چند قرن بردگی
This page is for reviewing Iran's day to day political, social and economic issues. If you would like to support us in anyway or work with us feel free to message the adminis. ارتباط با ما @Iranianpatriot77 @raminrabieikhaledi
Show more17 663
Subscribers
-1024 hours
-667 days
+44830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔴 اتحاد ستمدیدگان در صحن هفتتپه
روز چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت #روز_جهانی_کارگر ابراهیم عباسی، از کارگران هفتتپه در مراسمی که کارگران در صحن این شرکت برگزار کردند سخنرانی کرد.
او در بخشی از این سخنان با اشاره به شرایط کشور، با اشاره به مردسالاری موجود در جامعه و مقاومتی که علیه آن صورت گرفته، از مبارزات زنان علیه حجاب اجباری یاد میکند و اینکه حاکمیت موی زنان را میبیند اما فساد اقتصادی را نمیبیند را به باد انتقاد میگیرد.
او ضمن اعلام همبستگی با کلیهی معلمان و پرستاران و دفاع از مبارزات آنان، علیه خصوصیسازی کاغذ پارس موضعگیری و به مبارزات آنان اشاره کرد.
@bardegi57
💔 13👍 3
🔴بامداد امروز در سکوت خبری، ۱۲ اردیبهشت، #انور_خضری، زندانی عقیدتی کُرد اهل مهاباد، پس از ۱۴ سال حبس در زندان قزلحصار کرج #اعدام شد.
او پیشتر در یک پرونده مشترک به همراه ۶ زندانی عقیدتی کُرد دیگر به اتهام «افساد فیالارض» به اعدام محکوم شده بود. در چند ماه گذشته حکم اعدام چهار نفر از این زندانیان به نامهای قاسم آبسته، ایوب کریمی، داوود عبداللهی و فرهاد سلیمی در زندان قزلحصار کرج به اجرا درآمد.
@bardegi57
🤬 26😢 3💔 3🎉 1
🔴 رادان درمورد گشت «نور»: ما به خواست رئیس جمهور و وزیر کشور و نمایندگان وارد صحنه شدیم
#چند_قرن_بردگی
🔥@bardegi57
💩 49🖕 2👌 1
🟤 دیگ به دیگ میگه روت سیاه
کور خودش است بینای مردم!
رو که نیست سنگ پای قزوینه...
@bardegi57
👍 12💩 2🖕 2
🔴 پس از انتشار نحوه کشتهشدن نیکا شاکرمی در گزارش سرویس جهانی بیبیسی، بازوهای سایبری رژیم شروع کردند به تشکیک وارد کردن به موثق بودن منبع گزارش، در حالی که بیبیسی رسانه محافظه کاری است که به خصوص در سرویس جهانیاش بخش راستیآزمایی توانمندی دارد.
اما یلدا معیری، عکاس سرشناس ایرانی، که در سالهای گذشته توسط نیروهای حکومتی بازداشت شده بود، در ایکس، در واکنش به پروپاگاندای حامیان حکومت، از تعرض جنسی به خودش توسط نیروهای رژیم خبر داد و نوشت:
«گیرم گزارش بی بی سی از نیکا شاکرمی موثق نیست! کتک زدنهای بی امانتون رو که خودمون دیدیم! موقع دستگیری خودم که بودم! وقتی با روسریم داشتین خفه ام می کردین که حضور داشتم! وقتی به من که یه زنه ۴۳ ساله بودم تعرض جنسی کردید که دیدم!»
#نیکا_شاکرمی #نه_به_جمهورى_اسلامى
@bardegi57
🔥 22👍 4
🔴منصوره محمدی:
هجوم نیروهای امنیتی به خانه پدر من در ساعت۷صبح امروز. برای چی؟ نمیدانم. به دستور کی؟ نمیدانم. آنها تمام خانه را به هم ریخته و حتی زیر فرشها را هم گشتند و سلاح مجوزدار پدرم را نیز با خود بردند. اینها همان آتش به اختیارانی هستن که در خیابان به خاطر حجاب زن و دختران مردم را مورد آزار و اذیت قرار میدهند و به موقعش خودشان به حریم خصوصی همان بانوان قدم میگذارن و اصلا هم حجاب زن و دختران آن خانه برایشان مهم نیست..
