cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمانکده✍ عاشقا 👫

﷽ #کانال_رمان_عاشقانہ🙈♥ #رمانہاے_جدید_در_حال_نشر😍 هر روز رمان پے دے اف گذاشتہ میشود! بہترین کانال با جدید ترین رمان هاے افغانے نویسندگان هراتے ما در خدمت شما عزیزان هستن 🥰 لیف ندے بی صدا کن کدام پیشنهاد انتقاد به ایدے مدیر تشریف بیارین👇 @Mohammed_M_1

Show more
Advertising posts
1 296
Subscribers
No data24 hours
-1 4627 days
-1 49030 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
- ازم ناراحت شدی؟ + نه ازت توقع نداشتم..!:))
80Loading...
02
پنجاهی میدم ب شما که ریکشن بزنین😄😄😄
90Loading...
03
Media files
120Loading...
04
تو روحِ جدا از تن منی .. ازت زندگی میگیرم ..ازت جون میگیرم .. تو دلیلِ حال خوب منی .. تو قلب منی .‌.تو خودِ منی ..🌙♥️
90Loading...
05
https://t.me/+7ZjgBC1LUsRkYzRl
50Loading...
06
Media files
120Loading...
07
https://t.me/+WmmjOAvAHOI5NTVl
530Loading...
08
مروه هستم ۱۹ ساله تنها هستم یکی میخاستم که باهم باشیم.همه جوره هم پایه ام🫣🫦 #تصویری😵‍💫😬 #حضوری🙈🤤 #عکس😉🤩 #فیلم🫣😱 #شماره🤭😻 https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl بچه مچه نیاد🫶🤗🥰
160Loading...
09
داخل همی مملکت خودی همی شرایط بد اقتصادی و سیاسی هم میشه به یک پیاله چای از صبح تا شاو سرحال و خوشحال باشی... بشرطی که کمی تریاک هم ته پیاله چای خو حل کنی 😂😂😂 @kolbe_asheghanaa
790Loading...
10
خورشید گرفتگی حلقوی در ۲۳ جولای سال ۲۰۹۳ میلادی از شهرهای هرات، فراه، نیمروز و هلمند افغانستان قابل رویت خواهد بود ولی ما زنده نیستیم که ببینیم. این پست را اینجا به یادگار می‌گذاریم😔😔 #حمیدالله دانش 💡@bekhodat1Aeman1d📚 💡@goran1sharef📚
911Loading...
11
مردم هیچی اعصاب ندارن😐 برفتم به ساندویچ فروشی گفتم: لالا ساندویچ ها شما پاکه؟ میگه: نی! بریدم ته اینا😐😂😂 @kolbe_asheghanaa
840Loading...
12
بچه ها وقتی موها خو بوکسری میزنن😂😂
900Loading...
13
🥺👆 *خــُدایــٰا مــٰا را بــٰا ڪسانـــِي ڪهِ🥺🥀* *لَايـــګ نِمَيګنِهِ آشنـــٰا مڪــُن😭🤛* *الهی امین 🥴😒🖤* #آنی
900Loading...
14
از قدیم گفتن : باغچه بیل مایه زن هم..... آفرین پول مایه پول خیلی مهمه  😆😂 @kolbe_asheghanaa
1051Loading...
15
انی بقرآن مه😮‍💨
1050Loading...
16
اصلا گوشنه ها ری هم نمیزنن
1090Loading...
17
یارا صد جان فدای ت یک جا و جهان را چی کنم 🥴. 🇦🇫@Heratburg
1090Loading...
18
اینم از رمان جدید ما بفرماین خدا کنه خوش کنن دوم ای که نظرات خو بدین حتمن درباره رمان ممنون ❤️
990Loading...
19
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۱۰ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 یه اتاق نسبتا کوچیکی بود که یه تخت تک نفره هم داخلش بود. سریع لباس هام رو عوض کردم و از اتاق بیرون زدم که یک لحظه به یه نفر برخورد کردم و هردو باهم به زمین افتادیم. بهش نگاه کردم. یه دختر چشم آبی و مو بلوند با چهره ی خیلی کیوت و ناز که صورتش به سفیدی برف بود دقیق رو به روم بود. سریع وسایلش رو جمع کرد. منم کمکش کردم. روپوش سفید تنش بود. از جزوه هاش معلوم بود که دانشجوعه. وقتی باهم جزوه هارو جمع کردیم با لبخند بهم نگاه کرد. _ ممنونم که کمکم کردی عزیزم. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
1050Loading...
