cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

•|عشق یا لذتꨄ︎فورهند|•

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
242
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

یه #رمانی آوردم که نخونی از #دستت در رفته...🤤🤤🤤 دستم رو روی زخم بازوش می‌ذارم و با اخم، خیره به چهره‌ی #بی‌خیالش لب می‌زنم. - چرا اینقدر بیخیالی؟! سرش رو سمتم خم می‌کنه و آروم زمزمه می‌کنه. - چرا بی‌خیال نباشم؟! #ناباور به پوزخند روی لبش نگاه می‌کنم و اون ادامه میده. - خودم رو به در و دیوار بزنم که #آخرش چی بشه؟! یه زخم کوچیکی هست که خوب میشه! #دستم رو روی بازوش می‌ذارم و محکم فشارش میدم. - زخم کوچیک؟! اگه من تو رو هل نمی‌دادم الآن اون تیر تو قلبت بود! یعنی مرده بودی آقای خونسرد! چند تار جلوی موهام رو کنار می‌زنه و بی‌توجه به حرفم میگه. - چرا بهمون #دروغ گفتی خانم آسوده! دست از فشار دادن بازوش برمی‌دارم و بهت زده خیره‌ی ابرو‌های به‌هم گره خوده‌اش میشم. - یع... یعنی... چی؟! می‌دونست! فهمیده بود که دروغ گفتم! فهمیده بود که بهش برای قایم شدنم دروغ گفتم… فهمیده بود و الآن... چرا احساس می‌کردم اخم‌هاش هر لحظه با دیدن ترسم توی جواب دادن به حرفش غلیظ‌تر میشه؟ در حدی که دیگه نگاه‌هاش هر لحظه رنگ طوفان و خطر رو برام نمایش می‌گذاشت. سریع ازش فاصله می‌گیرم و سمت در قدم تند می‌کنم که بازوم از پشت کشیده میشه و دقیقاً به سینه‌اش کوبیده میشم. - به کجا چنین شتابان؟ آروم باش خانم آسوده… تازه داشتیم کم کم با روی واقعیت آشنا می‌شدیم! بازوم رو فشار میده که صورتم مچاله میشه. - آر... با جلو اومدن #صورتش سریع #چشم‌هام رو می‌بندم و... ❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️ گفتم شاید دوست داشته باشین یک رمان با ژانر #پلیسی #عاشقانه #هیجانی بخونین... چون خودم این رمان رو خوندم و ازش خوشم اومده… بخاطر همین براتون رمان دود خاکستری رو پیشنهاد میدم🤩♟ دختر داستانی که از دست خلافکار هایی #فرار می‌کنه و بخاطر اتفاقی که می‌افته مجبور میشه هویتش رو از چند نفری که بهش #اعتماد داشتن مخفی کنه ولی... #خبر نداره… اگر #پسر داستان #واقعیت رو بفهمه... قراره چه اتفاق‌هایی بی‌افته و چه بلایی سر دختر داستان بیاد...🤭🤭😱 https://t.me/joinchat/3-x57Zj5GcQ4NDFh
Show all...
🌪♛دود خـاکــسـتــری♕🌪

🌾﷽🌾 🌪♟دود خاڪسـتــرے♛🌪 -زهــرا.ش- عضو انجمن هنر مه‌بانگ🤍 t.me/mahbangg Instagram.com/zahsha.novelist 🚫کپی و یا ذخیره‌ی شخصی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و حرام می‌باشد🚫

❌نداره❌ با وحشت چشم دوختم به دکتر که گفت: ‼️طبق معاینات من پرده بکارت نداری دختر جون‼️ شوکه شدم و قلبم به تپش افتاد دکتره جلوی مادرشوهر و پدر دختره بهش میگه بکارت نداری😳😳🚫🚫 مادرشوهرش دکتر میاره تو عروسی و جلو مهمونا دامن دختره رو میده بالا و معاینه سلامت پرده بکارت میکنن🥵😱⛔️ بزن روش ببین چطوری وسط عروسی دختره رو ...😰🔞‼️👇🏻 خفن ترین رمان تلگرامو براتون اوردم و به علت حق عضویت تا چند دقیقه دیگه محلت داره فقط😈❤️‍🔥 💢بجوین تا گمش نکردی💢 https://t.me/joinchat/7MvoPVofFL4yY2M0 https://t.me/joinchat/7MvoPVofFL4yY2M0
Show all...
اروم در ساختمون رو باز کردم مثل دفعه ی قبل همه جا خاموش بود.. به اتاق جانان که رسیدم خیلی اروم وارد شدم 🥴 سریع ماشین صورت تراشی رو بیرون اوردم قشنگ شارژ شده بود برای تلافی😈😎 نیشم شل شد 😂 ماشین رو از کوله ام بیرون اوردم و رفتم سمتش… خوبی جانان این بود که خوابش سنگین بود توپ می ترکید نمی فهمید..🤯😁 دنیا رو اب می برد جانان خواب رو..😂🥲 ماشین رو زدم به موهاش و شروع کردم به تراشیدن سرش😈😁.. یه رد خوشگل ر‌وی سرش کاشتم و بعد قشنگ خودم رو کشیدم عقب.. با نیش باز بهش زل زدم وای چقدر مضحک شده بود🤣🤣💔 نگاهی به پنجره انداختم هوا داشت روشن میشد باید می رفتم..🚶🏻‍♂️😁 جانان از ته دل جیغ زدم.. -اریااااان بیشعورررر می کشمششش می کشمش..🤬😤😤😤😤 می دونستم باهاش چکار کنم.. شروع کردم مثل مرغ بالا و پایین پریدن..🐓😩😩😩 ………………………. با خوندن این فک کنم از کرم ریزی های این دو نفر مطلع شده باشی🤣🤣😱 دختره بدبخت و کچل کرد🥲 دخترا درک میکنن با این کار مرگگگگگگ و به چشمممم خودتتت میبینی😩😩🥲💔 https://t.me/joinchat/TAKAUB4f1so1ZWJk
Show all...
♥️شـــــــیطنــت جــــانـانه♥️

