cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

فیلم نوشت

هرچی به سرم بیاد برای سینما، پهنش می کنم اینجا

Show more
Iran334 200The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
176
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

با شناخت از فضای سیاسی_اجتماعی رومانی، ارتباط بهتری با فیلم میگیره آدم. مستند جاندار و بی اضافات و درستیه.‌ از پیشنهادهای محمد طبرسا، رفیق جان جانانم، که تقریبا بیست سالی هست هوای فیلمی همو داریم. حسرت برانگیز داستان اینه که، تو یه مملکت پر از فساد اداری و مافیاهای جورواجور، روزنامه نگار و فیلمسازی پیدا میشه که زیر و زبر دولت و حکومت و بالا پایین بکنه و کسی هم کاری به کارشون نداشته باشه. حالا تو ایران، کوچکترین رفتار خلاف آمد یه مدیر و آقابالاسر، حتی با حفظ خطوط قرمز، می تونه منتج به یه دردسر عجیب و غریب امنیتی بشه. ببینید اینکارو. اونایی که فیلیمو دارن، اونجام پیدا میشه.
Show all...
اگر اشتباه نکنم این اولین کار فلوریان زلر، نمایشنامه نویس و رمان نویس که همین فیلم از روی یکی از نمایشنامه هاش ساخته شده. عالی، بی نقص و پر از کشف. واقعا برای اولین بار بود که یک روایت دست اول از همچین بیماری روحی و ذهنی ای می دیدم. و چقدر احترام برانگیز و قدرتمنده آنتونی هاپکینز. یه جور ادای احترام پر از تواضع و یادآوری توی کار نسبت به هاپکینز موج میزنه، تا اونجا که اسم شخصیت اول کار و تغییر دادن و گذاشتن آنتونی. این مدل کارارو وقتی آدم میبینه میفهمه هنوز میشه بدعت های روایی جدیدی واسه یه داستان ابداع کنی. از دست ندین اینکارو. عالی ... عالی.
Show all...
مثل مشق شب کیارستمی @Esanoo
Show all...
یادآوری ذات زیستنِ و شکل یادآوری خود زیستنْ. میدونم، اینو مارکز یه جایی گفته، کاملش هم حفظمه ولی کم اش اینجا بیشتر به درد میخوره. چرا؟ چون کلا فراموش کردیم این یادآوری رو و اینکه نمی خوام ادای یه چیزایی رو هم دربیارم. یعنی راحت ترین کار میشه خاطرات. ماها به زعم منطق های پیچ در پیچ و گنگ مون که البت به مرور هم میرسه به این دگردیسی، یادآوری برای ما انگار تبدیل به یه امر سطحی و دم دستی میشه( چون پیچیده نیست، یا قرار نیست با چیزی مخالفت کنه، چون اگه با چیزی مخالفت نکنه یعنی به درد نمیخوره، البت اینجا مخالفت دقیقا منظور وضع موجوده و رئسای حکومت و همه ی اون محدوده ای که نمی تونیم سیاسی و غیر سیاسی اش رو تشخیص بدیم. چون ایرانیم و ایرانی. حالا شیرین یا شوربختانه ) آخه چقدر دیگه ما تو خودمون و با خودمون، هم اونجاهایی که می تونیم ارائه اش کنیم و هم اونجایی که ترجیح میدیم نکنیم، صداقت خرج خودمون میکنیم؟ برگردم به یادآوری. برای من، هم از زندگی و هم از سینما، چیزی که تکرارش لذیذ و بی جایگزین میشه همین تعریف کردن فیلم و قصه است‌. شاید هم بر میگرده به پر حرفی ام. خیلی بی ربط، آدم های کم حرف و گوشیه گیرتر از خودم واسم تبدیل میشدن به آدم های دماغ سربالا و پیف پیفی. بعدها فهمیدم که بنده های خدا دست خودشون نیست و: یه سری هم اینجوری ان ، بفهم. حالا تو، کم حرفی، پر حرفی، هرچی، یادت بیاد زمانی رو که راحت تر، صریح تر، بدون نیاز به ادله و تئوری، حرف میزدی تو روی همکلاسی ات، بچه محله ات، رفیق همیشگی ات. اَاَاَاَ ... یهو بی مقدمه سه تا چیزی رو گفتم که این روزا خیلی خیلی سخت گیر میاد. اگر هم گیر بیاد درست و درجه یک اش نیست. فیک ان، چینی ان، یک بار مصرف ان بیشتر. ولی همون یادآوری، هنوز هم کار میکنه. حالِ این قسمت پادکست (( احسانو )) رو همین حوالی می چرخه. زیاد نیست، گوش کنین، می چسبه.
Show all...
