cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رئیـــس

کپی ببینم برخوردمیشه معمولا هر روز پارت داریم غیر از روزای تعطیل به‌قلم:فاطمه.ب بنراهمه باتغییراتی واقعین در جوین شدن دقت کنین باتشکر🙏❤️ محافظ:👇 @mohafez34 برای تب ونظربیاید بات👇 @DBDBDBDBDBDBBBDDDBDDbot

Show more
Iran196 843Farsi189 030The category is not specified
Advertising posts
287
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

ولی چرا توی تلگرام بالا نمیاد😐
Show all...
فقط امیدوارم اینجاهم بتونم فعالیت کنم و پروکسی و فیلتربالا بیان🥲
Show all...
و اینکه این لینک هم توی روبیکا هم تلگرام لینک محافظه
Show all...
وقت ندارم ویرایش کنم ولی این پی‌ام و برای ممبرای واتساپ گفتم ارسال کنن و حالا که پروکسیم بالا اومده برای شما فرستادم تا وقتی وضع نت اینطوریه تو روبیکا ادامه میدیم اگه خواستید جوین شید
Show all...
*رمان‌رئیس* سلام بچه‌ها من فاطی‌ام(نویسنده) خب واتساپ و تلگرام که به چوخ رفت ولی بعد از امتحاناتم میخوام اگه تعدادتون اوکی بود توی روبیکا فعلا ادامه بدم و این پی‌ام و هم دوستم براتون ارسال میکنه پس سوالی ازش نکنید و سوالاتون و ازخودم توی پیام بپرسید، شمارم و که دارید! برا اینکه همه از بلاتکلیفی دربیان بیخیال تلگرام و وات شدم دیگه ولی این واقعا رومخ و دردناکه چون اصلا توی روبیکا با چیزی اشنایی ندارم پس اگه میتونید لطفا توی اوردن ممبر کمکم کنید (به شمارم پیام بدید) اینم لینک چنل محافظ روبیکاست که لینک چنل اصلی هم توش قرار داره👇 @mohafez34 حمایت کنید پلیز❤️❤️❤️❤️
Show all...
حالا شما امتحان کنید مرسی
Show all...
فکرکنم باتم خراب شده😐
Show all...
سلام اول بگم دلم براتون تنگ شده بود و بعد هم اینکه من فیلترشکن مناسب اصلا نداشتم و خوباش برام بالا نمیومدن تازه یکی و نصب کردم و اگه تا شب خراب نشه پارتارو اماده میکنم و میفرستم اگه پروکسی خوب هم سراغ دارید از بات برام بفرستید
Show all...
منـم از همـیـن میـتـرسـیـدم، از روزی که دلـدارت بـاشـم وتـونـبـاشیــــ♡ رئــیــــــــســــ #part93 بی توجه به حرفم، فقط به صورتم خیره بود! نفسش به صورتم برخورد میکرد و من تحت تاثیر نگاه خیرش انگار فراموش کرده بودم که اون کیه یا باهام چیکار کرده و فقط.... درحالی که نفس‌هاش توی صورتم پخش میشد زمزمه کرد-نمیشه.....نمیتونم..... نگاهش به سمت لبم رفت و نالید-لعنت به تو گندم... سرش و به سمت صورتم خم کرد و مکثی کرد که صورتم و جلو تر بردم، انگار دیگه کارام دست خودم نبود که داشتم کمکش میکردم به حدفش برسه... هرچند انگار، اونم مثله من بود!. با دیدن واکنشم نگاه کوتاهی به چشم‌هام انداخت، اما اونقدر طولانی نبود که حواسش و از لبم دور کنه... دستش و یه سمت صورتم گذاشت و نصف صورتم کاملا توی دستش بود! انگشت شستش و نوازش وار روی لبم کشید و من همچنان صورتم و به جلو کشیده بودم و حتی انگار درد گردنم و هم حس نمیکردم.... منم اون بوسه رو میخواستم!. نگاهم خیره‌ی چشم‌هاش بود و اون خیره‌ی لب‌هام! با چشم‌هام ازش خواهش میکردم اول اون شروع کنه، انگار مسخ شده بودم!. توی یه لحظه به طوری محکم لبش و روی لبم گذاشت که سرم محکم به بالشت برخورد کرد و اون دستش و به حالت نوازش وار از بازو تا کف دستم کشید و محکم دستم و بالای سرم برد و هامونطور نگه کرد.... بایه دستش صورتم و گرفته بود و نوازش میکرد و بایه دستش دستم و! با لبم بازی میکرد، یه لحظه میمکید و یه لحظه میبوسید و گاهی گاز میگرفت. و من بدون هیچ ترسی سعی داشتم همراهیش کنم، اما مجال نمیداد. مکثی کرد و یکم لبش و فاصله داد اما هنوز لبامون بهم برخورد داشت، نفسش و توی صورتم خالی کرد و من نفسی گرفتم..... ذهنم خالی از هر حسی غیر از خواستن و درد بود، انگار چند دقیقه قبل یا حتی قبل ترش اون اتفاقای تلخ نیوفتاده بود که من انقدر خواستارش بودم!. زمزمه کرد-لبات مثله مارشمالو شیرین میمونه، مارشمالو