cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

[ چَِنَِلَِ مَِــَِحَِـَِیَِاَِ ]

•🌈✨☁️• Respect yourself enough to know you deserve the very besT به اندازه ڪافے به خودت احترام بزار تا بدونے ڪه لایق بهترینها هستی •.⌜ @mahyachnl ⌟🍃🌸°.

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
209
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#عروس_استاد #پارت34 سرمو به علامت منفی تکون دادم: _نمیشه… هر جا که بریم آرمین راحتمون نمی ذاره. عصبی به موهاش چنگ زد و گفت _عوضی می کشمش دلم به حالش سوخت دستمو سر شونه ش گذاشتم و گفتم _همه چیز درست میشه نگران نباش.آرمین آدم تنوع طلبیه زود ولم می کنه. _دیگه کی؟هان؟وقتی من دیوونه بشم؟ لبخند محوی زدم و بغلش کردم.گفتم _یه جوری از پسش بر میایم من مطمئنم دستشو روی شونه م گذاشت و بی حرف ثابت موند. نمی دونم چقدر اون طوری موندیم که صدای باز شدن در اومد.سریع از میلاد فاصله گرفتم اما دیر شده بود چون آرمین ما رو دید. اول خشکش زد اما رفته رفته قیافه ش برزخی شد .. میلاد با خونسردی بلند شد اما من استرس داشتم چون قیافه ی آرمین خیلی عصبانی بود . زودتر گفتم _آرمین باور کن ما... منتظر فریادش بودم اما اون با فکی قفل شده گفت _گمشو تو اتاقت تا نگفتم نیا پایین. نگاهم با ترس به میلاد افتاد و اعتراض کردم _آخه… این بار فریاد کشید _گفتم برو تو اتاقت… ناچارا به سمت پله ها رفتم اما همون بالا ایستادم . آرمین به سمت میلاد رفت با یه دست یقه ش رو گرفت کوبوندش به دیوار و با خشم گفت _تو خونه ی من چه گهی می خوری؟ میلاد با همون کله شقیش جواب داد _اومدم دوست دخترمو ببینم موردیه؟ آرمین خنده ی صدا داری کرد و بعد با تمام قدرت مشت محکمی به صورت میلاد کوبید که پرت شد اون طرف. نتونستم جلوی جیغمو بگیرم . نگاه آرمین به من افتاد . اعتنایی نکردم و به سمت میلاد دویدم. دماغ و دهنش پر از خون شده بود… با نگرانی کنارش نشستم و گفتم _خوبی؟ [ @mahyachnl ] 🌸🤍
Show all...
#عروس_استاد #پارت33 با حرص از اتاقش بیرون رفتم و خودمو به کلاسم رسوندم. لعنت به کلاسم رسوندم. دلم می خواست کل این دانشگاه و آتیش بزنم تا دیگه نگاهشون بهم نباشه. * * * * * * کلید انداختم و وارد شدم.آرمین پیاده م کرد و معلوم نبود خودش کدوم گوری رفت . بهتر!نفس راحت می کشیدم. لباسامو کندم و روی تخت دراز کشید . همون لحظه موبایلم زنگ خورد. برش داشتم و با دیدن اسم میلاد بی حوصله جواب دادم _بگو . _باید ببینمت. _حوصله ندارم میلاد . _نمیشه باید ببینمت بگو کجایی. _خونم ولی فکرشم نکن پامو از خونه بیرون بذارم . کلافه گفت _یعنی انقدر برات ارزش ندارم که به حرفم گوش بدی؟دارم میگم میخوام ببینمت کلافه پوفی کردم.آرمین گفته بود تا آخر شب نمیاد پس عیبی نداشت اگه میلاد یه سر میومد اینجا گفتم _آدرس می فرستم بیا اینجا سر راهت نونم بخر نداریم. تلفن و قطع کردم.ادرس و براش فرستادم و چشمامو بستم. تازه خوابم برده بود که زنگ در بیدارم کرد. با غر غر بلند شدم و رفتم پایین. دکمه ی آیفونو زدم و خواب آلود منتظرش موندم. اومد داخل و نگاهی به سر تاپام انداخت و گفت _ خواب بودی؟ چپ چپ نگاهش کردم که گفت _ببخشید ولی باید باهات حرف بزنم. گفتم _بیا تو . سری تکون داد با هم داخل پذیرایی روی مبل رفتیم. با کلافگی گفت _این کسشرایی که پشت تو میگن بدجوری اعصابم و بهم ریخت . خونسرد گفتم _پس تو هم فهمیدی ؟ _آره فهمیدم و خواستم دهن تک تک شونو صاف کنم به خاطر تو نکردم که شایعه ها بیشتر نشه اما این طوری نمیشه هانا قبلا هم بهت گفتم بیا فرار کنیم. باور کن می برمت یه جایی که دست هیچکس بهت نرسه فقط بیا! [ @mahyachnl ] 🌸🤍
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
شبتون بخیر 🤍✨
Show all...