خداییش سریال، کوتاهش بیشتر می چسبه گاهی، تا فیلم دیدن. از روی یکی از رمانهای جان لوکاره ساخته شده. هرچی از لوکاره ترجمه شده رو خوندم. تقریبن همشون رو خوندم. لوکاره جاسوسی نویس درجه یک و استخوون داریه. خودش مامور MI6 بوده. جالبه، به عنوان یک انگلیسی که خودش هم امنیتی بوده خیلی هم از سیستم دفاع نمیکنه. یعتی اصلا دفاع نمیکنه. فقط میره سراغ آدمهای سیستم. بیشتر کاراش هم حول آدم های خارج از سیستمی می چرخه که تصادفا، در یک تنگای اخلاقی، مسیرشون با این سیستم های اطلاعاتی یکی میشه و کاری میکنن که منفعت به سمت خیر بچرخه. خیری که سیستم نیست. کاملا روشنه که لوکاره از اون اطلاعاتی هایی بوده که قائل به خیر و شر انسانی ان و دیگه از سیستم و پیامدهای سرمایه مدارانه ی اون قطع امیدکردن. شاید بی لقب sir بودن لوکاره، همین زاویه نگاهش باشه، وگرنه تمام قابلیت های گرفتن اش رو داشت. با همین زاویه دید، هرچی لوکاره نوشته و هرچی از رو کاراش ساخته شده، خوندنی و دیدنیه. اینکار هم از دست ندین.
Show all...
یک مینی سریال به شدت درخشان. واقعا از یه سال هایی به بعد تو سینما، دیگه محیرالعقول بودن و باید گذاشت کنار بنظرم. یعنی اصل کار و تحیر، اونجایی اتفاق می افته که همه چیز ساده و درست بیان بشه. واقعا بیان ساده ی چیزهای اساسی و عمیق، به هیچ وجه کار راحتی نیست. تحقیقن خودم اینو تو حرف اون فلسفه خون هایی پیدا کردم، که پیچیده ترین حرف ها و مضامین رو به ساده ترین شکل میگن. نمی خوام بگم پیچیدگی غلطه یا نباید باشه. به هیچ‌وجه. منظورم اینه که اتفاقا اوج ذهن پیچیده و درست اونجاست که به بیان ساده برسه. استادی می خواد به هرحال و کار راحتی هم نیست. اینجا هم یه جورایی داره همین اتفاق می افته. و چقدر زیبا و به اندازه سازنده های کار، ایده ها و نقطه نظرات فمنیستی شون رو توی کار گنجوندن. اصلا زننده نیست. کوتاه هم هست. هشت قسمت.
Show all...
به لطف مامان خانوم و عید دیدنی اش از منزل ما، امروز قسمت اول دراکولای مهران خان مدیری رو‌ دیدم. تقریبن نصف به بعد البت. ولی جالب اینجاست که مدیری به جایی رسیده و می دونه اونقدر خاطرخواه داره که اگه یک ساعت دوربین و بین یه جماعتی همینجوری الکی بچرخونه و آخرش چهار پنج دقیقه از رقص مسخره و بی طنز یه سری سیبیل و گولاخ بذاره، بازهم هیچکس هیچی بهش نمیگه. بارها گفتم و بازهم تکرار میکنم، باید بارها و بارها به جمله ی سوزان سانتاگ رجوع بشه که( البت نقل به مضمون): سینما افت نکرده، مخاطبین اون سطحی تر شدن.
Show all...
یه معرفی از بنیامین جان جانان شکیبا: اگر بخواهیم بر اساس خوانش هاش رسمی ، اولین فیلم موج نو فرانسه را بیابیم ، به فیلم«۴۰۰ ضربه» تروفو میرسیم . اما حقیقت جای دیگری ، حتی قبل تر از این فیلم نه چندان خوب تروفو و حتی فیلم خوب شابرول ( پسرعموها ) خوابیده است. «آسانسوری به سمت قتلگاه» لویی مال ، فیلم تکان دهنده ای ، که مردگان شانزلیزه را هم از خواب میپراند و سینه فیل ها ی دنیا هنوزم آن را می پرستند . این اولین نماد موج نو ، که ظهور مجانینی چون گدار را بشارت میدهد .
Show all...
کن لوچ همیشه برای من جزو ده کارگردان برتر و قابل احترام تمام دوران سینمایی ام بوده و هست. کار بسیار دوست داشتنی و درستیه. جزو اون کلاس درس هاییه که مفت و راحت میشه ازش کلی چیز یاد گرفت. تصاویر هیچ قاب ویژه و منحصر به فردی ندارن. بازی های شگفت انگیزی نمی بینی. روایت و داستان اصلا پیچیده و عجیبی نداره. پس چرا اینقدر دلنشین، منظم، بی غل و غش و هشو و اضافات فخرفروشانه است؟ زیاد و سرصبر میشه حرف زد راجع بهش. ولی از دست اش ندین.‌
Show all...
جدیدترین فیلم الیور ناکاچ و اریک تولدانو که محصول سال ۲۰۱۹ میشه. جهت یاداوری این دونفر کارگردان های فیلم intouchables هم بودن که ترجمه به طردشدگان هم شده. چقدر وینسنت کسل عالی ای داره این کار. استفاده از افراد اتیسمی برای حضور در نقش ها و موقعیت های خودشون، یه رئالیسم درجه یک و مستندگونه ای رو وارد فیلم کرده که نشون از جرات و جسارت و تجربه گرا بودن این دوتا کارگردان داره. به شدت فیلم انسانی و پر از احساسیه ولی اصلا دچار سانتی مانتالیسم آثار اینچنینی نمیشه. ببینید. واقعا برای چند بار دیدن هم ارزش وقت گذاشتن داره. هرچند که شاید زیرنویس فارسی خوبی براش پیدا نکنین.
Show all...