༒︎𝐁𝐓𝐒♕︎𝐀𝐑𝐌𝐘༒︎

از چنل لفت بدید.

چنل حذف میشه.

حیلی معذرت امشب نرسیدم پارت 3 رو بنویسم فردا مینویسم..

#وقتی_تورا_دیدم #پارت_دوم دیدم  همون پسره که دیشب منو کمک کرد هم توی شرکت بود ..یکی از کارمند های اونجا بود با تعجب و خجالت وارد شدم سرم پایین بود اما نگام کرد .. ویو یونگی: این ... این چرا اینجوری راه میره عقب مونده(خنده) دیدم داره میره سمت اتاق مصاحبه کنجکاو شدم با لیوان قهوه ای که دستم بود سمت در اتاق رفتم و فالگوش وایسادم .. ÷خانم کیم ا.ت هستید درسته؟ +بله کیم ا.ت هستم ÷خوب قبلا سابقه کار داشتید؟ +توی یه رستوران کافه کوچیک کار میکردم.. ÷بله .. چند وقت؟ +یه سالی کار میکردم حقوقم خوب بود. ÷پس از اونجایی که یه سال کار میکردید .. بنظرم خیلی تو کارتون حرفه ای باشید .. شما استخدام هستید میتونید از همین الان شروع به کار کنید .. +ب...بله مچکرم فقط کدوم میز؟ ÷میز کنار اقای مین یونگی شماره ی ۳۰ +بله ممنون دیدم داره میاد بیرون بدو بدو حرکت کردم سمت میزم و نشستم.. ویو ا.ت: خوووب بزار ببینیم شماره ی ۳۰ کدومه اها اینه.. واااات؟چ...چرا باید کنار این بشینمممم هوووف رفتم نشستم و سلام کردم بهشون خیلی سرد و مغرور بود نه به اون کمکش نه به این سرد و خشن بودنش -سلام .. ...+ یکی از کارمند های حرفه ای بهم یاد داد که چجوری باید کار کنم .. کم و بیش یاد گرفتم؛ شروع کردم کار کردن بعد از چند ساعت سر کامپیوتر نشستن گردن درد و کمر درد گرفته بودم ساعت نزدیک ناهار بود معمولا ساعت 12 ناهار رو میدن.. ساعت 15 هم دیگه تموم میشدیم تایم کاریش خیلی طولانی بود .. ولی خوب چاره ای نیست باید کار کنم دیگ ...... تایم ناهار رسید و همگی پاشدیم =همگی گوش کنید .. هرکی سر شماره ی میز خودش میشینه .. و شماره ی دیگه ای رو انتخاب نمیکنه. €بله ممنون( این علامت € ینی همه ) ینی باید پیش یونگی بشینم؟ -یااا .. زود برو دیگه باید سر یه میز بشینیم فهمیدی؟ +ب...بله فهمیدم -افرین حالا حرکت کن دخترک که خیلی از رفتار ساید یونگی ترسیده بود با تردید به سمت سالن ناهارخوری حرکت کرد ناهار و کشیدم و رفتم سر میز ۳۰ نشستم پس یونگی کجاس؟هوف ولش کن من چرا نگرانشم.. بعد از اینکه ناهار رو خوردیم برگشتیم سر کارمون و بعد از سه ساعت تعطیل شدیم اخیییش تموم شد گردن درد گرفتم دخترک معمولا دفتر یادداشت یا همون دختر خاطراتش رو با خودش همجا میبرد اما از شانس ایندفعه دفترش و جا گذاشت و به دست مین یونگی رسید .. وقتی رسیدم خونه دیدم دفتر موردعلاقه ام نیستش خیلی ترسیدم رفتم ماشین و گشتم اونجا هم نبود یهو یک پیامک به گوشیم اومد مین یونگی بود.. دخترک با تعجب به موبایلش نگاه میکرد و میگفت این شماره منو از کجا اورده .. -هی .. دفترت دست منه نگران نباش فردا برات میارمش "مین یونگی" با استرس به پیامش نگاه کردم و با خودم گفتم نکنه چیزایی که نوشتیم رو بخونه.. دخترک با تردید و استرس به مین یونگی سرد و خشن پیام داد +میشه ادرس‌ خونت رو بهم بدی؟میخوام الان بیام بگیرمش پسرک با نیشخندی به پیام ا.ت جواب داد.. -الان؟این وقت شب نخیر نمیدم فردا برات میارم چه عجله ای داری دخترک که دید مین یونگی انقد لجبازه بیخیالش شد و رفت یه دوش اب ولرم گرفت.. تصمیم گرفت به پسرک لجباز و مغرور زنگ بزنه تا خودش براش دفترشو بیاره -بله؟برای چی مزاحمم شدی.. +حالا که ادرس خونت رو نمیدی خودت برام بیارش -چیییی؟عمرا این کار و بکنم پسرک مغرور و لجباز فقط و فقط قصد اینو داشت تا دخترک مظلوم رو اذیت کنه اما دلش به رحم اومد و ادرس خونش رو به ا.ت گفت. +اوکی مرسی چند مین دیگه اونجام -باشه. دخترک و پسرک هردو گوشی و قطع کردن .. دخترک رفت یک لباس خیلی ساده و شیک و پوشید و به سمت میز ارایشش رفت .. بعد از 3 مین میکاپ کردن راه افتاد رسید دم خونه مین یونگی. +س...سلام میشه دفترم و پس بدی؟ پسرک مغرور و سرد که محو زیبایی ا.ت شده بود به تت پ ت افتاده بود .. -بیا تو. +نه مچکرم فقط دفترم و بده پسرک تا دید ا.ت درخواستش رو قبول نکرد دستش رو کشید و وارد خونه ی بزرگش کرد دخترک با بغضی تو چشمهاش به چشمهای خمار و سرد مین یونگی نگاه میکرد و التماس اینو داشت که ولش کنه پسرک که چشم از زیبایی ا.ت برنداشته بود دخترک رو چسبوند به دیوار لباش رو روی لبای نرم و صورتی دخترک گذاشت..اما دخترک مقاومت کرد و خودش و از مین یونگی جدا کرد چشمش خورد به دفترش که روی میز بود .. اون رو برداشت و میخواست بزنه بیرون که........ اد ویکتوریا

روزای اپلودش تغییر کرد شد شنبه دوشنبه چهارشنبه ساعت²صبح

https://weverse.io/bts/live/3-124788176 جونگ‌کوک‌هم‌اکنون‌درلایو

چرا داریم ریزش ممبر میکنیممم😭💔 من بخاطر شماها کلی وقت میزارم فیک مینویسم بعد شماها لف میدید🥲💔

لباس ا.ت وقتی برای‌ مصاحبه رفت

لباس ا.ت وقتی با جسی رفت بیرون