cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

سقوط

پناه میبرم به خدا از صبری که رو به پایان است اینجا کانال شخصی منه، پرستو💕 کانالمو حمایت کنید💎 ناشناس: https://t.me/BChatBot?start=sc-274616-ZsdoTaB

Show more
Advertising posts
4 454Subscribers
-324 hours
+187 days
-4130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

در قدیم پادشاهی بود که وزیری سیاستمدار داشت. روزی پادشاه در فکر بود؛ وزیرش چون دید پرسید: قربان در چه فکری هستید؟ شاه گفت: خزانه خالی است و در فکرم که چگونه میشود از مردم پول بیشتری بگیریم. وزیر گفت: قربان اینکه کاری ندارد از این پس مقرر میکنیم هر کس قصد ورود به شهر را دارد مبلغ ۲ سکه پرداخت کند. پادشاه گفت بی دلیل که نمیشود بر علیه ما شورش میکنند. وزیر گفت این کار را به من بسپارید. از فردا اعلام شد که هر کس قصد ورود به شهر را دارد باید مبلغ ۲ سکه بپردازد. احدی اعتراض نکرد و از فردا هر کس که وارد شهر شد مبلغ ۲ سکه پرداخت کرد. مدتی گذشت روزی پادشاه به وزیر گفت: ای وزیر من فکر میکردم مردم شورش میکنند و ما را از تخت به زیر میکشند؟ وزیر گفت قربان بدتر از این هم که باشد این خلائق چیزی نمیگویند و برای اینکه بشما معلوم شود ازین پس مردم باید برای ورود و خروج مبلغ ۵ سکه پرداخت کنند. پادشاه گفت اینبار به سادگی بار اول نیست و حتما شورش میکنند. وزیر گفت قربان این امر را به من واگذار کنید. فرمان صادر شد و مقرر شد مردم برای ورود و خروج مبلغ ۵ سکه پرداخت کنند. بعد از مدتی پادشاه به وزیر گفت من احساس میکنم مردم خشمناک هستند و به زودی بساط تاج و تخت ما را به زیر خواهند کشید. وزیر پوزخندی زد و گفت: سرورم من بشما ثابت میکنم که اگر بدتر از اینهم باشد احدی معترض نخواهد شد. از این پس به ماموران دستور میدهم هر کسی خواست به شهر وارد یا خارج شود علاوه بر پرداخت ۵ سکه؛ مامور وصول باید انگشتی هم به ماتحتتش فرو کند. فردا صبح شما به بالای دروازه شهر بیایید و شاهد ماجرا باشید. فردای آن روز مردم برای خروج از شهر صف کشیده بودند و ماموران ۵ سکه از آنها دریافت میکردند و انگشتی هم به ایشان میرساندند تا خارج یا داخل شوند. که ناگهان از بین جمعیت یک نفر فریاد زد: این چه وضعی است، ما را معطل کرده اید. پادشاه که از بالا شاهد ماجرا بود نگاهی از ترس به وزیر انداخت و گفت: دیدی ...؟ مامور از شخص فریاد کننده پرسید: مردک چرا هوار میزنی؟ او گفت: ما کار و زندگی داریم؛ تعداد ماموران شما کم است چند نفر دیگر بیاورید که سریعتر پول را گرفته و انگشتمان زده و ما را راه بیاندازند... @su_ghot
Show all...
😢 3👏 1
🥏فیلم: یک دشمن بی نقص🔥 ژانر:اکشن - ماجراجویی - جنایی - هیجان انگیز کیفیت:720p زیرنویس چسبیده فارسی. 🎐خلاصه داستان: دختری جوان در سفرش به پاریس ، در فرودگاه با یک معمار موفق روبرو می‌شود و کم کم به او حذب می‌شود. اما به زودی نوعی چرخش ایجاد می شود و به چیزی بسیار شرورانه و جنایتکارانه‌تر تبدیل می‌شود که… @su_ghot
Show all...
خدایا، بابت همه چیزهایی که به صلاح مون نبود و نشد، شکرت حتی اگه براش گریه کردیم‌ حتی اگه غُر زدیم حتی اگه ازت شاکی شدیم روزتون در پناه خدا @su_ghot
Show all...
👍 6
نمیدونم کدومتون نیاز داره اینو بشنوه، اما یه روزی میاد که هیچ کدوم از این شبا رو یادت نیست. شبتون در پناه خدا @su_ghot
Show all...
👍 10 1
این کتاب بهتون کمک می‌کنه که حرف مردم رو جدی نگیرید و به خودتون و زندگیتون هم سخت نگیرید. 📕 پنجاه چیزی که تقصیر من نیست ✍🏻 #کتی_گایزوایت @su_ghot
Show all...
👍 3
به قلبم نزدیکی؛ حتی اگر بینِ ما هزار شهر فاصله باشد.💔 @su_ghot
Show all...
😢 9
ما را مجال گفتنِ مشروح قصه نیست من دوست دارمت، تو همین را قبول کن @su_ghot
Show all...
👍 4
خدایا ... ما را محتاج این و آن نکن ، همه مثل تو مهربان نیستند ...
Show all...
💔 9👍 2 2👏 1
جوری زندگی کنید که اون آدم داخل اتاق نباشید؛ تا عطر کسی از روی تنتون نرفته روی شاخه‌ی دیگه‌ای نپرید🙂 🎬| Grey's Anatomy @su_ghot
Show all...
👍 5😢 1🤣 1
یاد آن روزی که ما هم "اب،بابا"داشتیم دفترخط خورده ی مشق الفبا داشتیم سفره ای هرچند ساده، دلخوشیهاداشتیم زندگی یک ده ریالی بود در دست پدر پول توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم @su_ghot
Show all...
🔥 4😢 1💔 1