 🚫کپی‌حتی‌با‌اسم‌نویسنده‌حرام‌هست🚫 کانال دوم رمان تبادلات: @hematii1384

-سرکانن فاطمه رو بهم پس بده مرتیکه. زورت به اون رسیده هاننن آردا جوری برای نجات فاطمه بال بال می‌زد انگار مرغ سر کندس سرکان در جواب آردا گفت -آردا، اون زمانی که داشتی نامزد منو و دوستش و می‌‌‌دزدیدی باید فکرش و می کردی. -سرکاننن فاطمه رو بده به من نزار حرمت دوستی قدیمی مون رو بشکنم -هه دوستی ما خیلی وقته که حرمتش شکسته شده. همون لحضه فاطمه که به سختی خودشو از دست محافظا نجات داد محکم پرید بغل آردا. سرکان خواست چیزی بگه که گفتم -سرکان، بسته دیگه بزار به هم برسن سرکان خواست با حرص چیزی بگه که محکم بوسیدمش. چند لحضه خشکش زد و بعد که عقب کشیدم محکم بغلم کرد و گفت -عاشقتم دختر فراری https://t.me/rooomaannnnnnn نهال و فاطمه توسط آصف قاچاقی از ایران رد می‌شن و می‌رن ترکیه که آصف اونا رو به پسره جذاب دورگه ایرانی ترکی ای به اسم سرکان میفروشه. سرکان طی اتفاقاتی نهال نامزد خودش اعلام می‌کنه. اما وقتی نهال و فاطمه فرار می‌کنن آردا رفیق بچه گیای آردا دشمن و رقیب الانش نهال وفاطمه رو میدزده و عاشق فاطمه می‌شه. https://t.me/rooomaannnnnnn رمانی جذاب و هیجانی با چاشنی عشق و نفرت https://t.me/rooomaannnnnnn
Show all...
نـْْـْْـْْ/ْْهـْْـْْـْْ/ـْْـْْـْْـْْـْْ/ْْ🖤

♥️﷽♥️ در حال تایپ رمان نهال @Nahalool به قلم نهال ✒✒ تایم پارت گذاری: سه روز یه پارت

Photo unavailable
- ᴀғᴛᴇʀ 𝐃꯭ʀᴇᴀᴍ🪐 •••••••••••••••••••••• - بعد از رویا[🧷❤️‍🩹] بهش گفتم: پرواز کنیم؟ گفت:میمیریم که،حیفه! گفتم:میدونستی حسودیم میشه که انقد وابسته ی این دنیایی؟! گفت: میدونستی من دوست ندارم دنیام به دنیا حسودی کنه؟! من اول بپرم یا تو؟ •••••••🔐🖤••••••• بهِ قلمِ دُنیآ[🪴💚] https://t.me/+12zIrks9VaswMGU0
Show all...
Repost from N/a
- تو چه قدر دختر زن خوشگلی هستی! اوهوم آرومی گفتم و در حالی که از گوشه ی چشم به آریوی خشمگین نگاه می کردم با عشوه‌ گفتم: - میدونم، ممنون. صورت قرمز شده ی آریو رو می دیدم که خشمش رو با فشار دادن جام شراب توی دستش خالی می کرد و تا می تونست فشارش می داد که هر لحظه ممکن بود توی دستاش خورد شه. با عشوه خودم‌ رو نزدیک میلاد کردم و تا خواستم‌ چیزی بگم دستم با شدت کشیده شد و به سمت صاحب دست برگشتم. با دیدن آریو با اون صورت سرخ شده قالب تهی کردم که با شدت دستمو کشید و خیره به چشم هام گفت: - تیکه تیکت می‌کنم آروشا، خودم‌ خونت و میریزم! با ترس نگاهش کردم، انگار از حدم فرا تر رفته بودم! با ترس گفتم: - داری منو کجا می‌بری؟ ولم کن! انگشتش رو با خشم روی‌ بینیش گذاشت. -خفه شو آروشا، صداتو نشنوم! همون موقع با شدت من رو روی تخت توی اتاق پرت کرد که با ترس نگاهش کردم. -چی کار می کنی؟ دیوونه شدی.؟ همون طور که داشت دکمه های پیراهنش رو باز می کرد گفت: - وقتی ی‌ دو رگه ی جن و انسان توی‌ وجودت رشد کرد می‌فهمی بازی کردن با غیرت آریو یعنی چی! https://t.me/+aBNGj9TwUjQ1ZjE0 https://t.me/+aBNGj9TwUjQ1ZjE0 آروشا دختری که با کنجکاوی بیش از حدش داخل زندگی آریو متوجه میشه که اون ی دورگه ی وحشی جن و انسانه و چی‌میشه که همچین موجودی دیوانه وار عاشقت بشه؟😈 دارای صحنه های بالای ۱۸سال🔞 جوین بدین که سریع پاکش میکنم❌⭕️
Show all...
موازی با آتش😈🔥

کپی مطالب این کانال غبر مجاز است ⛔ #رمان موازی با آتش #scary #lovely لینک ناشناس نویسنده:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-91942324

