cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Mamatinovel

رمان : عشق بدون مرز ‌... 𝙏𝙮𝙥𝙞𝙣𝙜...✍︎ 「💙:❤️」 𝗕𝗲𝘀𝘁 𝗰𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 𝗶𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗼𝗿𝗹𝗱 :)

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
223
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:09
Video unavailable
شببخیر✨🤍
Show all...
IMG_0436.MOV1.31 MB
امیدوارم سناریو مورد پسند واقع شه 🫠✨🤍
Show all...
Part4 Last time ممد : سریع از ماشین پیاده شدم و سمتش دوییدم تو ایسگا اتوبوس نشسته بود تو خودش جمع شد بود _ متین متین سرشو که بالا آورد تازه متوجه اینکه گریه کرده شدم _ چرا گوشیت ‌وجواب نمیدی عزیزم ؟ خوبی ؟ ‌ + گوشیم و از دستم افتاد داشتم راه میرفتم که دیدم نمیدونم کجام _ خیلی خب بسه گریه بیا بیا اینجا ببینمت متین : آخرین نفری بود که فکر میکردم ممکنه بیاد کنارم نشست ‌ و بدن در حال لرزیدن و تو بغلش کشید ممد : نرسیده بود میلرزید _ الان اینجام دیگه گریه نکن + سرد..مه _ میبرمت خونه الان خب ؟ پاشو پاشو بیا بغلت کنم از زیر زانو های بغلش کردم که سرشو رو‌سینم‌گذاشت و لبه کت چرمی که تنم بود و محکم گرفت به حرکت دستش لبخندی زدم سوار ماشینش کردم رو صندلی خودم نشستم رو به اش چرخیدم کلاهی و از سرش دراوردم ‌تاره های خیش موش رو صورتش ریخته بود و مژه های بلندش به همه چسبیده بود _ خیلی خوشگلی + من ؟ _ اره تو + میشه منو نبری خونت ؟ میشه برم خونه خودمون _ نه خودم باید مراقبت باشم + من چیزیم نی _ اره از بدن لرزون و عطسه هات معلومه چقدر خوبی +اون خانوم اونجاست نمیخوام بیام ممد : بغض و قطر اشکی که تو چشماش جمع شد حس تنهایی و ترسی که داشت و حس کردم دستش و کشیدم و تو دستم گرفتم محکم _ احتمالا رفته نرفته بودم مهم تو قراره پیش من باشی بعدم دیگه نمیزارم اونجوری باهات حرف بزنه خب ؟ + میخوام برم خونه خودمون _ مگه من رییس نیسنم ؟ مگه نمیخوای کار کنی تا پول عمل مامانت و در بیاری ؟ + اره ولی _ ولی تداره دیگه به حرف من گوش میکنی میای منم. بجاش قول میدم کسی اونجا اذیتت نکنه [ ۲:۲۰ ] ممد : بلخره رسیدیم ماشین و بردم تو خونه خوابش برده بود و سرش و رو شونم جا گرفته بود لبخندی به خواب شیرینیش زدم و آروم صداش زدم _ متین رسیدیم پاشو _ متین پاشو تا بیشتر از این مریض نشدی تو عالم خواب و بیداری با صدای گرفته کفت + نمیام اینجا گرمه _ بریم تو گرم تره پاشو حالا _ بریم تو گرم تره پاشو حالا با هزار تا بدبختی بیدار شد کاپشنی که تو ماشین داشتم و برداشتم و رو شونش انداختم و نزدیک خودم نگهش داشتم تا به در رسیدیم و انا با نگرانی سمت در دویید - معلوم هست کجایید فکرم هزار جا رفت خوبی تو متین ؟ چرا رنگت پریده ؟ _ ازش حرف نکش زنگ بزن دکتر بیاد + خوبم من _ اره از رنگ و روت معلومه برو بشین رو مبل بالا نرو خب ؟ تا خودم ببرمت سرش و پایین انداخت و رفت سمت کاناپه _ دختره رفت ؟ + دختره منظورت دوست دخترته دیگه ؟ _ نه دقیقا منظورم دختره است + نه نگهش داشتم تو اتاقته برو باهاش حرف بزن از دلش درار شبم پیشت میمونه _ اولا اون انتخاب بابامه نه من دوما از دل کسی چیزی و قرار نی درارم و در آخر امشب متین تو اتاق من میمونه پس ممنون میشم اون دختر گل و از اتاقم بندازی بیرون + محمد جدی جدی داره باورم میشه متین دوست پسرته نه کارمندت _ کاری که گفتم و بکن ممد : سمتش رفتم و کنارش نشستم کاپشنم براش بزرگ بود و توش گمشده بود + دکتر نیاد _ دکتر میاد متین حالا تو هی چونه بزن
Show all...