لینک ناشناس

https://t.me/BiChatBot?start=sc-551116-neRz6sq

لینک کانال

https://t.me/joinchat/TAKAUB4f1so1ZWJk

ایدیم :@gr_k7809 پارت گذاری:روزی سه پارت به جز جمعه ها ♥️

#دارای‌محدودیت‌سنی ❌❌ #عاشقانه‌اروتیک🔥📛 #part60 متعجب به یاشار نگاه کردم چی داشت میگفت؟ اون حتی دستش به منم نخورده بود. فرخ خان بهت زده به من نگاه کرد و گفت _دختره‌ی هـ ـرزه.. بچه پسر من تو شکمت بود و به پسرم خیانت میکردی؟ مارو انگشت نما کـ... یاشار وسط حرفش پرید و دست فرخ خان رو گرفت و گفت: _بابا یه دقیقه گوش کن.. بیا بریم بیرون.. فرخ خان دستای یاشارو پس زد و گفت: _چی میگی تو؟ این دختره داره خودشو بهت میندازه! از کجا معلوم بچه تو توی شکمش باشه؟ سرم رو پایین انداختم یاشار_بچه‌ی منه! اگرم الان اینجاست فقط بخاطر بچمه.. من نمیتونم از بچم بگذرم! فرخ‌خان عصبی خندید و گفت _پسرم تو خل شدی؟ این میخواد خودشو بهت بندازه.. عقلت کجاست؟ یاشار عصبی غرید _بابا بیا بریم بیرون حرف میزنیم و..... https://t.me/joinchat/Worl-PIP7M0zMDdl #داراری_صحنه_های_خشن_بچه_مچه_جوین_نده 🤬 #پارت‌رمان‌اسکی‌ممنوع📛📛
Show all...
#دارای‌محدودیت‌سنی ❌❌ #عاشقانه‌اروتیک🔥📛 #part60 متعجب به یاشار نگاه کردم چی داشت میگفت؟ اون حتی دستش به منم نخورده بود. فرخ خان بهت زده به من نگاه کرد و گفت _دختره‌ی هـ ـرزه.. بچه پسر من تو شکمت بود و به پسرم خیانت میکردی؟ مارو انگشت نما کـ... یاشار وسط حرفش پرید و دست فرخ خان رو گرفت و گفت: _بابا یه دقیقه گوش کن.. بیا بریم بیرون.. فرخ خان دستای یاشارو پس زد و گفت: _چی میگی تو؟ این دختره داره خودشو بهت میندازه! از کجا معلوم بچه تو توی شکمش باشه؟ سرم رو پایین انداختم یاشار_بچه‌ی منه! اگرم الان اینجاست فقط بخاطر بچمه.. من نمیتونم از بچم بگذرم! فرخ‌خان عصبی خندید و گفت _پسرم تو خل شدی؟ این میخواد خودشو بهت بندازه.. عقلت کجاست؟ یاشار عصبی غرید _بابا بیا بریم بیرون حرف میزنیم و..... https://t.me/joinchat/Tyfvp9XgrStmYjM1 #داراری_صحنه_های_خشن_بچه_مچه_جوین_نده 🤬 #پارت‌رمان‌اسکی‌ممنوع📛📛
Show all...
رمان اخلاقی نیمه غیر چاپی فروشی و... می خوای ولی هیچ جا پیدای نمی کنی؟ https://t.me/Roman_Khaneh01 https://t.me/Roman_Khaneh01 تمام چنل رمان های ممنوعه فیلترینگ شده؟ اصلا نمی تونی فایل رمان های سکسی و هات رو پیدا کنی؟ تنها کافیه تو گپ زیر جوین شی👇 https://t.me/Roman_Khaneh01 https://t.me/Roman_Khaneh01 از هرنوع فایل رمانی تو این گپ موجوده، همشونم رایگان😍🔥 پس زود جوین شو و این فرصت رو از دست نده❌🔥♨️ https://t.me/Roman_Khaneh01 https://t.me/Roman_Khaneh01
Show all...
#پارت1 #پارت واقعی امروز ،امروز روزی بود که من به معنای واقعی #همه ی آرزوهامو از دست دادم . امروز قرار بود برادرم به جرم قتل #اعدام شه دل تو دلم نبود هر لحظه منتظر بودم که #رضایت بدن چشمم خورد تو چشم نیک کسی که برادر خودش و از دست داده بود و میخواست با اعدام دل خودشو اروم کنه از برق نفرت تو چشماش ترسیدم به سمت #قاضی حرکت کرد و خم شد و در گوش قاضی چیزی و زمزمه کرد نگاه قاضی به سمت من کشیده شد و بلند شد و به کسی که داشت طناب #دار و اماده میکرد گفت صبر کنید خانواده مقتول #رضایت میدن ولی یه #شرط دارن. باورم نمیشد بلاخره بعد این همه سختی رضایت داد حتی برا کسی مهم نبود که شرطش چیه همه خوش حال بودن نگاه نیک و رو خودم میدیدم #و..... #داستانی عجیب🙈 #ژانری متفاوت🖐 https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk #نیک به شرطی رضایت میدم که پناه به عنوان #خونبس به خونه ی من بیاد!!! #عاشقانه #خونبس
Show all...
●سرنوشت عجیب●

