cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

Advertising posts
189
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری بسوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سر تا بپا حرارت و سرمستی چون روزهای دلکش تابستان پر می کنم برای تو دامان را از لاله‌های وحشی کوهستان یک شب ز حلقه‌ای که بدر کوبند در کنج سینه قلب تو می لرزد چون در گشوده شد، تن من بی تاب در بازوان گرم تو می لغزد دیگر در آن دقایق مستی بخش در چشم من گریز نخواهی دید چون کودکان نگاه خموشم را با شرم در ستیز نخواهی دید یک شب چو نام من بزبان آری می خوانمت به عالم رؤیائی بر موج‌های یاد تو می رقصم چون دختران وحشی دریائی یک شب لبان تشنه من با شوق در آتش لبان تو می سوزد چشمان من امید نگاهش را بر گردش نگاه تو می دوزد از زهره، آن الهه افسونگر رسم و طریق عشق می آموزم یک شب چو نوری از دل تاریک ی در کلبه ات شراره می افروزم آه، ای دو چشم خیره بره مانده آری ، منم که سوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم -فروغ فرخزاد.
Show all...
کاش زمانش بیشتر بود. :(
Show all...
والا این هم اتاقی ما بفهمه بعد اینکه رفت حموم لزومی نداره شوفاژ تا ته زیاد بشه و اتاقو بکنه حموم و ۴ نفر دیگه رو بگا نده کافیه.
Show all...
خدایا شوخی بسه دیگه. پاییزم تموم شد.
Show all...
هوا انقدر عجیب شده که یکی الان با مانتو تابستونی از جلوم رد شد.
Show all...
از دست کلاغا آسایش ندارم بخدا.
Show all...
من از تذکر دادن بدیهیات خجالت میکشم.مثلا شرمم میاد که به همسایه بالاییم بگم که ساعت ۱۰ شب نباید چیزی رو با چکش روی زمین بکوبه.چون این مساله انقدر واضحه که با تذکر دادنش حس میکنم دارم بهش توهین میکنم.متوجهین چی میگم؟ @Danshjuyar | Babak
Show all...
Repost from ماتیسا.