♪ دًلــًبــًرًانــًه ♪💕
°>°>> ﷽ بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحِیمْ ﷽ <<°<° دلبـر جان..∞ الهـۍ تو دقیقه باشی🍃 و مـن ثانیه که هر دقیقـه☝ شصت بار✨♥ دورت بگـردم🌎🌿꙰
Show more469
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🌹🌸☘🌺💐
🌼🌺🌸🍀
🌷🌸🍂https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A
🌺☘
🌸
#شیطانمونث😻💞
#پارت_20
بدون اینکه نگام کنه گفت:
-هه!
معطل نمون خانمی!
حداکثر تا شش ماه آینده نمیتونم براتون وقت ملاقات بگیرم!
-هوووووه!
مگه جراج زنان و زایمانه؟؟
چخبره تا شش ماه آینده!؟
بن لادن رو میخواستم ملاقات کنم زودتر بهم وقت میدادن!
منشی،لبهای پروتز شده ی پف کردشو بهم فشرد و بعد بدون اینکه جوابی به خودم بده سرشو چرخوند سمت همون نگهبان گنده بک و با اشاره چشم ابرو چیزی بهش فهموند که من متوجه نشدم...
به ثانیه نکشید انگشتای بزرگ مرد روی مچ دستم نشستو منو با خودش تا سمت در کشوند...
چرخیدم سمتشو گفتم:
-چیکار میکنی ؟؟؟
انگشت اشاره اش رو به معنای رعایت سکوت جلوی بینیش گرفت و گفت:
-هیش!
بی سرو صدا برو بیرون....
-ولی من که...
-گفتم بی سرو صدا برو بیرون!
یالا...
چجوری میشد یه زبون نفهم گنده رو راضی به موندن خودم کنم؟؟؟!
لبخند خبیثانه ای گوشه لبهام نشست و به این فکر کردم که وقتی میشه حاج آقا جوادی رو رام کنم پس از این روش برای راضی کردن یه غول تشن هم میتونم استفاده کنم!
دستشو گرفتم و همونطور که اطراف رو می پاییدم رو نوک پا بلند شدم و کنار گوشش گفتم:
-نظرت راجب خوردن لبهای من چیه؟؟
متحیر از رفتار من سرش رو عقب برد و بهم زل زد...
لبخند لوندی تحویلش دادم و زبونم رو روی لبهای گوشتینم کشیدم...
دستشو روی قفسه ی سینه ام گذاشت و به عقلم هلم داد.
از بدن سفت و سخت خودش استفاده کردم و از سر جام تکون نخوردمو گفتم:
-اگه یه وقت ملاقات با رئیست برام جور کنی بهت سرویس میدم...
لب...سی*نه....یا...مثلا چیزای دیگه..هان؟؟
چطوره؟؟؟؟
نگاشون کن...سفید و نرم و درشت!
انگشتشو زیر بینیش کشید و از گوشه چشم، چپ و راستش رو نگاهی انداخت...
وقتی متوجه شد حواس هر کسی پرت دنیای خودشه،سرشو پایین آوردوگفت:
-همه ی اونهایی که گفتی بعلاوه ی خوردن این!
رد اشاره اش رو که گرفتم به خشتکش رسیدم.
میدونستم چی میخواد.
سرمو بالا گرفتم و گفتم:
-یکم خوش اشتها تشریف نداری داداش؟
لبشو کج کرد و گفت:
-اون چیزی که میخوای به جر خوردگیت هم می ارزه!
🌸
🌺☘
🌷🌸🍂https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A
🌼🌺🌸🍀
🌹🌸☘🌺💐
🌹🌸☘🌺💐
🌼🌺🌸🍀
🌷🌸🍂https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A
🌺☘
🌸
#شیطان_مونث😻💞
#پارت_19
فضای آروم،سرد و البته عجیبی داشت...
به مراجعه کننده هایی که صامت و بی حرکت روی مبلهای انتظار لم داده بودن و مجله میخوندن نگاه کردم....
انگار رباط بودن نه آدمیزاد...!
غرق تماشای ساختمون،به سمت میز خیلی گرونقیمت و مجلل منشی رفتم و رو به روش ایستادم...
لباس فرم اتو کشیده با ترکیب دو رنگ طوسی و سیاه به تن داشت و چهره ای سراسر آرایش..
چندباری سرفه کردم تا اونو متوجه خودم بکنم اما انگار نه انگار...
مثل جغد زل زده بود به صفحه مانیتور و انگشتاش رو با مهارت روی صفحه کلید حرکت میداد...
بالاخره گفتم:
-سلام!
جوابی نداد....
دوباره گفتم"سلام"...
بازهم چیزی نگفت...
دیگه داشت کفریم میکرد...
بلند گفتم:
-دیوار سلام!
سرش رو به نرمی بلند کرد و گفت:
-چخبرته خانم؟؟؟
مگه سر آوردی؟!
کارت خیریه رو به طرفش گرفتم و گفتم:
-من از طرف خیریه اومدم...
میخوام آقای مرصاد رو ببینم.
نیششو کج کردو گفت:
-وقت ملاقات داشتین!
-بله!
-به اسم کی؟
-خیریه...."
لیست ملاقاتی هارو توی سیستم چک کرد و گفت:
-خانم نوبت شما گذشته!
کاریشم نمیشه کرد!
با ملایمت گفتم:
-میشه خواهش کنم اجازه بدین ایشونو ببینم....
🌸
🌺☘
🌷🌸🍂https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A
🌼🌺🌸🍀
🌹🌸☘🌺💐
وقتی پیگیرتم
یعنی دوست دارم...بفهم
┄•●❥ https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A 👫
واسم بخندی
من بگیرم عکس خنده های ترو😍
┄•●❥ https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A 👫
1.14 MB
#تورو❣
از دست نمیدم ❣
حتی اگر خودم ❣
از دست برم 😘😍💕❣💕
┄•●❥ https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A 👫
عشق من هر چقدر که بیشتر میگذره ❣
بیشتر میفهمم ❣
که چقدر دوستت دارم ...❣
چقدر دیوونتم ❣
چقدر منو تو بهم میایم ❣
تو بهترین انتخاب عمرمی ،❣
مغرورم بخاطر داشتنت ❣
تا ابد و یک روز عاشقتم ...😍😘💕❣💕
┄•●❥ https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A 👫
از حسای قشنگ ...؟
+تو فکرش باشی یهو زنگ بزنه ...
┄•●❥ https://t.me/joinchat/AAAAAFfVpKsYXS_tNjya5A 👫
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.