cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

سیاهـے لَشکر⛓️

📚چنل رسمی "آمنه آبدار" هفت رمان به اتمام رسیده✨ 📍سنسار در دست چاپ 📬ارتباط با نویسنده: @amenehnovel_bot

Show more
Advertising posts
497
Subscribers
-124 hours
-47 days
-1630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
#عاشقانه_ای_خاص🥀 #رمان_جنایی🔥 چند قدمی جلو آمد و رو به رویش ایستاد. نگاه دختر روی سینه‌اش ثابت مانده بود می دانست از دستش عصبانی ست و چشم های به خون نشسته اش او را می ترساند. مهربد سرش را جلو برد و نفس عمیق و عصبی کشید و دست دختر به دو طرف پیراهن مهربد مشت شد. - من نمی دو... بعد از مکث کوتاهی، کمرش را میان دستش گرفت. لحن سردش ته دل دخترا را خالی کرد... - وقتی میگم با منی به گوشیت دست نزن و اون رو از خودت دور کن یعنی چی؟ کامل او را چسبیده بود و فرصت هر واکنشی را از او می‌گرفت. - هیشش! ساکت باش... سرش را عقب برد و به چشمان سبز آبی‌اش که غرق ترس بود خیره شد... آرام لب زد: ببخش جمله اش کامل نشده مهر سکوت بر لبش کوبیده شد. قاتل سریالی که جنون داره و همه ازش می ترسن عاشق شده...🙊 ادامه‼️ 🌹 🍃 رمان حق عضویته ولی نویسنده برای تعداد محدودی عضو گیری رایگان داره😍🙈 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0
Show all...
فالیزیا | falesia

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﷽ پیج اینستا: Heliabeygi عضو انجمن رمان‌های عاشقانه: @romanhayeasheghane

🔥 1
Repost from N/a
#عاشقانه_ای_خاص🥀 #رمان_جنایی🔥 چند قدمی جلو آمد و رو به رویش ایستاد. نگاه دختر روی سینه‌اش ثابت مانده بود می دانست از دستش عصبانی ست و چشم های به خون نشسته اش او را می ترساند. مهربد سرش را جلو برد و نفس عمیق و عصبی کشید و دست دختر به دو طرف پیراهن مهربد مشت شد. - من نمی دو... بعد از مکث کوتاهی، کمرش را میان دستش گرفت. لحن سردش ته دل دخترا را خالی کرد... - وقتی میگم با منی به گوشیت دست نزن و اون رو از خودت دور کن یعنی چی؟ کامل او را چسبیده بود و فرصت هر واکنشی را از او می‌گرفت. - هیشش! ساکت باش... سرش را عقب برد و به چشمان سبز آبی‌اش که غرق ترس بود خیره شد... آرام لب زد: ببخش جمله اش کامل نشده مهر سکوت بر لبش کوبیده شد. قاتل سریالی که جنون داره و همه ازش می ترسن عاشق شده...🙊 ادامه‼️ 🌹 🍃 رمان حق عضویته ولی نویسنده برای تعداد محدودی عضو گیری رایگان داره😍🙈 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0
Show all...
فالیزیا | falesia

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﷽ پیج اینستا: Heliabeygi عضو انجمن رمان‌های عاشقانه: @romanhayeasheghane

Repost from N/a
عشقی متفاوت بین رئیس های باند مافیا❤️‍🔥 #رمان_عاشقانه‌‌_جنایی‌🩸 به چشم هاش خیره شدم. - من یه خلافکارِ قاتلم فکر می‌کنی می‌تونی با همچین کسی سر کنی؟ پوزخندی زد و بهم نزدیک شد و مثل خودم زل زد توی چشم‌هام و با #شجاعت همیشگیش لب باز کرد‌: مثل اینکه یادت رفته منم یکیم مثل خودت! روزی که #عاشقت شدم بهت فهموندم که ازت نمی‌ترسم و هرکاری میکنم تا مال من شی کوروش. روی انگشتای پاش بلند شد و دوباره دم گوشم لب زد: منم یه روانی قاتل مثل خودتم، خوب می‌تونم با آدمایی مثل خودم بسازم و حاضرم هرکاری برای به دست آوردنت بکنم، هرکاری.. هرکسی هم سد راهم بشه رو حذف می‌کنم! موهاشو پشت گوشش زدم و با نگاه سرد و نافذی که پشتش #آتیش خواستنش پنهون شده بود، خیره‌اش شدم. - یادت باشه قرار نیست یه عشق رمانتیک رو تجربه کنی، رَوِش من خیلی فرق داره..من آروم پیش نمیرم. #کمرشو با دست گرفتم و به خودم نزدیک تر کردم‌. ادامه دادم: #عشق من درد و زخم به همراه داره درد و زخمی که هم روحت و هم جسمت رو هدف قرار می‌ده، طاقتشو داری؟ دستش رو دور گردنم حلقه کرد و جواب داد: دارم، من تحمل هرچیزی رو دارم حتی #مرگ! خلاصه‌ی رمان فالیزیا❤️‍🩹 دخترِ یکی از اعضای مافیاس و عاشق یکی از قدرتمندترین رئیس های باند مافیا میشه و..🔥 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0 https://t.me/+ONykFkyDGqxmZDQ0
Show all...
فالیزیا | falesia

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﷽ پیج اینستا: Heliabeygi عضو انجمن رمان‌های عاشقانه: @romanhayeasheghane

👍 3
@jeniva_land 🌓✨
Show all...
👍 6
تو Vip هر روز به غیر از جمعه‌ها پارت داریم❤️ ماجراهای دانیال و فاطی کماندو بس خوندنیه😂 برای عضویت تا سه شنبه تخفیف داریم و با ۱۴ هزار تومن می‌تونید عضوVip بشید. 6280231406517705 آزاد آبدار | بانک مسکن فیش واریزی رو به این آیدی بفرستید. @Elii_moon1 «اپ دنیای رمان هم داشته باشید»
Show all...
👍 1 1
#پارت49
Show all...
👍 6🤣 1
#پارت48
Show all...
👍 6🤣 2
#پارت47
Show all...
👍 6
#پارت46
Show all...
🤣 6👍 3 1
پارت‌های جدید❤️ هر شنبه ۲ پارت داریم
Show all...
3