cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

یــادگـــــار هـیچکــ🫧ــس

•|﷽|• میـــــانِ‌هَمِه‌گَشتَمُ‌ عاشِـــق نَشُدَم‌مَــــن! طُــ چِ‌بودی‌کِـــ تورا‌دیدَمُ‌دیوانِه‌شُـدَم‌مَـن..❥︎シ︎ . . ` ` ° ° 🦋شبی یک پارت🦋

Show more
Advertising posts
6 947
Subscribers
-1024 hours
-557 days
-22730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پارت امشب دوستان 🌺
Show all...
#پارت_۲۲۴ #یادگار_هیچکس 🍁💜🔮💜🍁💜🔮💜🍁 بی بی فکر میکرد کوهیار منو دوست نداره... راستش ! خودمم همین فکر رو میکردم فقط این وسط حرف های کبری جنی مرددم میکرد ! آخه جدا این رفتار برای کسیه که من براش مهمم؟؟؟! افسرده مانند تو خودم جم میشم که کوهیار بی هوا و با خشونت بازومو میگیره و بی توجه به کوهیار گفته‌ای بی بیک محکم بلندم می‌کنه ! -خدافظ بی بی ما رفتیم ! -ای خدااااا. تمام وقتی که توسط دست کوهیار کشیده میشدم .. تمام مسیر تا رسیدن به کپر خودمون حالم گرفته بود دلم میخواست بدونم کجای کارم ایراد داشت که کوهیار رو اینجوری یهو دلزده میکرد ؟ اصلا کارش شده بود منو تشنه لب چشمه ببره و برگردونه ! این چه زندگی بود ! -دیگه حق نداری تنها جایی بری ! ساکت نگاهش میکنم ... چرا اینقدر عصبانی بود؟ داشت حرص یه چیزی رو سر من خالی میکرد! شاید موادش فروش نرفته یا اصلا کپک زده خلاصه مشخصه یه بلایی سرش اومده که داره اینجوری می‌کنه لج کرده بود ! به کپر که میرسیم در کپر و باز می‌کنه و بعد از بردنم داخل کپر ،همونجا کنار ستون رهام می‌کنه و میخواد خودش برگرده بره که دل دل زنان دستش رو میگیرم و از رو ناچاری مینالم.. -کجا داری میری .....؟ چیکار کنم ؟ من که گوشی و تفریح نداشتم ! بیرونم که گفته بود نرم باید تنها میموندم تا بیاد ؟؟؟ #ماهیار_و_آذر
Show all...
15
Repost from N/a
پسر #ته_تغاری و #شر و شور فرحزادها دست روی #پاستوریزه‌ترین و #بی‌حاشیه‌ترین دختر دانشگاه گذاشته بود... وقتی هم اون چیزی رو می‌خواست کسی #جرئت مخالفت و نه گفتن نداشت... #تمنا_ریاحی هر راهی رو برای #فرار از دست اون #شیطان امتحان کرد اما اون #کوسه بود! یه #هیولای خونسرد و #وحشی که با خنده‌هاش دل هر دختری رو می‌برد و با دیدن تقلاهای اون دختر برای داشتنش #حریص‌تر می‌شد به طوری که مجبور شد.‌.. 🔥 #پسرش_از_اون_عوضی_جذاب‌هاست_که_میگی_من_شوهر_نمیخوام_فقط_همینو_می‌خوام🤤 https://t.me/+fmQ69IECBQkzNzA0 ۸صبح
Show all...
Repost from N/a
🖤عزاداری‌هاتون قبول درگاه حق🖤 لیستی از رمان‌های برتر این هفته انتخاب شد👇🏼 لینک لینک لینک لینک لینک لینک لینک 🖤ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد🖤
Show all...
پارت امشب 👆
Show all...
Repost from N/a
- #قانون_شکنی کردی بیبی. حرف #کوسه رو به یه ورت گرفتی. - دیگه نمی... نمی‌کنم. #قول می‌دم... تو رو خدا بذار... بذار برم خونه. - اگه بذارم بری هرکاری #بخوام می‌کنی؟ تند سرم رو به #تایید تکون دادم که لبش به بالا کشیده شد. - مثلاً هر روز ازت #بوس بخوام می‌دی؟ فقط هم تماس #لبی راضیم می‌کنه. الان بلدی عمویی رو ببوسی #فسقلی؟ اخم کرده و پر #نفرت خیره‌اش شدم‌. - حتی بهت آوانس می‌دم و خودم پیش قدم می‌شم. سرش رو نزدیکم آورد و #لب‌هام رو بین لب‌های تر و #داغش گرفت... #شرورترین و #خطرناک‌ترین پسر دانشگاه دست روی #تمنا #ریزه میزه ترین و بی حاشیه‌ترین دختر ترم اولی می‌ذاره و.... https://t.me/+fmQ69IECBQkzNzA0 23
