cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

💔بغض تنهایی💔

💔بغض تنهایی💔 https://t.me/joinchat/AAAAAFc3RFYanY5XUvmvcg 🔹Admin: @Kor_lor79 @boghze_Tanhayii

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
225
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

‌💔@boghze_Tanhayii💔
Show all...
9.44 MB
😔 امشب دلم گرفته میخوام چند تا سلامتی بدم 🍷 سلامتی اول رو میدم به اونی که تنهام گذاشت 😔 🍷 سلامتی دوم رو میدم به کسی که نه دست رد به سینم میزنه نه جواب مثبت 😔 🍷 سلامتی سوم هم مال جوونیه که نمیتونه حرف دلشو به کسی بزنه 😔 🍷 سلامتی چهارم هم واسه خودم که یکیو دوس دارم که نمیدونه 😔 🍷 سلامتی پنجم هم واسه اعضا کانالم هست که یکی از یکی دیگه داغون تر 😔 🍷 سلامتی آخر رو میزنم به سلامتی دلــــــــــم که خیلی خونه 😔 ‌@boghze_Tanhayii💔
Show all...
@« هفـــت پــیک عشـــــــق »» پیک اول را که در پیمانه ریخت... آبرومـــــان در ره میـــخــانه ریخت... پیک دوم را به عشــــــــق او زدیــم ... باده ســـــر شد ما همه هوهو زدیم ... پیک سوم را زدیــــــم و سوختیم ... تـــــــار دل بر پـــود ِ مستی دوختیم ... پیک چهارم پیــــــــک اهـــل راز بود ... ساقـــــــــی با میخوارگان دمسازبود ... پیک پنــــــــــجم پـرده را از هم درید ... مــــژده ی کشف و شهود ِدل رسید ... پیک ششم همـــــــــرهی با دار بود ... شوق وصل ووعــــــــده ی دیداربود ... پیک هفتم مـــــا همه ساقی شدیم ... ساقی و جــــام می و باقی شدیم... هفت پیک عشق مستم کرده است... ساقی‌امشب می‌پرستم کرده‌است... ‌💔 @boghze_Tanhayii💔
Show all...
به کسی که تنهات گذاشت بگــــــــــــــــو این تو بودی که باختی نه مـــــــــــــــن!!! من کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت..!!! اما تو کسی رو از دست دادی که عاشقت بود..!! ‌💔 @boghze_Tanhayii💔
Show all...
نام داستان : عشق ممنوع قسمت :چهارم 💔 💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از اون روز به بعد با ملیکا در رابطه بودم یه جورایی داشت ازش خوشم میومد روز به روز بیشتر میشد اونم میگفت منم اینطور حسیو دارم یه روز قرار گذاشتیم که بریم باغ یه قلیون بکشیم بعد گفت که ماشین نیار میخوام با اتوبوس بریم گفتم خوب نیست ملیکا با اتوبوس بریم باغ گفت جون من قبول کن دفعه ی بعدی با ماشین میریم منم قبول کردمو رفتیم نشستیم که گارسن اومد ملیکا سفارش داد که دوسیب بیارن منم فقط نگاش میکردم که یهو دید ادم ندیدی گفتم ادم دیدم فرشتع ندیدم خندیدو گفت دیونه که قلیانو اوردن 2 ساعت باهم بودیم از خودمون گفتیم در مورد خودمون خانواده هامون موقعه برگشت گفت دوس دارم بریم تو بازار بچرخیم البته از کرج رفته بودیم مهرشهر که کسی ملیکارو نشناسه دستشو گرفتم از باغ دراومدیم رفتیم به سمت بازار که یه پاسگاه اونجا بود ما ندیده بودیم داشتیم میرفتیم که یهو یه ماشین مامور ریختن بیرون دیدم از ترس داره قش میکنه😄بش گفتم ضایع بازی در نیار دختر انگار قتل کردی نترس کاری بامون ندارم که همینطورم بود کسی گیر نداد خلاصه روز خوبی بود.