تایباد شهر....

● عدالت به سبک عمر فاروق (رض) ● امیرالمومنین عمر بن خطاب رَضِیَ اللّهُ عَنْه در سال 23 هجری روز چهارشنبه، بیست و هفتم ماه ذی الحجه مجروح شدند و بعد از پنج روز، در روز یڪ ‌شنبه، یڪم مُحرَّم الحرام در سن 63 سالگی به مقام رفیع شهادت نایل آمد. ‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸 فردا #چهارشنبه 1403٫04٫20 یک روز آفتابی با حداکثر دمای 37+ درجه سانتیگراد است که با افزایش شدت وزش باد همراه خواهد بود. ▪️اذان صبح: ۰٣:٠٠ ▪️نماز صبح: ٠٣:۴٠ ▪️طلوع آفتاب: ۰۴:٢٢

نخستین مرکز تست مخازن گاز مایع در تایباد خراسان رضوی افتتاح شد تایباد- ایرنا- نخستین مرکز تست و آزمون مخازن گاز مایع (ال.پی.جی) در تایباد روز سه‌شنبه در شهر «کاریز» این شهرستان افتتاح شد. 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

درصد آرا دکتررپزشکیان در استانها 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

🔸اگه میخواین نون تازه بمونه 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

دارم به این فکر میکنم که چند بار همدیگه رو بخشیدن که الان اینجان ‌ 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

متولدای هر ماه از چه کاری خسته نمیشن؟ 🧐 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

♦دکترنعیم روانبخش ♦ 🔶 دکترای پزشکی 167245ن. پ ✅طب سنتی ایرانی، داخلی ✅1-طب سنتی ✅مزاج شناسی ✅اصلاح مزاج ✅حجامت(خانم هاوآقایان بصورت مجذا) ✅بادکش تخصصی گرم وسرد ✅فصدخون تخصصی خون ✅کبدچرب ✅یبوست واختلالات گوارشی ✅دیابت ✅کاهش وزن ✅افزایش وزن ✅تغذیه(انواع رژیم غذایی باتوجه به مزاج فرد) ✅2-مدیریت تخصصی وپانسمان نوین انواع زخم ✅دیابتی ✅فشاری وبستر ✅سوختگی و... ☎️تلفن مطب(دریافت نوبت) 05154527333 09031880493 ⏰ساعت کاری: همه روزه (جزایام تعطیل) صبح ها 9 تا 13 عصرها 16 تا21 ♦کانال روبیکا https://rubika.ir/joing/GEHBDGBJ0EWAQRRWZIVQCUNBXDYCIHOR ♦کانال تلگرام https://t.me/drravanbakhsh 📌آدرس مطب: بلوارامام خمینی. خیابان رازی(کوچه بهداری) ساختمان پزشکان متین طبقه دوم واحد 6 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

داغی کف پا علت داغی کف پا بخصوص در خواب میتونه بعلت‌: 🔷↫دیابت 🔷↫اختلال در فعالیت کلیه ها ( وجود سموم‌ در بدن) 🔷↫کمبود ویتامین‌ B 🔷↫کم کاری تیروئید 🔷↫بالا بودن‌کلسترول 🔷↫مشکلات کبد و صفرا. 🟡 تایباد شهر... 👇👇 @shahrkhooban