به قلم: نرگس محمدی🕊 ژانر(عاشقانه) پایان خوش☘

https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk

@tablighat_moh جهت ارتباط و تبلیغات👆

رمانی سراسر هیجان 🔞 پر از صحنه های ناب عاشقانه😈 _وقتش رسیده که بگم دوست دارم 🤤 _پس بلاخره اعتراف کردی #لب هایش دوباره اسیر لب های این مرد شد..! با نفس نفس عقب کشید که گفتم _یعنی انقدر دل تنگم شدی دمی عمیق از موهایم گرفت و همانطور که در بغلش بودم بلند شد حالا وقت #رفع دلتنگی بود به سمت اتاق رفت و دوباره ... https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk نیک پسری مغرور در حین حال عاشق🥲 پسری سرسخت که با وجود دختری به اسم پناه در زندگیش معنای #خوش بختی را درک میکند! داستانی متفاوت🖐 https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk پناه دختری که برای نجات جان برادرش مجبور میشود خود را در دام مردی از جنس سنگ بیندازد❌ #خونبسی #عاشقانه #پایان خوش🍀 https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk https://t.me/joinchat/u0AO8019r2VlMDBk #رمانی متفاوت با پایانی شگفت انگیز😍
Show all...
های لاوم چطوری؟!😄🤍•° به رمان علاقه داری🥲💕! هرچی میگردی یه جا پیدا نمی کنی کلی رمان متفاوت داشته باشه😳 بیا اینجا هرنوع رمانی بخوای داره پشمک از رمان های ممنوعه بگیر 🤤❌تا فروشی😂🙂🤍•° فقط زودتر بجوین که قراره لینک چنل باطل شع🏃🏻‍♀😢•° https://t.me/joinchat/DcwbUgr8mRI2MDI0
Show all...
درخواست رمان☆

#رمانهاے_عاشقانہ📚 #تایم_فعالیت ۱۰صبح_تا۱۲🖤 ۱بعدازظهر تا۱۲ شب🖤 #مسئول_گروه👈: Tiktak_987@ گپ چت نقد بین اعضا:👇

https://t.me/joinchat/4ylokwnkNBZlNWQx

#رمان_چاپی_فروشی_ممنوعه_میفرستیم #لینک_گروه:👇

https://t.me/joinchat/DcwbUgr8mRI2MDI0

شب جمعه پریود شده😂💔 دستش روی #اندام های بدنم #میرقصید و من هم چیزی نمیگفتم تا کمی اذیتش کنم... نوک #سی*نم رو بین انگشت هاش فشرد که #آهی از سر #لذت کشیدم و چشم بستم... سرش رو نزدیکم اوردو #لب هاش رو جفت #لب هام‌کرد... با #فرو رفتن دستش توی #شلوارکم مور مور شدم ولی چیزی نگفتم که سرش رو عقب بردو گفت: چرا انقدر #خیس کردی خانمم؟ سیل اومده؟ به زور جلوی خندم رو گرفتم که دستش رو در اوردو خواست حرفی بزنه که #چشمش به دستش افتادو #شکه گفت: #پریودی؟؟ با خنده خواستم در برم که منو بین دست هاش #قفل کردو گفت: #شب #جمعه ای؟ تف تو این #شانس و با عصبانیت...😱😂 دختری #شرو #شیطون و پسری #هات🔥😍 این دوتا تلگرام رو ترکوندن😂❤️‍🩹 سریع بمال روش ببین پسره چه میکنه😆😱🏃🏼‍♀ https://t.me/joinchat/3DprxaNTRoRlYjY0
Show all...
~♡ واقعیت پنهان ♡~

‌چشمهايت را می‌بوسم مى‌‌دانم هيچ كس هيچگاه در هيچ لحظه‌اى از آفرينش آنچه را كه من در گرگ و ميش نگاه تو ديدم نخواهد ديد.♥️¡> نویسنده✍🏽 fatemeh ☆¡ ارتباط 🙇🏻‍♀💕 @Ftm_m_e_bot پارت گذاری هرروزه...♡

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.