20
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۹ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 صبح زود از خواب بیدار شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم. وارد دفتر مدیر شدم. _ سلام آقا صبحتون بخیر! نفس عمیقی کشید و لباس هایی رو به سمتم گرفت. _ اینا لباس های مخصوص افراد نظافتچی هستند باید هر روز بپوشیشون، یه هفته شیفت روز هستی یه هفته شیفت شب خودم بهت اعلام می کنم چه روزایی شیفت شبی چه روزایی نه، الآنم برو طبقه ی دوم توی اتاق نظافتچی ها لباس هات رو عوض کن هرچند که تو تنها نظافتچی خانوم اینجا هستی و بقیه مرد هستند. سرم رو تکون دادم. _ آها باشه چشم! لباس هام رو برداشتم و به سمت طبقه ی دوم رفتم. دیگه از ترس سوار آسانسور نشدم و با پله رفتم. روی یه در نوشته بود اتاق نظافتچی/ خواهران. وارد اتاق شدم. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
830Loading...
21
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۸ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 بعد از خوردن غذا ظرف هارو شستم و دو لیوان چایی ریختم و به مامانم نزدیک شدم. مادرم با اشاره گفت: _ چی شد؟ استخدامت کردن؟! نفس عمیقی کشیدم و با اشاره گفتم: _ معلوم نیست فعلا فرم استخدامیم رو پر کردم. تا خواستم چاییم رو بخورم صدای پیامک گوشیم بلند شد. _ سلام از فردا برای کار به بیمارستان ... بیاین. با خوشحالی جیغ بلند کشیدم که مادرم متعجب بهم نگاه کرد. _ قبول شدم ننه، قبول شدم! متوجه نمی شد من چی میگم ولی وقتی فهمید خوشحالم با لبخند بهم نزدیک شد و اشاره کرد. _ چی شده؟! گونش رو محکم بوسیدم و با اشاره گفتم: _ قبول شدم! 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد چ
660Loading...
22
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۸ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 بعد از خوردن غذا ظرف هارو شستم و دو لیوان چایی ریختم و به مامانم نزدیک شدم. مادرم با اشاره گفت: _ چی شد؟ استخدامت کردن؟! نفس عمیقی کشیدم و با اشاره گفتم: _ معلوم نیست فعلا فرم استخدامیم رو پر کردم. تا خواستم چاییم رو بخورم صدای پیامک گوشیم بلند شد. _ سلام از فردا برای کار به بیمارستان ... بیاین. با خوشحالی جیغ بلند کشیدم که مادرم متعجب بهم نگاه کرد. _ قبول شدم ننه، قبول شدم! متوجه نمی شد من چی میگم ولی وقتی فهمید خوشحالم با لبخند بهم نزدیک شد و اشاره کرد. _ چی شده؟! گونش رو محکم بوسیدم و با اشاره گفتم: _ قبول شدم! 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
700Loading...
23
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۷ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 وارد خونه شدم که بوی غذا به مشامم رسید. با ذوق گفتم: _ به به باز چی کار کردی مامان خانوم؟! مامان بهم نزدیک شد و با لبخند بهم نگاه کرد. بهش نزدیک شدم و محکم بغلش کردم. آرامشم توی این شیش سال بود. با اشاره گفتم: _ چی درست کردی خوشگل خانوم؟! به آشپزخونه نگاه کرد و با اشاره گفت: _ دارم دمپخت درست می کنم، تا ربع ساعت دیگه امادست، تو برو لباس هات رو عوض کن و دست و صورتت رو بشور تا غذا هم آماده بشه. سرم رو به معنای باشه تکون دادم و به سمت اتاقم حرکت کردم و لباس هام رو عوض کردم و بعد به سمت دستشویی حرکت کردم و دست و صورتمو شستم و بعد به کمک مادرم رفتم و سفره رو چیدم. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨ ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
640Loading...