کوچولو!... نگاه خمارم و بهش انداختم که تک خنده‌ی آرومی کرد و بوسه‌ی کوتاهی روی لبم نشوند که به هدف ار سر گیری بوسمون، سعی کردم سرم و جلو تر ببرم، اما با کمک دستش که روی صورتم بود نزاشت و سرش و یکم عقب تر کشید و حالا لبش مماس با لبم نبود.... کارن-نه کوچولو! بلخره صدام در اومد و نالیدم-دستم و ول کن. بی حرف خیره‌ی صورتم بود، انگار میفهمید که ممکنه به این حال بیوفتم که دستی و که میتونستم تکون بدم و محکم گرفته بود!... بینیش و به بینیم مالید و زمزمه کرد-به خواستت میرسونمت، اگه بگی چی میخوای! سرم و جلو تر کشیدم و خواستم ببوسمش که سرش و عقب تر برد و پیروز مندانه خیرم شد که نگاهم و به لبش دادم.... نالیدم-منو ببوس کارن هومی گفت و همچنان به چشم‌هام خیره بود. انگار قرار نبود کاری که میخوام و انجام بده، با دستم که محکم گرفته بودش دستش و به چنگ گرفتم و سعی کردم دستم و از دستش خارج کنم و اون با نیشخند گفت: -ما اینجا یه پیشیِ بی‌قرار داریم.... نظرت چیه اون و به خواستش برسونیم؟! نگاهی هوس آلود به لبام انداخت و اینبار با ملایمت لبش و آروم گذاشت رو لبم که دستم و محکم از دستش کشیدم که اینبار برای نگه داشتنش پافشاری نکرد و من دستم و دور گردنش انداختم و بوسیدمش و اون آروم زبونم و مکید و بوسه‌ای روی لبم زد که با صدای مبهوتی که اومد هردو خشکمون زد!.... -کارن؟!. جوووننننننزززززز😍😂 یعنی کیه؟ نظرتون؟! @DBDBDBDBDBDBBBDDDBDDbot @mohafez34🖤
Show all...
منـم از همـیـن میـتـرسـیـدم، از روزی که دلـدارت بـاشـم وتـونـبـاشیــــ♡ رئــیــــــــســــ #part92 کارن-گریه کن! نمیتونستم جوابش و بدم، یا حتی واکنشی نشون بدم! تمام وجودم پر از درد بود. کارن-دارم بهت میگم گریه کن گندم! و بازم سکوت بود که از من مبهوت و ترسیده و شوکه نصیبش میشد، درواقع نه میتونستم راحت نفس بکشم نه حرف بزنم و فقط درد بود که شدیدا حسش میکردم، که یهو دستپاچه داد زد-مگه با تو نیستم؟! گریه نکنی بلای بدتری سرت میارم که مرغای آسمون به حالت اشک بریزن. خودت میدونی که شوخی ندارم. با صدای بلندی کنار گوشم داد زد-گریه کن! انگار حرفش کافی بود که به نفس نفس بیوفتم، نفس‌های عمیق و با صدایی که اگه یکم دیگه حبس بودنشون طول میکشید شاید دیگه هیچ وقت نمیتونستم نفس بکشم!.... پیرهن تنش و توی چنگ گرفته بودم و با اینکه با هر بار نفس کشیدنم قفسه‌ی سینم درد میکرد با صدای بلندی بیشتر نفس میکشیدم و کم کم بی اراده وقتی یکم نفسم جا اومد، به گریه افتادم و میون نفس کشیدن هق هق میکردم!. -منن ن دز د ی دم ک ا ر.... پرید بین حرفم و گفت: -هیس و من همزمان ادامه دادم-م ن ننب نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -نبود ککا ر م ن نبب و د درحالی که آروم یه جایی بین کتف‌هام و ماساژ میداد گفت: -باشه باشه، فقط ساکت شو. -پ ام می س و زه کارن-هیس شو گندم! ساکت شدم ولی همچنان با گریه نفس‌های بلندی میکشیدم و هربار قفسه‌ی سینم تیر میکشید!... نفسم جا اومده بود اما درد قلبم هرچند کمتر بود اما هنوزم بود. انقدر درد کشیده بودم بی‌حال بودم و نای تکون خوردن نداشتم، حس میکردم پلکام سنگین شده، اما نمیتونستم بخوابم چون کف پاهام به شدت میسوخت و گزگز میکرد و قفسه‌ی سینم به شدت درد میکرد!. گریم بند اومده بود که از خودش جدام کرد و به صورت بی‌حالم خیره شد. توانایی حرف زدن یا نشون دادن احساسی و نداشتم و فقط از درد سرشده بودم. ‌دستشو آروم گذاشت رو پیشونیم که پلکام بسته شد و اون زمزمه کرد-تب که نداری! دستش و پشت سرم گذاشت و آروم روی تخت خمم کرد و همزمان خودشم به سمتم کشیده میشد، دستش که روی بالشت نشست، با احتیاط دستشو عقب کشید و سرم و روی بالشت گذاشت!. آروم چشم‌هام و باز کردم و بهش خیره شدم و نگاه اونم به صورتم خیره بود و من به سختی زمزمه کردم-تو روخدا ککاریم ن دداشته بباش..... اینجاها حرفام ته میکشه معمولا شما حرف بزنید.... @DBDBDBDBDBDBBBDDDBDDbot @mohafez34🖤
Show all...