تقریبا بیست روزی از رابطمون میگذشت که روز به روز بیشتر داشتم بهش وابسته میشدم طوری بود ک نیم ساعت از ش خبر نداشتم دیونه میشدم (ولی ای کاش وابستش نمیشدم😔) یه شب داداشم زنگ زد که خونمو اوردم کرج بیا کمکم اسباب کشی منم رفتم کمکشون تا نصف شب خونه رو ردیف کردیم شبم خوابیدم همون جا صبح با زنگ موبایلم بیدارشدم دیدم ملیکاس گفت که بریم بیرون غروب گفتم خبرشو بت میدم پولام تح کشیده بودن بابابامم دعوام شده بود روم نمیشد زنگ بزنم واسم پول بفرسته یه خورده فک کردم دیدم چی از خونه بهتر بازن داداشم حرف زدم خونه رو اوکی کردم رفتم دنبالش اوردمش خونه داداشم با داداشمو زن داداشم اشنا شد اون روز تا شب دور هم بودیم هی گفتیمو خندیدیم.یهو ملیکا بهم اشاره داد که بریم اتاق خواب کارم داره منم بلند شدم گفتم ملی بیا بریم اتاق خواب کارت دارم پاشد رفتیم اتاق خواب همدیگه رو بغل کردیم که دیدم داره میشه گریع گفتم چته گفت میخوایم با خانوادم برم شمال تا یه هفته گفتم مگه چی شده حالا خوب برو یه ابو هوایی عوض کنو بیا دیگه گفت نمی تونم دوریت سخته واسم گفتم برو بیا چیزی نمیشع خانومم دیدم گفت رامین قسم بخور که هیچ وقت تنهام نمیزاری چون بدون تو نمی تونم منم واسش قسم خوردم گفتم حالا نوبت توع توهم قسم بخور قسم خورد به قرآن قسم هیچوقت تنهات نمیزارم.محکم بغلش کردم اصلان دوس نداشتیم از هم جدا شیم دیدم گفت دیرمه باید برم پاشدم رسوندمش خدافظی کردیمو رفتم خونه باز توی تل شروع کردیم به پی ام دادن بهش گفتم که وضع پولیم خرابه با بابام دعوام شده اون پول نمیفرسته واسم اگه کار جور نکنم باید برم شهر خودمون تا یه چند وقت اگه هم جور کنم همینجا می مونم که یهو زنگ زد شروع کرد به گریه کردن که نباید بری باید کار جور کنیو پیشم بمونی گفتم باشه عشقم حالا هم اشکاتو پاک کن گریه نکن گفت باشه من دیگع بخوابم فردا باید زود پاشم بریم شمال خدافظی کردیمو خوابیدم(ای کاش نمیزاشتم برع شمال همش تغصیر خودم بود ) صبح زود بیدار شدم رفتم دنبال کار که یه کاری تو شرکت پیدا کردم به ملی زنگ زدم گفتم عشقم کار پیدا کردم کلی خوشحال شد گفتم حرکت نکردید گفت یه ساعت دیگع میریم گفتم به سلامتی خوش بگذره گفت بدون تو هیچ جایی خوش نمیگذره گفتم اشکالی نداره برو تا قدرمو بدونی گفت من همیشع قدرتو میدونم فعلا خدافظ. ادامه دارد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌💔@boghze_Tanhayii💔
Show all...
‌💔@boghze_Tanhayii💔
Show all...
1.75 MB
دَرد بکش گریه کُن... مُشت بِکوب به دیوار.... دَستاتو خَط خَطی کُن.... پوسته لَباتو بِکَن... وَلی به هیچکَس نَگو حالِت بَده: هَمیشه بِگو خوبَم حَتّی اَگه بَدی😔 ‌‌💔@boghze_Tanhayii💔
Show all...
بــــه بَعضیا بایَــــدگـُــفـــت: خســــته نَشُــدی ایــنــقَــد عـــاشِـــق شُــدی؟؟؟ وآلآ مـــآ خَســته شُــدیــــم... اَزبَــس عِــشــقــه جَــدیـدِت رو تَبریک گـُفتـیم… ‌💔@boghze_Tanhayii💔
Show all...