24
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۶ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 چشم از رئیس بیمارستان برداشتم و به زمین نگاه کردم. خدا کنه قبول کنه. از جاش بلند شد و یه فرمی رو جلوم گذاشت. _ اینو پر کن و برو، شمارتم بنویس ... قبل از اینکه حرفش رو ادامه بده سریع گفتم: _ دکی جون شرمنده من اهلش نیستم به جان خودم، ما اصلا با پسر جماعت از اون رابطه مابطه ها نداریم، ما شیر پاک خورده ایم به جان خودم حضرت عباسی. سرش رو نزدیک صورتم کرد و خیلی جدی گفت: _ شمارتو بنویس تا اگه پذیرفتمت بهت زنگ بزنم بیای سرکار. از خجالت سرخ شده بودم. آدم از آفتابه آب بخوره ولی اینجور ضایع نشه. سرم رو تکون دادم. _ ا ... آها اگه اینه که حله. سپس فرم رو پر کردم و به سمت اون آقا گرفتم و از دفتر مدیر خارج شدم. وقتی از در بیرون اومدم دستم رو روی قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم. _ خداروشکر اینم به خیر گذشت. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
590Loading...
25
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۵ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 سرم رو تکون دادم. _ اره ولی پایین شهری بامرام و لاتی! نفس عمیقی کشید و گفت: _ دنبالم بیا! باهم به سمت اتاقش رفتیم و وارد اتاق شدیم و اون پشت میزش نشست و منم روی نزدیک ترین مبل نشستم. بهم نگاه کرد و گفت: _ رزومه کاری نداری؟! رزومه ام رو در آوردم و به دستش دادم. _ اینم رزومه! چند لحظه به رزومه نگاه کرد و بعد بهم نگاه کرد. نگاهش باعث شد که تپش قلب بگیرم. چشم هاش یه جذبه ی خاصی داشت که انگار با قلبم بازی می کرد. پوزخندی تو دلم زد. بسته ملیکا اینکارا چیه؟! بشین سر جات یه دو لقمه نون حلال در بیار حداقل شکم مادرتو سیر کنی. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
580Loading...
26
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_اجتماعی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پارت_۴ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 عاشق آسانسور بودم. اول زدم طبقه آخر ولی دلم نیومد در بیام دوباره زدم طبقه هم کف. وای لامصب خیلی کیف می ده ها! دوباره زدم طبقه بالا و بعدشم زدم طبقه هم کف اینقدر اینکار رو تکرار کردم که قشنگ وقتی قرار بود از طبقه ی هم کف برم بالا آسانسور بین راه گیر کرد. یک لحظه ترسیدم و پشت سر هم به در مشت می زدم. بلند داد زدم: _ حاجی غلط کردم دیگه با اسانسورتون بازی نمی کنم تورو جان جدتون در رو باز کنید. اشکم در اومده بود ولی اجازه ی ریختن بهش نمی دادم. هیچ وقت هیچ چیز مهم تر از غرورم برام نبود. قلبم از ترس زیاد ایستاده بود و سفیدی صورتم که مثل گچ شده بود رو توی آیینه می دیدم. محکم به در آسانسور زدم. _ بابا بی انصافا من بچه پایین شهرم تا حالا آسانسور به چشم ندیدم حالا یه بار یه خطا کردم تورو قرآن منو بیارید بیرون ... هوی کسی بیرون نیست؟ بابا یعنی تو این ساختمون به این بزرگی یه جوون مرد پیدا نمی شه؟! یک لحظه آسانسور حرکت کرد و به سمت طبقه ی بالا رفت. در آسانسور باز شد و همزمان من چشمم به یه مرد مو بور چشم عسلی افتاد. لبخندم تا بناگوش باز شد. منکه اینقدر هیز نبودم پس چم شده بود؟! اون مرد اخم کرد. _ این آسانسور الاکلنگ نیست که هی باهاش بری بالا و بیای پایین، یالا تا به پلیس زنگ نزدم بگو ببینم کی هستی؟! از آسانسور خارج شدم و سریع گفتم: _ اقا، پلیس چیه بابا من واسه استخدامی اومدم ترس نداره که؟! پوزخندی زد. _ بچه پایین شهری؟! 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
580Loading...
