cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

♥️جـــــــان جـــانان♥️

سارا دخترے که با امانت گرفتن توله سگ ساناز خودش و دوستاش رو وارد بازے خطرناکے میکنه و در این راه با چند تا پسر آشنا میشن و...😳😍 پارتگذاری:هر‌روز‌بجز‌پنجشنبه‌وجمعه‌ ژانر رمان:عاشقانه،پلیسی،هیجانی‌و...♥️ به قلم:SARA کپی ممنوع🚫 تاریخ تولد چنل:۱۴۰۰/۴/۱۴

Show more
Advertising posts
197
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿 #ابر_بهاری #پارت_ - بارینم این کارو نکن من #عاشقتم! #پوزخند تلخی روی  لبم میشینع - منم #عاشق بود عاشق تو اما تو چکار‌کردی با من ؟ تو #باعثش شدی ایهان! ایهان که میشد #عجز‌توی نگاهش دید - بارین #نکن این کارو با من - راهی برای برگشت نیست ایهان من امشب #عروس میشم اونم عروس #برادرت . من بارینم بارین مهام دختری که تو یه شب با رویایی قشنگی که براش ساختن شکست اونم به جرمی که من هیچ دخالتی توی نداشتم . https://t.me/+kxJtC0Rq0oBhY2E0 https://t.me/+kxJtC0Rq0oBhY2E0 و حالا چند سال گذشته و من برگشتم و انتقام قلب شکستم ازش میگرم اونم  توسط برادرش .! https://t.me/+kxJtC0Rq0oBhY2E0
Show all...
🔞ابر بهاری 🔞

رمان اولمون چشم هایش🔞(اتمام) رمان دوممون ابر بهاری 💦🔞(انلاین) ارتباط با نویسنده🖊 @Maryam77A ارتباط با ادمین👩‍💻 @ifazi_a

🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿 #ابر_بهاری #پارت - ارسین تو قرار بشی #برادر #شوهر من این #حرفا چیه من #درکت نمیکنم نمی فهممت ! - باید بفهمی #بارین بایدد !  تو #حق نداری  برای #ایهان شی همچین #حقی نداری .! از حرفاش در مرز #جنون بودم از اینکه #برادر #شوهرم  بهم #ابراز #علاقه میکنه اونم درست روزی که برادرش شب قرار #خواستگاریم بیاد. - ببین منو بارین امشب جواب #منفی میدی اگه غیر از اون چیزی باشه که من #میخوام باشه #قسم میخورم به #جون خودت زندگیتون #جهنم میکنم .! با گریه جیغ میزنم - من ایهان دوست دارم نه تو رو من #نفسم به نفس ایهان بسته اس  من از تو متن با #سرخی چشماش حرفمو ادامه نمیدم از چشماش میترسم از چشمایی  #مشکی و #نافذش - فراموشش میکنی باید #فراموش کنی .! - چی تو خودت دیدی که به  کسی که #مال منه تاکید میکنی که من فراموش ‌کنه ؟ با صدای تموم تنم یخ میزنه و اب #سردی روی #پیکرم ریخته میشه . فکر اینکه ایهان درباره من داره چه فکر داره میکنه داشت #دیونم میکرد ارسین هم شوکه شده بود با تموم توانم میگم - ایهان بزار برات توضیح بدم - تو برو تو ماشین بارین . - اما -گفتم برووو با #دادی که #سرم میزنه ترسیده به پاهای که #میخ زمین بود ،قدم برمیدارم و به سمت ماشینش که اینقدر که با فاصله پارک شده بود میرم . https://t.me/+kxJtC0Rq0oBhY2E0 . ایهان و بارین عاشق هم ان اما این وسط سروکله ارسینی پیدا میشه که دلباخته بارینی‌میشه که عشق برادرشه و حالا جنگی که بین این دوتا برادر قرار بیفته 🔞💦 https://t.me/+kxJtC0Rq0oBhY2E0
Show all...
🔞ابر بهاری 🔞

رمان اولمون چشم هایش🔞(اتمام) رمان دوممون ابر بهاری 💦🔞(انلاین) ارتباط با نویسنده🖊 @Maryam77A ارتباط با ادمین👩‍💻 @ifazi_a