Part3 Last time + بزار من بگم پسر بزرگ آقای روشنفکر یکی از بزرگ‌ترین آدمای اینجا رفته با یه پسر وارد رابطه شده _ اره اصن شدم مشکلش چیه گه خوری ؟ انا : کدوم پسر خب من چرا خبر ندارم + خوش سلیقه هم هست تو انتخاب پسر ماشالا _ آره برعکس انتخاب دختر که ریدم مثل اینکه انا : پسره کیه ؟ _ متین و میگه بابا انا : میخواید بشینید حرف بزنیم حلش کنیم ؟ _ نه چیزی و نمیخوام حل کنم زنگ بزن متین بیرون کاپشن نداره کیف پولشم بالاست جایی نداره بره الان سرما میخوره + اره اره بدو‌ الان عشقش مریض میشه انا : متین دوست پسرشه ؟ + اره دیگه مگه نمیبینی چجوری خودش و برا آقا تیکه تیکه میکنه ؟ _ انا گفتممممم بندازش ببرونننن میرم‌ بیرون برگشتم هیچ کس و نبینمممم + میخواستی با پسره تنها باشی میگفتی نیام انا : بسه دیگه بچه ها ممد : در ‌کوبیدم و بدون اینکه پشت سرم و نگاه کنم‌از خونه بیرون رفتم و سوار ماشین شدم بارون شدیدی میومد گوشیش و گرفتم : - مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد. کجایی تو بچه ‌ چهل دقیقه تو خیابون ها دنبالش گشتم و گوشیش و گرفتم ولی جواب نمیداد نمیدونستم چرا ولی نگرانش بودم … نگران یه غریبه که تو همین چند ساعت اینقدر مهم شد …. [ساعت ۱:۱۲ ] انا : هنوز پیداش نکردی ؟ _ نه ‌ + زنگ بزنم پلیس یا بابات ؟ _ وایسا وایساااا فک کنم پیداش کردم
Show all...
Part2 Last time خسته شدممممم اه دستام همه درد میکنه خدایا بسه دیگههه نمیخوام اصن چند تا دیگه موندهههه اصن فقط چند تا دونه است بعدش میرم تا ابد میخوابم بلخره بعد تموم شدن کارا از انا اجازه گرفتم رفتم تو اتاقم و نفهمیدم چیشد که خوابم برد و با صدای انا بیدار شدم ‌_ متین متین پاشو + هوم‌؟ _ من دارم میرم بیرون ساعت ۷ چند دقیقه دیگه یه خانوم میاد مهمونه محمد یه چند ساعتی باهم وقت میگذرونن شام و آماده کردم هروقت محمد گفت میز و بچین غذا هم تو ظرف هایی که چیدم بکش شراب مورد علاقه ممدم گذاشتم دم دست اونم بزار براشون ‌+ خانوم کِی میاد _ باید برسه چند مین دیگه + پس یکم دیگه بخوابم _ متین پا میشی یا جزوه های با ارزش و پاره کنم تا دوباره بنویسی + نه نه نههه پاشدم متین : یکم از میز و چیدم با صدای زنگ سمت در رفتم و در باز کردن خانوم سی و‌ خورده ای ساله ای بنظر میومد جوری بیرون ریخته بود که انگار قراره بیاد اینجا فیلم پورن بازی کنه یه نگاه به سرتا‌ پام کرد و با چشم غر داخل شد _ تو دیگه کدوم خری ؟ محمد گفت تنهاییم که دوستشی ؟ + نه من کارمندشونم مزاحم نمیشم از اتاقم ببرون نمیام اگه اذیتتون هم میکنم‌ میتونم برم هروقت کارتون تموم شد برمیگردم ‌_ کار ما تموم نمیشه فهمیدی بچه جون ؟ ممد : هی هی چرا باعاش اینجوری حرف می‌زنی _ سلام عزیزممم ممد : سلام متین : با دیدن مردی که از پله ها پایین میومد تصورم از اون چیزی که بود بهم ریخت زشت ؟ این رسما جزو قشنگ ترین مخلوقا خداست … با دیدن محمد با عشوه سمتش رفت و بغلش کرد از خجالت سرم و پایین انداخته بودم و حرفی نمیزدم ممد : جواب سوالم و نگرفتم + رییس من چیز میکنم من میرم مزاحمتون نمیشم هروقت کارتون تموم شد تماس بگیرید بیام غذاتون آماده کنم باز میرم _ اره آفرین همینکارو کن زودباش بدو ببینم متین : از اینکه داشتم اینجوری تحقیر میشدم بغض کردم ممد : نه لازم نی برو تو اتاقت سرده اون ببرون مریض میشی _ چی میگی محمد بزار گم شه دیگه ممد : بسه فریا درست صحبت کن + اشکالی نداره مهم نی فقط برم کاپشنم و بردارم _ تا بری کاپشنت و برداری بری سه ساعت میشه نمیخواد دیگه + سرده خانوم متوجهید ؟ _ نگاه کن محمد همینه دیگه بهشون میخندی فک میکنن کی هستن اینجوری برا من زبون بریزه ممد : بار اول بود میدیدمش مظلومیت خاصی تو چهره معصومش بود معمولا طرف کسی و نمیکرفتم ولی این بچه خیلی بی گناه بود انگار ممد : فریا گفتممم‌ بسهه اه متین کاپشن من و بپوش برو پشت رو‌کاناپه است _ باورم نمیشه میخوای کاپشن به این گرونی بدی کارمندت بپوشه از کجا معلوم ندزدتش ها ؟ ممد : فریاااااا برو تو اتاق و نبینمت تا وقتی نگفتمممم متین : دست خودم نبود دیگه جونم و اشک جمع شده تو‌چشمم کلاه هودیمو‌ رو سرم کشیدم از خونه خارج شدم چند ثانیه نشده بود که در باز شد _ متین کاپشن یادت رفت + نمیخوام _ یعنی چی نمیخوام سرده اصن نمیخواد بری بیا برو بالا تو اتاقت + نه یه وقت میدزدم کاپشنتونو _ بیخیال متین مگه من گفتم که به من تیکه میندازی + مهم نی با اجازه رییس ده دقیقه قبل شام خوردنتون بهم زنگ بزنید _ متین متین اینو‌ بگیر متین : دستشو تو جیبش کرد و پولی که دراورد و تو جیب هودیم گذشت ممد : چند‌ ثانیه به پولی که تو دستش گذاشتم نگاه کردم و پول و رو سینم کوبید _ من نه فقیرم نه گدام من دستم به دهنم میرسه فقط کار میکنم تا بتونم پول جمع کنم و هزینه های مامانم و بدم ‌پس تمومش کنین خب ؟ اینقدر باهام عین سگ رفتار نکنید ممد : اشک هایی با داد هاش از چشماش میریخت حس عذاب وجدان و بهم قالب کرد آب دهنش و قورت داد و بدون برگشتن و نگاه کردم به پشتش از خونه خارج شد کلافه داخل خونه شدم رو کاناپه نشستم صورتم بین دو دستم پنهان کردم که با فشار دست فریا به کتفم به کاناپه تکیه داد و دستم و از جلو صورتم برداشتم بدون هیچ لباسی طوری که فقط لباس زیر تنش بود جلو اومدی رو پام نشست _ دلم برات تنگ شده + فریا برو اونور حوصله ندارم _ محمد معمولا منو رد نمیکردی ها + حالا که دارم میکنم _ نمیخوای چیز دیگه رو هم بکنی ؟ + نه نمیخوام + چرا اونجوری باهاش حرف زدی ؟ _ چه فرقی داره آدم مهمی نبود + چرا مهمه پس دفعه آخرت باشه اینجوری باهاش حرف می‌زنی فهمیدی ؟ _ معلوم هست چته تو ؟ داری برا یه خدمتکار غیرتی میشی ؟ داری سر من داد می‌زنی برا اون بدردنخور ؟ + فریااااا یه بار دیگه فقط یبار دیگههه ببینم دربارش اینجوری مبگی دیگه ریخت منو نمیبینی فهمیدی ؟الان گمشو لباسات و بپوش از خونه من برو بیرون _ محمد اگه برم دیگه هیچ وقت منو نمیبینی + به سلامت شرت کمممم _ معلوم نی پسره بهش وعده چی داده اینجوری براش جز جز میکنه + اون آدم برعکس تو
Show all...