Repost from N/a
- دای داااای؟ من شوخَر میقام! آب تو گلوم پرید و به سرفه افتادم. با چشمای درشت به هیلا که دست به کمر و پراخم بهم زل زده بود چشم دوختم. - چی میخوای؟ تخس جواب داد: - شوخَر! مثِ زلیخا سه تاا شوخر میقام! پشمام ریخته بود! آب دهنمو قورت دادم. - یا حضرت ابراااهیم! زلیخا دیگه کیه؟ نیشش باز شد و لباشو غنچه کرد. - همون خانوم خوجله تو فیلمِ چوکوروا که با اون آقا جنتلممه شوخَر کَلدن! تاااازههه الان زلیخا از اون آقا جنتلممه نی‌نی هم داله! خیلیییی خوجلهه! منم شوخَر موقام! به به... چه زیبا! هیلا خانوم میخواد مثل زلیخا شوخَر کنه... عالیه! نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم لحنم مهربون باشه. - هیلا... عزیزم! اون یه فیلمه، تو هنوز بچه‌ای، الان که نمیتونی مثل زلیخا شوهر داشته باشی آخه! با حرص چشماشو درشت کرد. - بَلای من اینجولی حرف نزناااا دای دااای! من دلم شوخـــَر میقاد! دلـــــم شوخَر میقاددد! از صدای بلندش با ترس بلند شدم و دستمو جلوی دهنش گرفتم. - خیلی خب بچه، اصلا به من چه تو دلت زن میخواد، شوخر میخواد! فقط آبرو حیثیتمو نبر جان جدت! دستمو گاز گرفت که جیغی زدم و تو جام پریدم. پقی زد زیر خنده! - توله سگگگگ! نگفتم دیگه گاز نگیر؟ قهقهه زد و همونطور که خم و راست میشد گفت: - خو... خوب کلدم! تاجه میقام گلدنتم گاج بگیلم بعد ببوسم، مثل زلیخا که گلدنِ ایلمازو میبوسید بعد ازش نی‌نی آورد! زود باش دای دااای... وقت کمه، من شوخَر میقام نی‌نی میقام! زود باش شوخَرم شو منو ببوس نی‌نی بیارم! و با ذوق به شکمش دست کشید و مثل خری که بهش تیتاب بدن بهم زل زد! با هیجان به سمتم دویید که دوباره جیغ زدم و پا به فرار گذاشتم. - حااجیییی پرامممم! یه ذره بچه تو روز روشن میخواد بهم تجاوز کنه پدر بشـــم! یا امام هشتم، یا استوقودوسسس! جرجررررر🤣🤣🤣 حاجی این دو تا عالین😹🤦‍♀ وقتی فیلم ترکی زیاد میبینی و دلت شوخر میقاد🥹😂 https://t.me/+1Xz5J5JT0VBhM2Y0 https://t.me/+1Xz5J5JT0VBhM2Y0 https://t.me/+1Xz5J5JT0VBhM2Y0 https://t.me/+1Xz5J5JT0VBhM2Y0 جوین شو وقت تنگه الان بنرو میپاکن بی‌هیلا میمونی🤪😍😂
Show all...
♡︎عشق خواستم اما پدر شدم♡︎

🤍رمان عشق خواستم اما پدر شدم🤍 ژانر : عاشقانه، درام، همخونه‌ای، طنز 💕 نویسنده: Zahra_A✨ محافظ : @Protector_of_novel 👀 ارتباط با نویسنده : @Zahra_writer_Bot

اولین بوسه تو روز تولدش💋🤫 https://t.me/+mq6l3N_50Ms2ZjRk #p14 با حس #خیسی و مور مور #لب هایم از خواب پریدم که صورتش را جلوی رویم دیدم بی توجه به چشمان بازم مک #عمیقی به #لبم زد که ناخواسته آهی از دهانم خارج شد. دستانم را روی سینه بزرگ و ستبرش گذاشتم تا از خودم دورش کنم که همانطور که لب هایم را عمیق و #حریصانه می بوسید با یک دست دوتا دستانم را گرفت و بالای سرم قرار داد رویم #خیمه زد و با جدیت بیشتری مشغول #بوسیدن شد از این بوسه زوری که بهم تحمیل شده بود ته دلم #ضعف می رفت دوباره تقلا کردم که با دست آزادش فکم را گرفت و پاهایم را با پایش قفل کرد و دوباره تمرکز را روی بوسه گذاشت در حین تقلا های سرکوب شدم نگاهم به ساعت دیواری اتاق افتاد یه ساعت ۱۱:۵۸را نشان می داد یعنی اولین کادو تولدم ،اولین بوسه ام توسط او بود برام سواله چرا به جای بیمارستان اومده دامپزشکی نکنه #مافیاست خواستم ازش دور شم اماالان توی #تختمه دارای محدودیت🔥 https://t.me/+mq6l3N_50Ms2ZjRk
Show all...
♡نشاندار|ماه کوچولو♡

تو مثل ماه نور پاشیدی به دنیای تاریک قلبم❤️ ✍️ ماه قلبم 🌙(هرروز ساعت ۱۷) نشاندار❌️(هر روز به جز جمعه ساعت۲۱) اتمام: ریشه طلایی یک و دو عنکبوت من ارتباط با من💋

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-726686-tqAqCPq

نویسنده:ماه کوچولو

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.