عشق تاریکی

برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅

#part790 سریع به سمت سارپ قدم برداشتم ؛ به محض رسیدنم بهش بازوش رو گرفتم و از روی اون میلهی چرخ دار پایینش اوردم سریع با خنده گفت :+ خدای من این خیلی باحاله ایلی ...مثل ... اسکیت میمونه !جلوی دیدش رو گرفتم تا نایل رو نبینه:+اینجا چیکار میکنی؟ دارم سواری میکنم ...حوصله ام سر رفته بود ... بچه ها +: !چطورن

#part789 عمر و آرکا به نوبت به نایل دست دادن و خودشون رو معرفی ..... کردن . نایل بدون مقدمه شروع کرد :+ من اومدم اینجا تا .....ایلیییییییییی+: نایل ساکت شد ؛ چشماش از تعجب باز شدن . سریع به سارپ نگاه کردم میلهای که چرخ داشت و سِرم به اون وصل بود رو گرفته و درحالی که پا روی اون گذاشته بود به سمت ما می اومد

#part788 با باز شدن در اتاق مورات سریع به سمت دکتر برگشتم ؛ دکتر لبخندی زد و گفت :+ حالش خوبه فقط اجازه بده کمی به خودش ! بیاد ...لبخند زدم:+ممنونم برگشتم به سمت عمر و آرکا هردو لبخند میزدن ؛ عمر و آرکا منو توی آغوش کشیدن ، عمر به کمرم کوبید که کسی گفت :+ ... سالم به سمت صدا برگشتم ؛ مرد دستش رو به سمت من دراز کرد و . گفت :+ نایل ترینر هستم وکیل ترزی پکان متعجب دستش رو گرفتم و فشردم :+ایلیار کوزجواوغلو هستم ...

دوستان همستر رو جدی بگیرید اینجور که بوش میاد احتمالا ممکنه از نات کویین هم موفق تر باشه و خود تلگرام پشتشه ، تا اواسط تیر هم برای استخراجش وقت هست ضرر نمیکنید که؟! امتحان کنید شاید پول خوبی دستتون اومد تو این اوضاع تخمی ! آیدی باتش رو میزارم پایین حتما استفاده کنید 💸 ⚡ شروع بازی و جمع آوری سکه🏆

میدونستی همین الان پا گذاشتی به یه گروه خاطره ساز؟ خوش اومدی!🤌🥹 🗣️ ویس کال شبانه • بدون محدودیت 🗣️ 🔮 مخ زنی😈🍑👅 رل زنی💦 آزاد 🔥 https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk

نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆

#part786 آرکا:-فکر کنم اون زودتر راه افتاده! اینو ولش کن اتفاقی برای !مورات افتاده؟ فکر کنم بیدار شده دکتر داره وضعیتش رو چک میکنه ... +: !سارپ کجاست؟ ... عمر:+فرستادمش اتاقش آرکا:-سارپ رو از این قضیه دور نگه دارید نمیخوام بازم حالش !بد بشه !عمر آروم گفت:+هیچ کدوممون نمیخوایم !روبه آرکا گفتم:+ نمیخوای هرانوش رو ببینی؟

#part785 دکتر وارد اتاق شد ، پرستاری بازوی منو گرفت و به بیرون ... هدایتم کرد :+ آقا لطفا بیرون باشیدهمراه عُمر از اتاق بیرون اومدم ؛ با دیدن آرکا که کالفه با موبایل داخل دستش بازی میکرد متعجب گفتم :+ اینجا چیکار میکنی !؟! چرا پیش هرانوش نیستی؟ ... عمر جواب داد:+ واسه همین گفتم بیای ... وکیل ترزی رسیده ... متعجب گفتم:+چقدر سریع ... آرکا عصبی گفت:- ظاهرا با هواپیمای شخصی اومده !آروم گفتم:+ چرا حس میکنم یه جای کار میلنگه؟ ...عمر سریع گفت:+ منم همین حس رو دارم

#part787 . کالفه نالید:-نمیذارن که! فکر کنم باید برگردم سازمان !عمر آروم گفت :+اون کیه؟ !متعجب گفتم:+کی؟ !به پشت سرم اشاره کرد :+اونی که داره میاد برگشتم ؛ مرد جوانی به سمت ما می اومد . دست چپش داخل جیب شلوارش بود دکمهی کت مشکی رنگش رو بسته بود و موهای مشکی رنگش به زیبایی حالت داده شدن بودن . چشمای قهوهای رنگش از همان فاصله غرور و سردی رو ساطع میکردند . !ابرویی باال انداختم .... چرا حس خوبی بهم نمیداد؟