نوشته های آنیِل

صبح ها که از خواب بیدار می‌شوم موبایلم را چک میکنم دیدن پیامکی از طرف او لبخند بر لبانم می آورد آنچنان در پیامکش دلبری می‌کند که تا ساعتها پر انرژی می‌شوم دلم میخواهد صبح ها کنار خودش بیدار شوم اما همین روز ها و پیامک ها هم دلنشین است . با او میتوانم قدر تمام لحظاتمان را بدانم چه دور باشد ، چه نزدیک

روز ها و شب هایم را پر کرده از رنگ و امید، قلب مهربانش چنان روحم را نوازش می‌کند که احساساتم اشک‌میشود و از چشمانم می چِکند . اینکه تلاش می‌کند شب ها با لبخند بخوابم بسیار زیباست . قرار است سالیان سال همدمم باشد همدش باشم ، آرامشم باشد ، آرامشش باشم ، دوستم داشته باشد و دوستش داشته باشم .

بعد از مدت‌ها دل هوای نوشتن کرد، بعد از مدت ها انگشتانم روی کیبورد می‌لغزند تا متنی کوتاه بنویسم . حالم خوب است ،اتفاقات جدید پشت سر هم قافلگیرم می‌کنند . کسی وارد زندگی ام شده است ، دوستم دارد ، آمده است تا همه ام را بگیرد ، آغوشم را برویش گشودم . دانه ها کم کم جوانه زده اند و سر از خاک بلند کردند . نمیدانم چه خواهد شد ، اما بوی گل یاس هوا را برداشته است . زندگی صفحات جدیدی را برویم باز کرده ، دستم همچنان در دست سرنوشت هست و با رودخانه شنا میکنم .

آدمها گاهی انقدر زود زمین گیر می شوند که فکر میکنی همه چیز شوخی ای بیش نیست . آدمی که دیروز به راحتی امرارمعاش می کرد، امروز توان باز کردن چشمانش را ندارد . کما ، ترسناکترین چیزی است که آدمی ممکن است تجربه کند ؛ در تنهایی و تاریکی محض غرق شدی و بدنت دیگر فرمانت را نمی‌پذیرد ، صدا های اطرافت را می شنوی اما قدرت پاسخ گویی نداری ، شاید فریاد بزنی ، زجه بزنی اما کوچکترین صدایی از تو خارج نشود . در تنهایی ات غوطه وری و شبها با عجز تمام به تپش قلبت گوش میدهی ، به همین راحتی ثانیه های آخر عمرت را میگذرانی قدر ادم های اطرافتان را بدانید شاید فردا دیگر حتی صدایشان را هم نشوید ...

‏عاشق هم شدید مثل امیر عظیمی عاشقی کنید ، اونجایی که میگه مرا ببخش که رفتی و زنده ام بی تو...

تمام غم و غصه ها و حرف هایی که توی دلمان می ماند و گفته نمیشوند کم کم تبدیل به تار های سفیدی‌ روی سرمان میشوند

Reza Jafari - Behet Mibazam @reza13j

💯 شفای_زندگی لوئیز_هی

میدونید یکی از لحظات زیبای عمر آدم میتونه چی باشه ؟ اینکه شب بیایی تو حیاط بشینی ،چراغا خاموش باشه، بوی خاک بارون خورده بیاد ،نفس عمیق بکشی ، ریه هات پر عطرش بشه . اینکه چشماتو ببندی باد صورتتو نوازش کنه از سرماش پوستت مور مور شه . اینکه یه باغچه کوچیک داشته باشی که حتی توی تاریکی هم گلای آفتاب گردونتو ببینی . پر از احساس آرامش بشی . چشماتو ببندی به هیچی فکر نکنی فقط به صدای باد و سرماش دل بسپاری . تجربش کن حس خوبی داره

ساعتها چشمانم به در است شاید از این هوالی بگذری بتوانم برای چند ثانیه نگاهت کنم