روایت یک تراژدی تلخ در موسم حج  پرواز میثم در تاریخ ۲۳ خردادماه در مکه مکرمه ودرست در زمان برگزاری مناسک حج حجاج کاروان... لحظات تلخی را تجربه کردند. لحظه رسیدن خبر فوت میثم فرزند یکی ازحجاج کاروان ... ساعتی نگذشت که خبر در میان اعضای کاروان پخش و همه را درشوک فرو برد! همه کاروان باخبر شده بودند و تنها کسانیکه خبر به آنها نرسیده بود پدر و مادر میثم بودند. حجاج کاروان نمی دانستند چگونه این خبر را به پدر و مادر میثم بگویند.هیچ کس یارای بیان این خبر تلخ رانداشت،هیچ کس توان دیدن پدرومادر میثم، پس از شنیدن خبر فوت فرزندشان را نداشت،بنابراین تصمیم گرفته شد تا آخر سفر پدر و مادر مطلع نشوند و این خبر پنهان بماند،به همه اعلام شد.حتی به شبکه های مجازی که چیزی در مورد این حادثه ننویسند. لحظات عجیبی بود برای کاروانیان،نه یارای تحمل در مقابل این فقدان جانسوز و نه اجازه بیان.بغضی که بادیدن پدر و مادر میثم درگلو جمع می شد واشکی که در گوشه چشم نمایان ... اما چاره ای جز لبخند تلخ در مقابل پدر و مادر داغ دیده نبود تا مبادا باخبر شوند...چه باید کرد...‌کاروانیان در میان بغض و اشک و لبخند سرگردان بودند! ۲۰ روز به همین منوال گذشت. ۲۰ روز سخت و طاقت فرسا،لحظه ی موعود فرارسید؛ اعمال حج تمام شد و کاروان آماده برگشت به وطن ...اما هنوز پدر و مادر میثم بی اطلاع از فوت فرزندشان و کاروانیان نیز، همچنان مهر سکوت برلب! پرواز انجام گردید و کاروان وارد فروگاه مشهد شد.شمارش معکوس شروع شده بود و نفسها در سینه ها حبس ،کاروان وارد سالن فرودگاه شد، اطرافیان و خانواده به استقبال آمده بودند.همه منتظر بودند ببینند چه اتفاقی می افتد. پدر و مادر میثم از گیت پرواز خارج و وارد سالن شدند.چشمها نگران ، بغض درگلو و لبخند تلخ برلب تا وانمود شود همه چیز عادی است ، لحظه سختی بود برای همگان! سالن فرودگاه مملو از جمعیتی که برای استقبال حجاج آمده بودند،شور و هیجان و شادی در میان خانواده ها موج می زد،با ورود هر حاجی به سالن انتظار شور و هیجان دوچندان می شد و در آغوش گرم منتظران از سالن خارج می شدند ... اما اطرافیان میثم حال و هوایی دیگر داشتند‌‌؛ دلگیر فوت میثم و نگران از حال پدر و مادر از شنیدن فوت میثم و لبخندی که  می بایست در لحظه استقبال بر لب داشته باشند و این دوگانگی بسیار سخت بود و جانکاه... بالاخره پدر و مادر میثم از گیت گذشتند و وارد سالن انتظار شدند ... لحظه ای دلهره آور بود ...کاروانیان در لابلای استقبال عزیزانشان نگاهشان به این سو ... همه نگران ...نفس در سینه ها حبس شده بود پدر و مادر میثم همه را در مقابلشان می‌دیدند که به استقبال آمده بودند اما خبری از میثم نبود ...آغوش ها برای بغل کردن حجاج باز شده بود هر کسی سعی داشت پدر میثم را در آغوش بگیرد و خوش‌آمد بگوید اما پدر دوست داشت حافظ میثم را زودتر از همه در آغوش بگیرد، میثم حافظ ۱۷ جزء قرآن بود و مملو از نور اما خبری از آغوش میثم نبود.پدر همچنان منتظر آغوش میثم بود و مادر نیز هم ...همه بودند همه آمده بودند حتی دورترین اقوام اما ...میثم دیده نمی‌شد ...میثم نیامده بود .پدر و مادر نمیدانستند که میثم به سفر رفته سفری ابدی ...سفری برای تمام عمر ... سفری بی بازگشت... پدر و مادر نمی‌دانستند دیگر خبری از آغوش گرم میثم نیست ...و همچنان منتظر آمدن میثم... و اطرافیان هم ناتوان از بیان حقیقت ...کاروانیان یکی یکی فرودگاه را ترک و به محل اقامتشان رفتند و پدر و مادر میثم هم به همراه اطرافیان از فرودگاه خارج شدند و اینکه چگونه و به چه طریق این خبر را به پدر و مادر دادند  و اینکه چه حالی داشتند بعدخبر نمیدانم... اما نهایتا پدر و مادرفهمیدند که دیگر میثم نخواهدآمدو فردای آن روزِ سخت، پدر و مادرمیثم و  اعضای خانواده و آنان که میثم را می‌شناختند و نمی‌شناختند، برمزارش جمع شدند تا خاکش را در آغوش بگیرند و برای همیشه با او وداع گویند. ✍🏻 : عزیزاله عرب یوسف آبادی ۱۴۰۳/۴/۱۵