#عروس استاد #پارت32 هر دو برگشتیم.آرمین بود که با اخم به ما نگاه می کرد دختره با مظلوم نمایی گفت _تو رو خدا موهامو ول کن هانا من فقط بهت گفتم پشتت حرف زیاده بهت گفتم که می دونم همش تهمته چرا جنجال به پا می کنی؟ ناباور نگاهش کردم… عصبانی موهاش و بیشتر کشیدم که دادش بلند شد اما ولش نکردم و گفتم _واسه چی حرف مفت می زنی؟ کل کلاس شنیدن چه زری زدی الان مظلوم نمایی می کنی که چی؟ همهمه افتاد و یکی گفت _نرگس راست میگه استاد چیزی به خانم مجد نگفت اما یهو بهش پرید . ناباور بهش نگاه کردم. بعد از اون هم چند نفر حرفش رو تایید کردن. موهای دختر رو ول کردم و گفتم _شما دیگه چقدر لاشخورین؟ صدای جدی آرمین لالم کرد _کافیه بشینین سر جاتون تا استادتون بود،خانم مجد با من میای تا تکلیفت معلوم بشه. این بار متعجب به آرمین نگاه می کنم.چقدر آدم فروش بود که حرف منو باور نکرد . نگاه تهدید امیزی به اون دختره ی نکبت که با پیروزی داشت به من نگاه میکرد انداختم و دنبال ارمین به اتاقش رفتم . درو بستم و قبل از اون گفتم _هدفت همین بود که ضایعم کنی نه؟ دستی لای موهاش کشید و گفت _چرا دعوا راه می ندازی؟ عصبانی صدامو بالا بردم _اون به من گفت هرزه… _من کاری ندارم اون به تو چی گفت تو با دعوا راه انداختن بیشتر جلب توجه می کنی پوزخند زدم _هه جلب توجه؟ کل دانشگاه به من به چشم یه هرزه ی یک شبه نگاه می کنن جلوی تو لالن اما اونی که پیشنهاد های بی شرمانه شونو می شنوه منم . فکش قفل شد . با دندون های به هم چفت شده غرید _کی همچین زری زده؟ با طعنه گفتم _ وقتی باور نمی کنی منم ترجیح میدم نگم خواستم از اتاق بیرون برم که بازومو گرفت و با خشم گفت _ رو مخم اسکی نرو گفتم بنال کی این کارو کرده تا جرش بدم. خواستم نگم اما یه چیزی ذهنمو می خورد چرا نمی گفتم ؟ فامیل پسره رو می دونستم بهش گفتم که کنارم زد و با عصبانیت از اتاق خارج شد [ @mahyachnl ] 🌸🤍
Show all...
#عروس_استاد #پارت31 قدم هام سست شد .. خدایا اینا چه فکری راجع به من کردن؟ به سمتشون برگشتم،یکیشون همونی بود که اون روز بهم گیر داد . وقتی دید نگاهش می کنم با خنده گفت _اون روز که ادای تنگا رو در آوردی نگفتی واسه یه شب چند.ولی دیگه شناخته شدی قیمت مناسب بده مشتری بشیم. خصمانه نگاهش کردم و گفتم _خیلی گاوی.اونقدر ادم شناس نیستی بفهمی من از قماش تو و ننه ت نیستم؟ دوستاش زدن زیر خنده اما خودش عصبانی به من نگاه کرد یکی از پسرای جمعشون با خنده گفت _طرف تو بشناس پویان.خانم با استاد رئسا می پره فعلا کلاسش رفته بالا . خواستم جواب بدم که نگاهم به آرمین افتاد . از دور به سمتم اومد و انگار فهمید یه جای کار می لنگه که با نگاه ترسناکی به جمع پسرا خیره شد . همشون رسما لال شدن و نگاهشونو از ما گرفتن.زر زدناشون فقط برای من بود . آرمین با فکی قفل شده گفت _غلط اضافه کردن؟ چشم غره ای به سمتش رفتم و گفتم _غلط اضافه رو تو کردی که دستت رو من بلند شد اما نگران نباش…تلافیشو سرت در میارم.. عصبانیتش شدت گرفت.خواست حرفی بزنه که اجازه ندادم و راهمو کشیدم و به سمت کلاسم رفتم . نشستم و توی آینه به صورتم نگاه کردم. قرمزی صورتم نشون میداد کتک خوردم . زیر لب اجداد آرمین رو فحش دادم… سرمو از آینه بلند کردم که دیدم نصف کلاس به من زل زدن و پچ پچ می کنن . دختر میز جلویی با طعنه گفت _با استادا میریزی روی هم تازه خبرت پخش میشه با چه رویی میای دانشگاه؟ لبخندی زدم و با خونسردی ظاهری گفتم _من ریختم رو هم تو چرا می سوزی؟ سرشو برگردوند و بلند گفت _خجالتم نمی کشه اعتراف می کنه هرزه ست… با عصبانیت از جا پریدم و گفتم _چه زری زدی؟ با پرویی حرفشو تکرار کرد _دروغ گفتم مگه ؟هرزه ای دیگه. به سمتش حمله کردم و موهاشو کشیدم که صدای جیغش در اومد با غیظ گفتم _هرزه تویی برای نشون دادن خودت کم مونده شلوارتو پاره کنی و بیای تا یه نفر نگاهت کنه.یه بار دیگه گه منو بخوری و بخوای زر زر کنی از این دانشگاه پرتت می کنم بیرون
Show all...
