Ethereal
“🧚🕯️✨🤍 ” Eleanor is here : https://t.me/BiChatBot?start=sc-128975-zdeTkfV ♡⚤
Show more309
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
– •شیکاگو، آمریکا• سال ۱۹۹۰
”خانم اسکارلت پیرزنی هفتاد ساله بود که معمولا با سگِ نژادِ پامرانیناش توو کوچههای شیکاگو قدم میزد و صبح ها نون روغنیِ داغ میخورد و گاهی هم با قهوه کامش رو شیرین میکرد.. اون تو این دنیا، فقط پسر چهل و پنج سالهاش رو میشناخت که برای گذروندن زندگیش دائماً در تکاپو بود و اکثراً آخر هفته ها به این پیرزن سر میزد. داشتنِ سگ، باعث شده بود از تنهایی در بیاد و باقیِ زندگیش رو با لبخند و دل شاد بگذرونه. چشم های تار، دست های چروک، خستگی و ناتوانیای که توی جسمش حس میکرد، همه و همه براش طبیعی بود و چیزی از علاقهاش به پیاده روی و دیدن شهر و آدماش کم نمیکرد. شاید میشد گفت اون جسمِ هفتاد ساله، روح جوونی رو تو خودش جا داده بود یا شاید هم تقلا به خوشحال بودن میکرد..؟!
یکی از روزهای دهه نود میلادی، حین پیاده روی و گذر از خیابونِ میشیگان، با شنیدن یه موسیقیِ خاص، ناگهان روحش فرسوده شد. به یاد دورهی جوونیاش افتاد که با عشق ویالون مینواخت و با لذت، صدای دلنوازش رو مهمونِ گوشِ آدمها میکرد. آلزایمر اونقدرها هم اثرگذار نبود که باعث بشه اون زن یادش بره در گذشته چه کسی بود؛ یا شاید هم بهتره از قدرت موسیقی بگم! اما یادآوری اینکه اون روزها به پایان رسیدن، قلب پیرزن رو به درد میآورد. سگِ کوچک و مهربانش با دیدن اشک های خانم اسکارلت غمگین شد و سعی در آروم کردنش داشت. مثل اینکه اون هم به این زن عادت کرده بود اما انگار وقت خداحافظی رسیده..! به این فکر میکرد که چه زندگیِ زیبایی رو گذروند و همین هم بود که دلتنگش میکرد. چون حالا، هیچکس برای شنیدن ویالون های اسکارلتِ پیر، و حنجرهی خستهاش تمایل چندانی نداشت و به خیال خودش چیزهای جدید و بهتری هستن که جای اون هارو پر کنن.. اون زنِ تنهایی بود که در جوانی، آدمهای زیادی رو کنار خودش داشت؛ اما رفته رفته، هر رابطه ای سرانجام به جدایی رسید.
و این، آخرین نوشته از اسکارلتِ هفتاد و هفت ساله توی دفترچهاش بود : ”پیری، پایانِ ماجرای ماست و خیلی از جوانها نمیدونن که چه چیزی در انتظارشونه.. تنهایی و در اخر، قلبِ از پمپاژ افتاده.“
اون در مِی سال ۱۹۹۰ حین گوش دادن به موسیقیِ خودش، درگذشت و چیزی جز یک دفترچه از سرگذشتش باقی نذاشت.. گاهی وقتها یادآوریِ گذشتهی خوب و عالی، دلتنگیِ آدمها رو به بغض غمگینی تبدیل میکنه که هیچ درمانی نداره.. “
— اِلِنور؛ ۲۷ جولای ۲۰۲۱
گایز من تاحالا از این کارا نکردم ولی دیشب دوستم یه ایده داد.
فرقی نمیکنه هم دیگه رو می شناسیم یا دوستیم یا نه؛ اگه دوست داشتید این پیام رو فوروارد کنید چنلتون، من ببینمش و برای وایبی که بهم میدید با پیانو یا گیتار یه چیزی کاور کنم.
-فقط ممکنه یکم طول بکشه و از یه تعداد بیشتر شاید نشه بزارم.
۱۱. عطرش رو دوست دارم، حتی به نوشیدنش هم نه نمیگم اما نسکافه رو ترجیح میدم.
۱۲. از خودم میپرسم کدومشون لیاقت جنگیدن داره؟
۱۳. اگه منظورت رو درست متوجه شده باشم، خیلی مراعات میکنم و طوری رفتار میکنم که فکر نکنه دلم براش میسوزه یا متفاوته، اون لیاقت بغل شدن داره.
۱۵. گزینه دوم
۱۵. کتاب، عطر و ذرت.
۶. شمع معطر روشن کنم و همراه با پلیشدن موسیقی به بیرون پنجره اتاقم خیره شم.
۷. میخوابم ، بیدار میشم ، میخوابم.
۸. کره ای ، فرانسوی، ایتالیایی
۹. ساکت میشم و تا وقتی بهم دلیل ندن حرف نمیزنم. بعضی وقتا هم برخلاف میلشون کارایی انجام میدم؛ مثل وقتی که با خانواده بحث کردم، نصفشب درجه کولر رو زیاد میکنم.
۱۰. خیر.
۱۱. عطرش رو دوست دارم، حتی به نوشیدنش هم نه نمیگم اما نسکافه رو ترجیح میدم.
۱۲. از خودم میپرسم کدومشون لیاقت جنگیدن داره؟
۱۳. اگه منظورت رو درست متوجه شده باشم، خیلی مراعات میکنم و طوری رفتار میکنم که فکر نکنه دلم براش میسوزه یا متفاوته، اون لیاقت بغل شدن داره.
۱۵. گزینه دوم
۱۵. کتاب، عطر و ذرت.
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.