_ خدافظ آقای روشنفکر زودباش زنگ بزن دوست پسرت بیشتر از این تو سرما نمونه + مطمئن باش میزنم اصن نگران نباش ولی قبلش صبر کن بیاد ازش عذر خواهی کنی بعد هر جهنمی میخوای بری برو _ اخی ناراحت شد دوست پسرت ؟ مگه غیر اینه که اینجا یه خدمتکار بی عرضه است ؟ ممد : جوری صدای داد تو خونه میپیچید که‌خودم داشت حالم بد می‌شد با حرفی که زد سمتش رفتم که جیغ و در باز شد انا : دارید چه غلطی میکنیدد صداتون تا ده تا کوچه اون ور تر میاد _ انا بدون زدن هیچ حرفی اون خانوم از خونه من پرت کن ببرون اگه عرضه نداری خودم بندازم انا : میخواید بگید چیشده ؟
Show all...
Part1 Last time متین : اولین روز کاریمه‌ عموم منو برای این کار معرفی کرده هنوز نمیدونم درست حسابی چیه اما میدونم که برای عمل مامانم به اون پول نیاز دارم خیلی استرس دارم اما اینکه باید هرکاری برا مامانم کنم یکم آرومم میکنه …….. عموم گفته بود باید خیلی مرتبط بری کسی که براش کار میکنی یه آدم حساس که به همه جزئیات دقت میکنه دوش گرفتم موهام و درست کردم لباسی که عموم گفته بود بپوش و پوشیدم یه نگاه تو اینه به خودم کردم و از جذبی زیاد لباس فاکی زیر لب گفتم _ من چجوری با این برم اخه ابروم میره همه چیم معلومهههه + متین اسنپ رسید _ عمو من با ابن لباسا برم باردار میگردم که + متین بجا غر زدن بیا ببینم چجوریه پله هارو دو تا یکی پایین رفتم و روبه روش وایسادم یه نگاه به سرتاپام کرد + اوفففف _ عمو باید یادآوری کنم برادرزادتم ؟ + یه چرخ بزن _ عمو شوخی میکنی دیگه نه ؟ + بابا بچرخ ببینم پشتش چجوری وایساده تو تنت شاید بجا رفتن سرکار کارایه جالب تری بتونیم کنیم _ عموووو + خیلی خب وحشی شوخی کردم خیلیم قشنگه برو ماشین دم در مراقب باش + متین بادت باشه تو کاراش دخالت نمیکنی فقط چیزایی که مربوط به خودته _ باشه متین : سوار ماشین شدم خیلی دور تر از چیزی بود که فکر میکردم تغریبا بعد دو ساعت رسیدیم ماشین جلو در یه خونه خیلی بزرگ نگه داشت انگار همه ابن خونه فکر شده ساخته شده بود همه جزئیاتش حتی یه اجر هم بدون فکر نداشته بودن هرچی بیشتر پیش میرفتیم بیشتر کنجکاو میشدم اون مرد و ببینم شاید یه پیرمرد رو مخ غر غرو باشه شایدم یه آدم گنده بو گندو رو مخ که چون پولدار فکر کرده عن خاصیه به هرحال بابد تحملش کنم وارد حیاط شدم با دیدن مسافت حیات تا دروردی پوفی گفتم شروع کردم قدم زدن مسیر ممد : _ انا + بله رییس _ هیچ خری تو این‌ جهنم پیدا نمیشه اتاق منو تمیز کنه + قربان کسی که استخدام کردم باید برسه دیگه _ امیدوارم عین قبلی بی عرضه نباشه که خودتم اخراج میشی متین : با زدن زنگ در یه دختر جوون در و باز کرد _ زود باش بیا تو چرا دیر کردی ؟ + اممم راستش راننده اسنپ یه آقای پیر مهربون که داشت برام خاطراتش و تعریف می‌کرد و خیلی … _ خیلی خب خیلی خب ولش کننن مهم نی اسمت چی بود ؟ + متین _ ببین متین محمد ده دقیقه دیگه میره باشگاه بعدشم دوش میگیره میشه تغریبا ساعت ۱۲ و میره استخر حدود ۴۵ دقیقه ساعت یک هم که ناهارش باید رو میزش باشه از اونجایی که آشپزش رفته مرخصی وقتی رفت باشگاه من میرم ناهار درست میکنم و تو میری اتاقش و مرتب میکنی تو هیچی هم فضولی نمیکنی اسم وسایلش و جاهاشون رو میزش هست از رو اون میتونی بچینی + چرا ینفر باید اسم جاهای وسایلش و داشته باشه ؟ _ چون اون محمد روشنفکر حالا هم زود باش تا وسایلت و ببری تو اتاقی که برات آماده کردم اونم میره باشگاه + و شما خانوم ؟ _ من انا ام زود باش متین خیلی کار داریم متین : دختر دیوونه نذاشت براش تعریف کنم راننده اسنپ برام چیا گفت یجوری تند تند حرف میزد و استرس میداد به آدم انگار برا کی کار میکنه یه پیرمرد رو مخ بو گندی این همه استرس داره اخه ؟ ممد : انا ساک باشگاهم و آماده کردی ؟ + بله تو ماشینتونه _ دختره اومد ؟ + دختره کیه ؟ _ همون که استخدام کردی + دختر نی پسره _ که اینطور چند سالشه +۲۵ _ دربارش چیزی خاصی میدونی ؟ + متین امینی متولد ۱۸ دی ۱۳۷۵ عکاسی خونده با عموش زندگی میکنه و مادرش بخاطر بیماری سختی که داره تو بیمارستان بستریه و انگیزه کاریش دادن هزینه های عمل مادرشه _ پس با پسر شجاع طرفیم + دقیقا یه همچین چیزی _ ازدواج کرده ؟ + طبق آماری که بچه ها قبل استخدام ازش دراوردن نه ازدواج کرده نه کلا تو رابطه است تو هفته پیش که بچه ها کاراشو دید میزدن تنها کاری که می‌کرد رفتن به دانشگاه بود و بعدم میرفت خونه راستش برا منم عجیب بود _ چی ؟ + برای تنها بودن زیادی جذابه _ اوو میخوای برات جورش کنم + راستش فک کنم با شما بیشتر حال کنه _ شوخی میکنی ؟ گِیه ؟ + نمیدونم از رو هیکلی که دیدم میگم _ یجوری داری حرف می‌زنی بیشتر مشتاق میشم ببینمش ( با خنده ) + دیر شدا خدافظ متین : ده دقیقه تموم شد از اتاق بیرون رفتم و دنبال اتاقی که انا گفته بود رفتم در اتاق و باز کردم و سعی کردم اتاق و آنالیز کنم رفتم جلو اون کاغذ و از رو اینه برداشتم ۱ _ ساعت ها تو کشو سوم ۲ _ عینک ها کشو اول کمد متین : خیلی خب فک کنم باید انجامش بدم شروع کردم مرتب چیدن ساعت و عینکاش اصن چرا یه آدم باید اینقدر عینک و ساعت داشته باشه دوباره لیست و برداشتم ۳_ تبشرت های مشکی تویه اتاق لباس سمت چپ کشو سوم وای این آدم دیوونه است حتی تیشرت هاشم جدا میکنه ۴_….. ۵ _….. …… ۱۵_…. ۳۰_….
Show all...
ادمین چنل عوض شده 🫠🫴🏻 از اینجا به بعد و با من داشته باشید تا ببینیم چی پیش میاد رمان جدیدم ایشالا از همین چند روز شروع میشه امیدوارم خوب پیش بره و‌دوست داشته باشید اسم چنلم همین امروز فردا عوض میشه ✨🤍🫠
Show all...
Photo unavailable
😂:)
Show all...
00:12
Video unavailable
21 فروردین … یکسالگی شون‌مبارک 😂💙:)
Show all...
IMG_5189.MOV1.73 MB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.