27
رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #هستی_آریان آخــراســفـــنــد🔥🔞 #عـاشـقـانـه_اجتماعی ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa #پــارت_۱۱۵ #آخــر‌اســفـــنـــد🦋💍 نمی‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد وقتی مهدی بفهمد محیا عروس مهرداد شده است... تصورش هم آزاردهنده بود... میدانست که اگر مهدی بفهمد میدانسته و قبل از اینکه این اتفاق بیفتد به او چیزی نگفته ، دیگر نگاهش هم نمیکند! اما او فقط خیر و صلاحش را خواسته بود... عقب کشید و دستش را روی صورت خیسِ محیا کشید که با بغض نگاهش کرد و گفت : _چشمات خیلی شبیه چشمای مهدیمه... مریم لب گزید و چیزی نگفت ، چیزی نداشت که بگوید‌... وقتی داشت نگفت ، حالا چه میگفت؟! چند لحظه‌‌ای میگذشت که از جایش بلند شد و سمت آینه‌ی گوشه‌ی اتاقش رفت... موهایش را بست و همانطور که مشغول پوشیدن لباس‌هایش بود ، لب زد : _وسایلتو چیدم توی اتاقتون... اتاقشان؟ این دیگه چه مسخره‌ای بود؟! دلش نمیخواست حتی برای یک لحظه از این اتاق بیرون برود و با آدم‌های این خانه رو به رو شود ، چه برسد اینکه با مهرداد هم‌اتاقی شود... مریم و پدرش که داشتند میرفتند ، با مهرداد تنها میشد؟! توی همین فکرها بود که صدای مریم دوباره بالا گرفت... _ناهارتو برات بیارم توی اتاق یا میری بیرون میخوری؟ توی این شرایط ناهار از گلویش پایین میرفت؟! لب گزید و گفت : _مگه قرار نبود فردا صبح برین؟ مریم که تا حدودی متوجه حالش شده بود با مکث لب زد : _بابام گفت فردا راه بیفتیم دیر میرسیم.‌.. این را گفت ، اما خودش هم میدانست که قصد پدرش چیز دیگری‌ست! چیزی نگفت که مریم سمتش برگشت و با نگرانی ادامه داد : _باهاش کنار بیا محیا ، تصمیمیه که گرفتی...راهی نداری باید باهاش کنار بیای... باز هم چیزی نگفت ، حرفش ساده بود ، چطور باید کنار می‌آمد؟! مریم که از اتاق بیرون رفت دوباره سر روی زانوهایش گذاشت...
620Loading...
28
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی #پارت_۳ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 *شش سال بعد* سویشرتمو به همراه شلوار لیم پوشیدم و کفش های ورزشیم رو پام کردم و خواستم از خونه بیرون برم که مادرم با ایما و اشاره بهم گفت: _ کجا می ری؟ منم با دست هام شروع به ایما و اشاره کردم. _ دارم می رم دنبال کار! سرش رو با لبخند تکون داد و اشاره کرد که مواظب خودم باشم. منم سرم رو تکون دادم و پیشونیش رو بوسیدم و از خونه بیرون رفتم. توی یه بیمارستان به عنوان یک نظافتچی کار پیدا کرده بودم. پیاده تا بیمارستان رفتم. پول اضافه نداشتم که خرج تاکسی کنم. به بیمارستان که رسیدم ایستادم. نمای بیرونی فوق العاده بزرگی داشت، الحق که معروف ترین و بزرگ ترین بیمارستان تهرانه. وارد بیمارستان شدم و نفسی تازه کردم و از توی آب سرد کن یه لیوان در آوردم و پر آب کردم خوردم. دو تا لیوان آب که خوردم به سمت پذیرش حرکت کردم. _ بفرمایید امرتون؟! لبخندی زدم و گفتم: _ چاکر شما ملیکا راد هستم واس استخدامی اومدم. دختره انگار از لحن حرف زدنم خوشش نیومده بود. به درک مگه من قراره از زبونم کار بکشم؟! _ بفرمایید برید اتاق رئیس طبقه آخر  هست و روش نوشته اتاق مدیر. لبخندی زدم و گفتم: _ دمت گرم آبجی! بعد با خوشحالی به سمت آسانسور حرکت کردم. اه لامصب بیمارستانش همه چیز تموم بود. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa
650Loading...
29
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی #پارت_۲ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 بهم نزدیک شد و گفت: _ ببین دخترم من دکترتم و تو الان حدود یک ماهی هست که تحت درمانی، ولی یه چیزی می خوام بهت بگم کلا در هر شرایطی باید با حقیقت رو به رو شد حالا ممکنه این حقیقت تلخ باشه یا شیرین، تو متاسفانه بر اثر تصادف با ماشین حافظت رو از دست دادی و الان نه خودتو می شناسی نه اطرافیانتو، ولی احتمالا در آینده حافظتو به دست میاری. با ناراحتی به دکتر نگاه کردم. یک قطره اشک از گوشه ی چشم هام پایین اومد. _ پس خانوادم چی؟! دکتر به اون زن اشاره کرد. _ اون خانوم مادر توعه! مادر تو یه زن کر و لاله که نمیتونه بشنوه و حرف بزنه ولی این یک ماه خیلی عذاب کشید، باید از این به بعد به خوبی ازش مراقبت کنی. به اون خانوم که به تازگی متوجه شده بودم مادرمه نگاه کردم. با اشک های بی صدایی که می ریخت بهم نزدیک شد و محکم من رو بغل کرد و بین گریه هاش ناله می کرد. هیچ حسی نداشتم، فقط متعجب به روبه روم نگاه می کردم. 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa
750Loading...