منبع تمامی رمان #اروتیک، #عاشقانه #بزرگسال #مافیایی #ارباب_رعیتی #ارباب_برده_ای #تخیلی #صحنه_دار #غمگین #طنز https://t.me/Romanenabbb تمامی رمان هایی که توی این کانال قرار داده میشن کامل، رایگان و به صورت فایل و بدون سانسور هستن https://t.me/Romanenabbb https://t.me/Romanenabbb رمانخونا عضو بشن 😈
Show all...
پسره به دکتر میگه از سونوگرافی ببین اسم بچه چیه😐😂👧🏻👶🏻 #لبخندی زد و گفت: - یه #دختررررر ناز و #شیطونننن!! علیرضا سرخوش خندید #قطره اشکی افتاد رو گونم با #ذوق گفت: - ببینید #اسمش چیه؟ بین گریه #قهقه زدم علیرضا #گیج نگاهم کرد دکتر با #خنده نگاهم کرد... +علیرضااااا....🥲😂😐⁉️ #رمان_فوتبالی_با_حضور_علیرضا_جهانبخش_سعید_عزت_اللهی_و_امیر_عابدزاده🔥 https://t.me/+Fu5QM3fpNKJjZTQ0
Show all...
𝐄𝐬𝐡𝐠𝐞 𝐡𝐚𝐠𝐢𝐠𝐢🥀🤍

𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 𝐜𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥 سخته ، ولی آخرش قشنگه:)🌚🤍 . . . 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒆𝒍 𝒏𝒂𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔: @nshnas_chnel نبض عشق🕊🤍 Start:01/4/10 End:01/8/22 عشق حقیقی🥀🤍✍.... start:01/8/27 End:..... 𝐒𝐭𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟒𝟎𝟏/𝟒/𝟏𝟎

Photo unavailableShow in Telegram
#پارت_11_نبود_لفت_بده دختره قبل عروسی باردار شده🙄😂🚫 شقایق:بیااااا بهت گفتم نه #قبل #عروسی نه اینم نتیجش عروسی نگرفته #شکمم اومد بالا حالا من چیکار کنمممم کمی سکوت کرد گریش شدیدتر شد شقایق:من حالا #چاق میشمممممممم دانشگاه نرفته دارم مامان میشم تمرینای تیم ملی داره شروع میشه من چیکار کنمممممم دستی به لبم کشیدم سعی کردم خندمو کنترل کنم کشیدم سمت خودم سرشو گذاشت رو سینم دستشو با مشت کوبید رو سینم شقایق:#جهیزیه نگرفته باید بیوفتم دنبال #سیسمونیییییی و گریه هایی که ادامه داشت..😐😂 #رمان_فوتبالی_با_حضور_علیرضا_جهانبخش_سعید_عزت_اللهی_و_امیر_عابدزاده
Show all...
خیلی خوبه🥺😂👌
لینکشو بدههه😐😂🏃🏻‍♀
نامزد سعید آقایی تومور داره و ...😱🥺🥀 - متاسفانه شما #تومور‌مغزی دارید و نصف #نیم‌کره مغر رو گرفته ولی... دیگه نمیشنیدم #دکتر چی میگه! به فکر سعید بودم که با #ذوق خونمون رو #خریده بود و لوازمش رو میچید...💔 اما جمله‌ی بعدیش کور سوی امیدی بهم داد.. - اگر عمل کنید #پنجاه درصد.. ممکنه #موفق باشه!! باید یه #فکری برای اون بیچاره می‌کردم، باید از خودم #متنفرش می‌کردم! طاقت #درد کشیدن و ناراحتیشو ندارم:) با #فکری که به سرم زد #اشکام جاری شد اما ....👇👇👇🥲🥲🥲💔💔💔 https://t.me/+Fu5QM3fpNKJjZTQ0 https://t.me/+Fu5QM3fpNKJjZTQ0
Show all...
𝐄𝐬𝐡𝐠𝐞 𝐡𝐚𝐠𝐢𝐠𝐢🥀🤍

𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 𝐜𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥 سخته ، ولی آخرش قشنگه:)🌚🤍 . . . 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒆𝒍 𝒏𝒂𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔: @nshnas_chnel نبض عشق🕊🤍 Start:01/4/10 End:01/8/22 عشق حقیقی🥀🤍✍.... start:01/8/27 End:..... 𝐒𝐭𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟒𝟎𝟏/𝟒/𝟏𝟎

اسید‌پاشی تو خیابون❗️😱 داشتیم از #خیابون رد می‌شدیم یه موتوری با سرعت اومد به چیز خیلی #داغ پرت کرد رو صورت من و نیلا سریع دستمو گذاشتم رو #صورتم و داد زدم: +واییییییییییی #سوختمممممم!!😭 با ترس اینکه #اسید باشه با شدت زدم زیر #گریه سروش سعی می‌کرد دستامو از رو #صورتم برداره ولی من نمیذاشتم سروش: نیلوفر بزار ببینیم چیشده؟! با هق هق سرمو به طرفین تکون دادم که یهو... •°•°•°•°•°•°•°•°•°• میخوای بفهمی چه اتفاقی میوفته؟😱😱😱🔥 https://t.me/+Fu5QM3fpNKJjZTQ0
Show all...
𝐄𝐬𝐡𝐠𝐞 𝐡𝐚𝐠𝐢𝐠𝐢🥀🤍

𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 𝐜𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥 سخته ، ولی آخرش قشنگه:)🌚🤍 . . . 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒆𝒍 𝒏𝒂𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔: @nshnas_chnel نبض عشق🕊🤍 Start:01/4/10 End:01/8/22 عشق حقیقی🥀🤍✍.... start:01/8/27 End:..... 𝐒𝐭𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟒𝟎𝟏/𝟒/𝟏𝟎

Repost from N/a
دختر هات دانشگاه عاشق استاد مرموز و مغرورش می‌شه🔥❌ داره با دوستاش راجب استادشون حرف می‌زنه که نگو استاد پشت در داره گوش میده😂👇 - من قربونت اون سیکس پک‌هاش برم...اوف...! پست بعدی اینستاگرامش را می‌اورم و جلوی چشمان دخترها می‌گیرم. - ببینید تورخدا...میشه روی این کراش نزد؟ رها گوشی را گرفته و دستش را روی قلبش می‌گذارد. به حالت خنده داری آه کشیده و می‌گوید: - وای قلبم...لعنتی نیگا رنگ چشاش! نیلو پشت گردنش زد و گفت: - کثیف خودت صاحب داری! بده این بدبخت تورش میکنه! گوشی رو از دست رها چنگ زدم. گوشی رو روی قلبم گذاشتم و گفتم: - آریا وثوق فقط برای خودمه...برای من! رها جون کنان زیر خنده زد... با تقه‌ای که به در کلاس خورد، هول از روی میز استاد پایین اومدم و گوشیم روی زمین افتاد. سرم رو بلند کردم و با دیدن استاد وثوق با سگرمه‌های همیشه درهمش، ضربان قلبم روی هزار رفت... تا خواستم خم بشم برای برداشتن گوشی، خودش خم شد و از شانس گندم صفحه گوشی روشن و زوم بود روی عکس خودش! پر اخم نگاهی به صفحه و بعد به من انداخت. از استرس ناخونم رو توی گوشت دستم فروبردم... - خانوم هانسل؟ توضیحی بابت این داری؟ با شنیدن صداش خشمگینش سعی کردم دیگه نلرزم و سر بلند کردم. اگه وقت اعتراف باشه دقیقا الان وقتشه! جا و مکانش برام مهم نبود! - بله دارم... با لرزشی که برخلاف تلاشم قطع نشده بود ادامه دادم: - من...ازتون خوشم اومده استاد! جلوی کل کلاس به وثوق میگه ازت خوشم میاد😂🤣 دخترم گنگش بالاس😎🔥 واکنش وثوق بنظرتون چیه؟ 😱 https://t.me/+Qvcgxp2bHy45NWM0 https://t.me/+Qvcgxp2bHy45NWM0
Show all...