cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ستاره.ب `سیزده` `جوکر`

رمان عاشقانه نویسنده: ستاره. ب مجموعه کازینو `جوکر` (سورنا-شیده) #اتمام‌درvip `سیزده` (سیاوش-دلارام) در حال تایپ: جوکر🃏 سیزده 3️⃣1️⃣ پارتگذاری: اينجا همه روزه به جز جمعه ها پارت داریم.😍

Show more
Advertising posts
7 935
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
-حاجیت گشنس! خودم را به آن راه زدم. -الان شام خوردی که... باافسوس سرتکان داد. نگاه ملتهبش، تفاسیر خوبی نداشت. -خیلی شیرین می‌زنی دختر. چپ چپ نگاهش کردم. با تمسخر گفتم: -نمکشو زیاد کن، شیرینیش کم شه. ابرو بالا داد و نزدیک‌تر شد. دستش که به پهلویم چسبید و فشارش داد، رنگم برید. چه غلطی کردم... -که نمکشو زیاد کنم. جون تو فقط امر کن. کی بریم تو کارش؟ -زشته برو کنار! #پرخاش کرد... -چیه همه به به و چه چه‌ان به ما که می‌رسه پیف پیفه؟ اینطور #حسادت کردنش اصلا دلچسب نبود‌. ای کاش می‌فهمید. رگ #غیرتش روی چیزهایی باد می‌کرد که برایم پشیزی نمی‌ارزید. چشمان‌ شکارگرش رویمان زوم بود. او نمی‌دانست که من در مواجهه‌ی بااین بنی‌بشر هربار باطری خالی می‌کنم. سعی کردم کوتاه بیایم. -خیلی خب! آخروقت میام پیشت. خوبه؟ قانع کردنش دشوار بود. پوزخند زد و آرام دستم را به #خلوتی که از آن بیزار بودم کشاند. -اِ...خیلی زرنگی بچه جون! من الان گشنمه، آخر وقت به درد شیکمت می‌خوره. اول منو #سیراب کن بعد برو به مهمونات برس! #دختری_گیرکرده_وسط_یک_معرکه❌♨️😱 #مثلث_عشقی⚠️🔺⚠️ #موضوعی_جنجالی https://t.me/+Z-yFlswlTpAwMzQ8 https://t.me/+Z-yFlswlTpAwMzQ8
Show all...
#پارت١ ضربات پی در پی درون رحمش آهش را بلند می‌کند. دست‌هایش را روی میز کار عماد چنگ می‌زند. با برخورد باسنش به زیر شکم مرد صدای بلندی در فضا بلند می‌شود. - آه عماد… - جونم… تو فقط برام ناله کن عشقم. داد بزن… آه بلندی می‌کشد. خیسی از میان پاهایش راه افتاده است. - آخ داره میاد. ضرباتش را تند تر و محکم تر می‌کند. نفس دخترک میان گلویش حبس شده و سینه‌هایش به میز چسبیده است. با تکانی که می‌خورد چند وسیله به زمین می‌افتد و لی هیچ‌کدام توجه نمی‌کنند. - کجا بریزم نفسم؟ - هرجا دوست داری! کمرش را با دو دست محکم نگه می‌دارد. مایع با شدت بالا و گرمای زیاد درون رحمش پمپاژ می‌کند. از همان پشت چنگی به سینه‌ی دخترک می‌زند. صدای ویبره‌‌ی گوشی‌ای که درست کنار صورت دختر قرار دارد نظر هردویشان را جلب می‌کند. برش می‌دارد و به عقب می‌گیرد: - زن جندته. https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk
Show all...
#پارت١ ضربات پی در پی درون رحمش آهش را بلند می‌کند. دست‌هایش را روی میز کار عماد چنگ می‌زند. با برخورد باسنش به زیر شکم مرد صدای بلندی در فضا بلند می‌شود. - آه عماد… - جونم… تو فقط برام ناله کن عشقم. داد بزن… آه بلندی می‌کشد. خیسی از میان پاهایش راه افتاده است. - آخ داره میاد. ضرباتش را تند تر و محکم تر می‌کند. نفس دخترک میان گلویش حبس شده و سینه‌هایش به میز چسبیده است. با تکانی که می‌خورد چند وسیله به زمین می‌افتد و لی هیچ‌کدام توجه نمی‌کنند. - کجا بریزم نفسم؟ - هرجا دوست داری! کمرش را با دو دست محکم نگه می‌دارد. مایع با شدت بالا و گرمای زیاد درون رحمش پمپاژ می‌کند. از همان پشت چنگی به سینه‌ی دخترک می‌زند. صدای ویبره‌‌ی گوشی‌ای که درست کنار صورت دختر قرار دارد نظر هردویشان را جلب می‌کند. برش می‌دارد و به عقب می‌گیرد: - زن جندته. https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk https://t.me/joinchat/MuFdXz62hphhNjlk
Show all...
