عاشقانه 2019

دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم نشد پابوس روزی آستان بوسیدم و رفتم ز گرد راه خود را بر سر کوی تو افکندم رخ پر گرد بر خاک درت مالیدم و رفتم وحشی_بافقی

اگه عاشقت نبودم روزگارم این نمیشد شب به شب رو صورت من گریه نقطه چین نمیشد اگه عاشقت نبودم دل نمیدادم به این درد لحظه لحظه تو جوونی عشق تو پیرم نمیکرد من نمیتونم یه لحظم خودمو بی تو ببینم عادتم دادی به موندن تا تو باشی من همینم تا به قلبم گره خوردی تو تن من تارو پودی تو نمیدونی چی میگم آخه عاشقم نبودی

دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت یار اگر اینست، بالله می توان از جان گذشت یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت هلالی_جغتایی

ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا! ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا! تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا سلمان_ساوجی

از نالهٔ عشاق، نوایی بردار وز درد و غم دوست، دوایی بردار از منزل یار، تا تو ای سست قدم یک گام زیاده نیست، پایی بردار شیخ_بهایی

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن تا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تن هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان از می لب‌هاش باری مست شد سرنای من گاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزد آه از این سرنایی شیرین نوای نی شکن مولانا

ای دل به کمال عشق آراستمت از هر چه به غیر عشق پیراستمت یک عمر اگر سوختم و کاستمت امروز چنان شدی که می‌خواستمت... فریدون_مشیری

دلتنگ تو در خانه شدم جای تو خالیست هر روز لبم بر لب این جام سفالیست من مانده ام و بوی ِ نم کاگِل دیوار تو جای دگر فکر من و لحظه ی دیدار

شعله حسن تو دوش افروخت دلها را چو شمع این چه آتش بود کامشب در جهان انداختی در کنارم بودی و میسوخت جانم در میان آتش سوزان نهان چون در میان انداختی فیـــض_کاشـــانی

تو با من باش هر جائی که باشی دمی باید ز ماغافل نباشی تو با من باش اندر درد و محنت که ناگاهت دهم هر لحظه راحت تو با من باش وز من جو دوایت که من خواهم بُدن کل رهنمایت تو با من باش و اکنون یاد میدار بهرحالی توام از یاد مگذار تو با من باش اکنون راز گفتم نمود عشق باتو باز گفتم عطار