30
🌸✨🌸✨🌸✨ ✨🌸✨🌸✨ 🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ رمٰـــــاْنّ جَــــذٔابٖ #بانو_طلاییF طــلــســم‌عــشــق🔥🔞 #عـاشـقـانـه_کمدی #پارت_۱ #طــلــســم‌عــشــق🦋💍 دستگاه رو از جلوی چشم هام به کنار برد و چراغ کوچکی به چشم هام نزدیک کرد و دوباره شروع به چک کردن من کرد. بعد از اینکه خوب چکاب شدم به زنی که کنارم بود نزدیک شد و روی یک چیز سفید رنگی چیزی نوشت و به اون زن تحویل داد. متعجب به فضای سفید اطرافم نگاه کردم. اینجا کجاست؟ این آقا کیه؟! من اینجا چی کار می کنم؟! اون زن کیه؟! از همه مهم تر من کیم؟! مردی که روپوش سفید داشت بهم نزدیک شد و چند تا بشکن زد که از شک در اومدم. انگشت هاش رو به سمتم نزدیک کرد و گفت: _ این چند تاست؟! نفس عمیقی کشیدم و آروم گفتم: _ چهار تا! چند تا عدد دیگه بهم نشون داد که همشون رو جواب دادم. نفس عمیقی کشید و روی برگه چیزی نوشت و دوباره تحویل اون خانوم داد. سریع گفتم: _ م ... من کیم؟! 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸 ⛔️کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد
841Loading...
31
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ رمان: طلسم عشق ژانر: #عاشقانه، #کمدی، #درام #نیمه_صحنه_دار نویسنده: #بانوی_طلایی_F خلاصه: ملیکا دختر زبر و زرنگی که شش سال پیش فراموشی گرفته و بعد از شیش سال توی بیمارستانی به عنوان نظافتچی استخدام میشه که رئیس اون بیمارستان در واقع توی گذشتش ... *مقدمه* درگیر رویای خود بودم که جهان در نظرم ناگه سیاه شد تا چشم گشودم طلسم عشق تو بر من روا شد. پخش در کانال رمانکده عاشقا ❤️ عزیزان یاد شما نره حمایت کنن لینکه پخش کنن تا بیشتر بشیم😁 ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa
1000Loading...
32
نیم کیلو باش مرد باش😎💪 ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa
1160Loading...
33
Media files
20Loading...
34
Media files
1190Loading...
35
غمگینم....😢😢😢 مثه بچه یی که ب قندهاری داوو داده بجسته ، ته کوچه بن ‌بست گیر ایفتاده...😂 ╰─ʲᵒⁱⁿ ᵗʰᵉ ᵇᵉˢᵗ┈➤😍⃤@kolbe_asheghanaa
1190Loading...
36
ما افغان ها نصف بیشتر تاریخ تولد خو دقیق خبر نداریم    وقتے ام ڪ از مادر خو پرسان ڪنے میگہ بہ عروسے فلانے ت ۱۰روزہ بودی😂😂 🫀✨‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
1410Loading...
37
آیا به دنبال عکس های ساخته شده در هوش مصنوعی هستید و درست کرده نمی توانید🥺🫠✨ پس نگران نباشید کانال 🥰نــــ̢̓ف͡ـ̅ـ̧̗͛س🥰 | ❤𝑯𝒆𝒂𝒓𝒕❤ اولین و بزرگترین کانال در سطح تلگرام پذیرای تمامی سفارشات شما عزیزان😘🫠🥰 https://t.me/+7ZjgBC1LUsRkYzRl https://t.me/+7ZjgBC1LUsRkYzRl https://t.me/+7ZjgBC1LUsRkYzRl فرصت محدود است زود عضو بشین و عکس های پروفایل جدید خود را سفارش بدین تا خیلی زود درست کنیم😍🥰😘
800Loading...
38
مروه هستم ۱۹ ساله تنها هستم یکی میخاستم که باهم باشیم.همه جوره هم پایه ام🫣🫦 #تصویری😵‍💫😬 #حضوری🙈🤤 #عکس😉🤩 #فیلم🫣😱 #شماره🤭😻 https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl بچه مچه نیاد🫶🤗🥰
230Loading...