💔💔 نام داستان : عشق ممنوع قسمت :سوم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باز به راهم ادامه دادم که ملیکا رو دیدم قاطی کرده بودم رفتم بهش گفتم واست متاسفم من بت شماره دادم میری با دوستم دوست میشی تویی کع اونو میخواستی چرا از شماره گرفتی هاااا دیدم تعجب کرده بود گفت معلوم هس چی میگی تو گفتم خودت بهتر میدونی چی میگم خانوم اومدم برم گفت شماره خودتو بهم بده کارت دارم گفتم نمیخواد لطفت زیاد گفت لوس نشو دیگع بده شمارتو شمارمو بش دادمو رفتم بعد از چند دقیقه زنگ زد گفت که دوستت گفته رامین خودش دوست دختر داره نمیخواد بات باشه فقط بت شمارمو داده ک باهم دوست شیم داشتم شاخ در میاوردم که حامد به خاطر یه دختر چیکار کرده یه کلمه هم حرف نزدم قطع کردم باز زنگ زد گفت جواب منو بده حقیقت داره ک دوس دختر داری منو میخواستی واسه حامد درست کنی گفتم من اگه دوس دختر داشتم به تو شماره نمیدادم بعدش حامد خودش دستو پا چلفتی که نیس اگه میخواستت خودش بت شماره میداد دیدم دیدم گفت حالا میخوای باهم باشیم منم از خدا بود گفتم نیکیو پرسش کع خندید گفت اونو چطور به پیچونم منم یه نقشه کشیدمو بش گفتم که به حامد اس بده بگو شماره داداشتو بهم بده من از اون خوشم میاد ن تو اگه هم شمارشو بهم ندی خودم ببینمش ازش میگیرم گفت الان اس بدم گفتم ن یه ساعت دیگه گفت باشه من برم شام قطع کرد به حامد زنگ زدم گفتم هستم قهوه خانه بیا بعد از پنج ددقیقه اومد دیدم گفت ناراحت نباش خودم یکیو واست جور میکنم حالا خبر نداشت کع قراره چی به سرش بیاد😄گفتم ن دمتگرم تو اگه به فکر من بودی نمی رفتی با اون دختره دوس شی گفت خوب گناه من چیه خودش منو انتخاب کرده یه جوراییم پوز میداد که اره دختره خشگله مهربونه بهش میاد بامرام باشه و از این حرفا منم با صدای بلند توی قهوه خونه گفتم داف مارو دزدیدن دارن باهاش پوز میدن که خندید گفت چرخ فلکت گیر کرده گفتم بیا هی واس تو یکمی سکوت کردیم دیدم واس گوشیش اس اومد که یهو چشاش یه جوری شد😄یهو از حالت خوشحالی دبرس شده گوشیشو کوبید زمین گفتم هووووو چته انگار کشتیت غرق شده یکم سربه سرس گذاشتمو گفت بسه دیگه پاشو بریم بخوابیم فردا یه کاری جور کنیم بریم سر کار گفتم دادا فردا 9 محرمه همه جا تعطیله😄گفت ای بابا گفتم دوروزه تموم میشه چیزی نگفت از قهوه خونه اومدیم بیرون که بریم خونه ک یه اس اومد خوندمش که نوشته بود همه ی حرفایی ک زدیو بش گفتم نوشت بت داد گفت ن اس دادم چرا ؟؟؟؟ حامد گفت که به رامین گفتم گفته دوس دختر دارم نمیخوام.خیلی جا خوردم از کارای حامد واقعا تعجب کرده بودم ک کسی ک بش میگم داداش اینکارو بام کنه.رسیدیم خونه حامد زودی گرفت خوابیدمنم تا ساعت 4 بهش پی ام دادم باهم اشنا شدیم ازش خوشم اومد اسمش ملیکا بود 18 سالش بود دختر خشگلی بود جوری ک دوستم اون کارو کرد بگذریم خدافظی کردیمو گرفتم خوابیدم صبح پاشدم صبحونع خوردم حامدم داشت اماده میشد منم پاشدم لباس تنم کردم رفتیم بیرون به ملیکا اس دادم که نیم ساعت دیگع بیا سر چهار راه که حامدو خراب کنیم خندیدو گفت باشه. وایساده بودیم نگاه دسته میکردیم که دیدم ملیکا اومد گفت بیا کارت دارم دیدم حامد گفت بامنی گفت ن با اونیکیم منم گفتم اگه کارم داری خودت بیا ک حامد شک نکنه اومدو گفت شماره خودتو بهم بده ن شماره داداشتو حامد قلف کرده بود منم شماره مو بش دادم نقشمون گرفت بد جور حال حامدو گرفتم. ادامه دارد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌💔 @boghze_Tanhayii💔
Show all...
دوستان عضو بشین😔🌹
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.