عاشق دختری نشید که ساده و خوش خنده است، لجباز است، که شیطنت های خاص خودش را دارد، که فرار میکند از گفتن چیزهایی که دلش را میلرزاند؛ عاشق دختری نشوید که وقتی در کنار شماست ، باعث لبخند زدنتان میشود، که غرورش را دوست دارد ... اگر عاشق شدید، باور کنید که زندگیتان بر باد میرود... این ها فراموش نشدنی هستند! [ @mahyachnl ] 🌸🤍
Show all...
#عروس_استاد #پارت31 قدم هام سست شد .. خدایا اینا چه فکری راجع به من کردن؟ به سمتشون برگشتم،یکیشون همونی بود که اون روز بهم گیر داد . وقتی دید نگاهش می کنم با خنده گفت _اون روز که ادای تنگا رو در آوردی نگفتی واسه یه شب چند.ولی دیگه شناخته شدی قیمت مناسب بده مشتری بشیم. خصمانه نگاهش کردم و گفتم _خیلی گاوی.اونقدر ادم شناس نیستی بفهمی من از قماش تو و ننه ت نیستم؟ دوستاش زدن زیر خنده اما خودش عصبانی به من نگاه کرد یکی از پسرای جمعشون با خنده گفت _طرف تو بشناس پویان.خانم با استاد رئسا می پره فعلا کلاسش رفته بالا . خواستم جواب بدم که نگاهم به آرمین افتاد . از دور به سمتم اومد و انگار فهمید یه جای کار می لنگه که با نگاه ترسناکی به جمع پسرا خیره شد . همشون رسما لال شدن و نگاهشونو از ما گرفتن.زر زدناشون فقط برای من بود . آرمین با فکی قفل شده گفت _غلط اضافه کردن؟ چشم غره ای به سمتش رفتم و گفتم _غلط اضافه رو تو کردی که دستت رو من بلند شد اما نگران نباش…تلافیشو سرت در میارم.. عصبانیتش شدت گرفت.خواست حرفی بزنه که اجازه ندادم و راهمو کشیدم و به سمت کلاسم رفتم . نشستم و توی آینه به صورتم نگاه کردم. قرمزی صورتم نشون میداد کتک خوردم . زیر لب اجداد آرمین رو فحش دادم… سرمو از آینه بلند کردم که دیدم نصف کلاس به من زل زدن و پچ پچ می کنن . دختر میز جلویی با طعنه گفت _با استادا میریزی روی هم تازه خبرت پخش میشه با چه رویی میای دانشگاه؟ لبخندی زدم و با خونسردی ظاهری گفتم _من ریختم رو هم تو چرا می سوزی؟ سرشو برگردوند و بلند گفت _خجالتم نمی کشه اعتراف می کنه هرزه ست… با عصبانیت از جا پریدم و گفتم _چه زری زدی؟ با پرویی حرفشو تکرار کرد _دروغ گفتم مگه ؟هرزه ای دیگه. به سمتش حمله کردم و موهاشو کشیدم که صدای جیغش در اومد با غیظ گفتم _هرزه تویی برای نشون دادن خودت کم مونده شلوارتو پاره کنی و بیای تا یه نفر نگاهت کنه.یه بار دیگه گه منو بخوری و بخوای زر زر کنی از این دانشگاه پرتت می کنم بیرون . دختره خواست حرف بزنه که صدای عصبانی مردونه ای از پشت سر گفت _چه خبره اینجا؟ [ @mahyachnl ] 🌸🤍
Show all...
‌‌ ‌‌‌ « 𝓛𝓸𝓿𝓲𝓷𝓰 𝔂𝓸𝓾 𝓲𝓼 𝓽𝓱𝓮 𝓸𝓷𝓵𝔂 𝓽𝓱𝓲𝓷𝓰 𝓘 𝓷𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓰𝓮𝓽 𝓫𝓸𝓻𝓮𝓭 𝓸𝓯 💜🥂» ‌ دوست داشتن ‹تـــــو› چیزیه ك هیچ‌وقت ازش خسته نمیشم . . ♡ #Set ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌「 [ @mahyachnl ] 🌸🤍 」
Show all...
00:11
Video unavailableShow in Telegram
عید قربان مبارک ✨
Show all...
9.27 KB
😍😍:😍😍
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.