وقتی نامزدم توی یه تصادف مُرد و من عذادارش شدم واسم یه یادگاری گذاشت! سر و کله‌ی یه زن پیدا شد که می‌گفت ازش بچه داره... بچه رو تو آغوش من رها کرد و رفت... من شوهر مرده‌ی عذادار موندم و این بچه‌ی چند روزه که مثلِ خودم کسی رو نداشت... من و برادر شوهر مذهبیم مجبور شدیم با هم ازدواج کنیم، به خاطر این بچه... https://t.me/+PEwXOp10I7U0YTg0 https://t.me/+PEwXOp10I7U0YTg0
Show all...
آقاااایون خاااانما اینجا رسماااا جنگه😂😂📣📣 یه جفت دو قلو، دو خواهر و دو برادر که از قضا پسرخاله و دخترخاله میباشن همخونه میشن توی یه ساختمون😂 حالا شما فکر کن چهار نفر که به خون هم تشنه ان و دلشون نمی‌خواد سر به تن هم باشه چطوری کنار هم دووم میارن؟ راز خانم وروجک  راوی این داستانه اسم خواهر دو قلوشم نیازه پسرا بهشون میگن مناجات و دعا😂🙂😂 وووو شاهکار اصلی داستان هلیا خانمِ دیوونه که قسمت طنز داستان روی دوش ایشونه😂❤️ یه اکیپ پنج نفره‌ی رسمااااا دیوونه تیم شدن که این ساختمونو محتویاتشو بفرستن رو هوا😂🫢 https://t.me/+PEwXOp10I7U0YTg0 https://t.me/+PEwXOp10I7U0YTg0
Show all...
رمان بالا مدام‌لینکش فیلتر میشه مگه موضوعش چیه😱🤯
Show all...
#پارت۱ #پارت واقعی - بکش کنار بچه جون! من نه ننه بابای پولدار دارم ، نه خونه خالی که اینجوری چار چنگولی خودتو چسبوندی بم! دلبرانه هر دو دستم را روی یقه‌ی کاپشن چرمش قرار داده و سرش را کمی به سمت خودم پایین کشاندم. خیره به چشمانش، خمار زمزمه کردم: - ببوس منو! نیشخندی کنج لبش شکل گرفت و پنجه‌های مردانه‌اش را روی کمرم چنگ می‌زند: - زده بالا؟! قهقه‌ای مستانه سر دادم، صدای خنده‌ی بلندم میانِ صدای موسیقی گم شده بود. زبان روی لب های سرخم کشیدم و گفتم: - اینجا اتاق زیاد داره... سرم را نزدیک گوشش بردم و از قصد تنم را به پایین تنه‌ی مردانه‌اش کشیدم و ادامه دادم: - دلم لباتو میخواد! از قصد تنم را میان دست‌های عضلانی‌اش تاب دادم، از پشت به اندام مردانه‌اش چسبیده و هر دو دستش را روی شکمِ تختم قرار دادم، صدای بم و پر از خشونتش کنار گوشم بلند شد: - چه غلطی داری میکنی؟ پایینِ لباس کوتاهم بخاطر بالا و پایین پریدن زیادم بالا رفته بود مخمور سرش را به گردنم چسبانده و بی پروا لب زدم: - معلوم نیست دارم تحریکت میکنم؟! به سمتم چرخید و چشم‌های به خون نشسته‌اش اینبار بجای صورتم روی یقه‌ی باز لباسم جولان داد! اثراتِ مستی در چهره‌اش کم کم نمایان می‌شد! از بازویش آویزان شده، لب پیچ دادم و پر از دلبری لب زدم: - بیا...یه شبو با هم بگذرونیم! از وقاحت کلامم هوش از سرش پرید، دهان باز کرد تا حرفی بزند که مهلت صحبت کردن را از او صلب کردم. لب‌هایم را سریع به لب‌های مردانه و خوش حالتش دوختم و مشغول بوسیدنش شدم. بی تحرک بودنش باعث یاقی گریم شد، یقه‌های کاپشن چرمش را در مشت گرفته و به سختی مشغول مکیدن لبِ زیرینش شدم! دستش به آرامی پیشروی کرد و اینبا  برخلاف قُلدر بازی چند دقیقه‌ی پیشش، به آرامی کمرم را در چنگ گرفت و لب‌هایش به حرکت در آمد! بوسه‌ای کوتاه و خیس روی لبش کوبیدم و سرم را کمی عقب کشیده و خیره‌اش شدم. پلک باز کرد و نگاهی مخمور اما عصبی به سمتم شلیک کرد و من با طنازیِ زنانه‌ام لب زدم: - زیر شکمت داره نبض میزنه که با من باشی! بازوی لختم را میان پنجه‌های مردانه‌اش گرفت و همانطور که تنم را از میان جمعیت رد می‌کرد. درب یکی از اتاق‌های طبقه‌ی دوم را باز کرده و تنم را محکم به داخل اتاق هل داد. https://t.me/+XFP5WV16udJkZDZk قدم به قدم نزدیکم امد و در همان حال مشغول در اوردن کاپشنش شد، سرش را در گردنم فرو برده و در همان حال زیپ پشت پیراهنم را پایین کشاند. تنم برهنه ام را روی تخت هل داد و بالای سرم ایستاد، پیچ و تابی به بدنم دادم. لاله‌ی گوشم را به دندان کشید و همانجا کنار گوشم زمزمه کرد: - دختری؟ _نه دندان روی هم فشرد و اینبار با دست گوشه‌ی شورتم را کنار زد، انگشت‌های کشیده‌اش را میان پایم به حرکت در آورد که ناله‌ام به هوا بلند شد. حرکت دستش را شدت داد و در همان حال زمزمه کرد: - هیش! یواش تر جوجه! میخوای به عالم و آدم بفهمونی رفتی زیرِ غیاث؟! دستش از حرکت متوقف شد و اینبار با یک حرکت تمامِ خودش را واردم کرد، صدای جیغ من و ناله‌ی تو گلو و مردانه‌ی او بلند شد.. کمر زدنش را شدت داد و کنار گوشم با حرصی که ناشی از لذت بیش از حدش بود غرید: - تنگی! خون جریان گرفته میانِ پایم را احساس کردم، زیر دلم تیری عمیق کشید و به آرامی و پر از درد نالیدم: - بکشش بیرون! از حرکت ایستاد و با شوک به چشم‌های اشکی‌ام نگاه کرد، خودش را از اندامم بیرون کشید که صدای ناله‌ام به هوا بلند شد! گیج و منگ اول به میان پای خونی‌ام و بعد به منی که از درد در خود پیج می‌خوردم نگاه کرد و به ارامی لب زد: - تو...تو دختر بودی؟ https://t.me/+XFP5WV16udJkZDZk https://t.me/+XFP5WV16udJkZDZk ملیسا دختر زیبا و لوندی که دوست داره بره خارج اما پدرش گفته تا ازدواج نکردی نمیتونی ملیسا هم تو یه مهمونی تو مستیه غیاث باهاش همخواب میشه و مجبورش میکنه تا عقدش کنه🍫💦🔞
Show all...
00:08
Video unavailable
2.93 MB
اسارت اجباری شیطان
حنای بی‌رنگ
دین‌ودلبر
قلب سوخته
کلاغ سفید
پرواز گرگ
شوک شیرین
کوارا
فودوشین
معشوقه سایه
همدرد
چتر بی‌باران
سونای
ماهگون
شبانگاه
پرروجا
رابطه خشن
آناهیتا‌
اسارت بی‌پایان
تنهایی
لنگ‌دراز
روایت‌‌ عاشقانه
هِبه
روها
مثل‌ زن
اوتای
عروسک آرزو
نیمه شب
آنچه‌ دارمی
قلب من
آن‌شب
شاپرک تنها
کانتر
بازنده
سایه
بانوی رنگی
گرگم هوا
خوشگل پردردسر
همخونه پرحاشیه
00:08
Video unavailable
2.93 MB
اسارت اجباری شیطان
حنای بی‌رنگ
دین‌ودلبر
طالع اغبر
قلب سوخته
کلاغ سفید
پرواز گرگ
شوک شیرین
کوارا
فودوشین
معشوقه سایه
همدرد
چتر بی‌باران
سونای
ماهگون
شبانگاه
پرروجا
رابطه خشن
آناهیتا‌
اسارت بی‌پایان
تنهایی
لنگ‌دراز
روایت‌‌ عاشقانه
هِبه
روها
مثل‌ زن
اوتای
عروسک آرزو
نیمه شب
آنچه‌ دارمی
قلب من
آن‌شب
شاپرک تنها
کانتر
بازنده
سایه
بانوی رنگی
گرگم هوا
خوشگل پردردسر
همخونه پرحاشیه
- لای پاتو باز کن! ببینم به درد صیغه کردن می‌خوری یا نه! با لرز پاهای سفیدِ خوش تراشش را باز می کند ..... - هوممم! بد چیزی نیستی! اندازه لذتی که میدی میشه مهریه بعدِ باطل شدن صیغه! آرام لب می زند: - اقا... من...من مهریمو الان می‌خوام! روی تنش خم می شود و نیشخند زنان می گوید: - که سریع بگیری و دِ برو که رفتیم؟ دست #بین #پایش می گذارد و با خجالت می گوید: - اقا پول نیازم وگرنه تن #فروشی نمی کردم.... - بگو #قبلت ! تا همینجا #پلمپت و باز کنم واسه خودم شی با گفتنِ کلمه قبلت و از دهان دخترک خودش را بین پای او می کوبد.... صدای ناله ی از روی دردِ دخترک...... https://t.me/+5aX3VEX3Fs81YTk0 https://t.me/+5aX3VEX3Fs81YTk0
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.