Show all...
بچه پارتتون😂
Show all...
1
#پارت_۲۲۳ #یادگار_هیچکس 🍁💜🔮💜🍁💜🔮💜🍁 -یکی دو ساعت دیگه خانوم بلالی و میهن میان کمکم برای پاک کردن حبوبات و سبزی آش .. -وا...چرا بی بی ؟ میگفتین خودم کمک میکردم ! بی بی بلافاصله بعد از زدن این حرف با اخم به کوهیار که از وقتی برگشته بودیم همانطور گوشه کپر متکا رو بغل کرده بود و درحالی که رو زمین لش بود با گوشیش ور میرفت اشاره می‌کنه -لازم نکرده تو به شوهرت برس انگار کمک کردی ....کوهیار ننه ؟چیکار می‌کنی اون تو بیا یزرع با ما حرف بزن از وقتی اومدیم سرت تو گوشیه همش! عی خدا این گوشی چی بود انداختی به جون مردم ! وردار دست زنتو بگیر ببر بیرون بگردون ..یه بادی به سرش بخوره ..این که نشد زندگی! بی توجه به غر غر کردنهای بی بی سوزن رو از پارچه ی دامن بیرون میکشم و همون‌طور که حرف میزنم نخش رو با دندون میبرم -بی بیک توام چه چیزایی از کوهیار انتظار داری ها ..اخ! - دندونت خراب شه دندون پزشکی نمی‌برم ! با اخم به نیم رخ بی تفاوت کوهیار که حتی نگاهم نکرده بود خیره میشم و عین خودش میگم -هواست تا سوژه پیدا کردن واسه تهدید کردن من هست ولی بی بیک که حرف میزنه نمی‌شنوی ؟ -ولی کن مادر من که توقعی از کسی ندارم ! تا این حرف از دهن بی بی بیرون میاد کوهیاربی هوا تو جاش نمیخیز میشه و با نگاه بدی به من میتوپه -الان میگی چی ؟؟؟ بندازمت رو کولم ببرمت بیرون تا دهنتو ببندی؟ وای این چرا سگ شده بود باز ! خواستم چیزی بگم که با عصاب به شدت خوردی گوشی رو طرفی پرت می‌کنه و از جاش بلند میشه -پاشو بریم خونه ! -مگه چی گفت ننه که ترش کردی ؟؟ -ولی کن بی بی این لیاقتشه تو خونه تنها بمونه ! پاشو گفتم ! با مضلومیتت به بی بی که هین جم کردن سینی ها رو پاش کوبیده بود نگاه میکنم که.. ناله میکنه -ای خدا... این چه عذابی بود آخر عمری سراغم اومد ..کوهیار ننه چرا با زنت راه نمیایی؟ چرا اشکش رو در میاری؟ چرا دوسش نداری ! دست خودم نیست که از حرف بی بی دلم می‌شکنه... #ماهیار_و_آذر
Show all...
18
Repost from N/a
بیبی فیس روایت پسر شر و تخسی که به کوسه معروفه... دخترها براش غش و ضعف می‌رن و پسرها گوش به فرمانشن... شاهزاده‌ی تاریک دانشگاه که به خاطر حرومزادگیش دست به کارهای خطرناکی می‌زنه و کسی جرئت چپ افتادن باهاش رو نداره... تنها کسی که می‌تونه اون کوسه‌ی وحشی و روانی درونش رو آروم نگه داره نِمو کوچولوشه... دختر آروم و بی‌شیله پیله‌ای که وقتی تو دام کوسه افتاده خلاصی ازش غیرممکن شده... https://t.me/+fmQ69IECBQkzNzA0 18
Show all...
Repost from N/a
داستان مثلث عشقی 🔥😍🔺️ دوتا مردی که عاشق یه خانم دکتر میشن❤️‍🔥 یکی سرگرد پرونده‌ی جنایی 🥵 یکی سرآشپز معروف دیوونه🤤 برای خوندن این رمان جذاب و صحنه دار🔞روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻💥 https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0 16
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.