39
لیست رمان هاے سال (1403)😍🥰👇 #توجه😍 #توجه🥰 #توجه😘 بازم با آغاز سال جدید (1403) بہ خدمت شما عزیزان گرانقدر آمدیم با رمان هاے جدید افغانے و خصوصا سوچہ هراتے 😉 اونم همزمان روزانہ دو رمان باهم😍یڪے ظهر یڪے هم از طرف شب😊 فقد از اینجا روے اسم رمان مورد علاقہ خود ڪلیڪ ڪن و لذت ببر از خواندنش😊❤️ خلاصہ بگم حمایت از شما خدمت از ما😁❤️ 1» « عشق 💛 دیوانه 🥹 من✨ »
1270Loading...
40
اینم ده پارت از ادامه ربات لایک کنن دگه🤷
1080Loading...
- ازم ناراحت شدی؟ + نه ازت توقع نداشتم..!:))
Show all...
👍 1 1
پنجاهی میدم ب شما که ریکشن بزنین😄😄😄
Show all...
🥰 1
sticker.webp0.31 KB
تو روحِ جدا از تن منی .. ازت زندگی میگیرم ..ازت جون میگیرم .. تو دلیلِ حال خوب منی .. تو قلب منی .‌.تو خودِ منی ..🌙♥️
Show all...
Show all...
🥰نــــ̢̓ف͡ـ̅ـ̧̗͛س🥰 | ❤𝑯𝒆𝒂𝒓𝒕❤

عشق آن است ک یوسف بخورد شلاقی درد از سر و جان و مغز زلیخا برود تمام انتقادات،پیشنهادات و درخواست های شما پذیرفته میشود @PadeSHa420

IMG_20240514_234304_902.webp1.46 KB
اســتــوریــجــــــات 🥺🖤🥀
مــوزیــڪ هاے جــدیــد 🌘🖇
آهنــگــهاے انــســتــایــے جــدیــد❤️‍🔥
💃🏻تـــ• 🔞 •ـیــڪ تــــــ Tik Tokــاڪ
[🔗 دنـــــیــــا اســــتــــورے 𝗟𝗢𝗩𝗘❤️‍🔥 ]
•ڪـــلــیـــڪ ڪــــن تـــا پـــاڪ نــشـــده‼️🏃‍♀
Show all...
آوای عاشـ͢ـᷜ͢ـ͢ـᷝ͢ـ͢ـⷶ͢ـ͢ـⷩ͢ـ͢ـᷤ͢ـ͢ـ‌ـٰٰٰٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖٖٜـ⃪᭓⃟ـ⃪ـ᭄ـقی

|﷽|   ❥ 𝗪𝗘𝗟𝗖𝗢𝗠𝗘 ﴾🤍💎 ﴿ ┄┄• ┄• ┄┄• ┄┄• ┄┄• ┄┄• ┄┄• ┄┄• توو در دیارِ قلبـــ♾ــــم محبوب ترِینی.. • #کپی_حرام🤌🏻" ‌

مروه هستم ۱۹ ساله تنها هستم یکی میخاستم که باهم باشیم.همه جوره هم پایه ام🫣🫦 #تصویری😵‍💫😬 #حضوری🙈🤤 #عکس😉🤩 #فیلم🫣😱 #شماره🤭😻 https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl https://t.me/+xLNmly4b--RiNTJl بچه مچه نیاد🫶🤗🥰
Show all...
✨ خیلی تنهام 🙈🥹 منتظرم 😍💋✨
❤️✨ زود درخواست بدین که قبول کنم ✨❤️
داخل همی مملکت خودی همی شرایط بد اقتصادی و سیاسی هم میشه به یک پیاله چای از صبح تا شاو سرحال و خوشحال باشی... بشرطی که کمی تریاک هم ته پیاله چای خو حل کنی 😂😂😂 @kolbe_asheghanaa
Show all...
🤣 4😁 1
Photo unavailableShow in Telegram
خورشید گرفتگی حلقوی در ۲۳ جولای سال ۲۰۹۳ میلادی از شهرهای هرات، فراه، نیمروز و هلمند افغانستان قابل رویت خواهد بود ولی ما زنده نیستیم که ببینیم. این پست را اینجا به یادگار می‌گذاریم😔😔 #حمیدالله دانش 💡@bekhodat1Aeman1d📚 💡@goran1sharef📚
Show all...
🤔 2 1