به پدرم گفته بودند تفنگها را زیر کدام مبل قایم کردی؟
@bardegi57
👍 10🤬 6
🔴عضو شورای شهر تهران: ۶۰ درصد ساکنان محله جوادیه تهران افغانستانی هستند
🔹ناصر امانی، عضو شورای شهر تهران با تاکید بر این که دغدغه مهم و اصلی شهروندان محله جوادیه سکونت اتباع بیگانه است، گفت: شرایط به گونهای است که ۶۰درصد از ساکنان این محلات را اتباع تشکیل میدهند. ۱۰تا ۳۰درصد دانشآموزان مدارس این محله نیز از اتباع هستند..باید طرح اخراج افغانی ها رو
مردم کلید بزنند..
این. حجم از افغانی فاجعه هست
#چند_قرن_بردگی
🔥@bardegi57
🤬 18👏 1
🔴 یک مقام وزارت ارشاد خبر داد: راه اندازی طرح آموزش مبلغان حجاب/ از میان متقاضیان، افرادی با ظاهر مناسب و فن بیان انتخاب میشوند تا به مدت ۴ ساعت در هفته فعالیت داشته باشند
🔸مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی گفت: ۴۰۰ نفر از مبلغان و مروجان عفاف و حجاب، در طرح طوبی گرد هم آمدند تا روش های استدلال و استقناع هنرمندانه در مسیر تبلیغ و ترویج عفاف و حجاب در جامعه را فرا بگیرند.
#چند_قرن_بردگی
🔥@bardegi57
💩 22🖕 3❤🔥 1🤬 1😐 1
#روز_معلم
نامه فرزاد کمانگر معلم کُرد که به ناحق اعدام شد !
دوزخیان روی زمین
در زندان رجایی شهر از بند دو به بند پنج منتقل شدم، تا چند روز مات و مبهوت از جایی که تبعید شده بودم، سالن بند را بالا و پایین میگشتم. انواع و اقسام مواد مخدر، دعواهای دست جمعی، قمه، چاقو، شمشیر، آدمهای سرخورده و … منظره مقابل چشمانم بود. در همان ابتدای امر با پنج نفر هم خرج شدم. چهار نفر به جرم قتل و یکی هم به جرم سرقت مسلحانه. در بدو ورود یکی از این پنج نفر با شنیدن اینکه من زندانی سیاسی هستم، مرا به گوشه حسینیه برد، مرا هم خرج خودشان کردند.
روزهای اول فضای بند بسیار آزارم میداد، میخواستم هرطور شده از بند پنج، بند بیماران عفونی، بند منتظران قصاص و اعدام، بند فراموش شدگان زمین بروم. ولی کم کم روابطم با زندانیان صمیمیتر و عمیقتر شد. با چند نفر ورزش صبحگاهی میکردیم، عصر در مورد مسائل روز بحث و گفتگو میکردیم و در هر فرستی به پای درد دل آنان مینشستم. گاهی چند ساعت یکی از مصیبتهای خودش و خانوادهاش میگفت و اشک میریخت. عدهای از قدیمیها هم از زندانیان سیاسی قبلی یاد میکردند، کسانی که قبلا آنجا بودند و حالا نیستند و خاطرههایی آنان برای من بازگو میکردند. از شعرها و سرودهایی که از آنان یاد گرفته بودند، برایم میخواندند.
بارها از زنده یاد حجت زمانی و دیگران صحبت میکردند. حضور حجت در آنجا پررنگ بود. تازه فهمیدم احترامها و سلامهای چپ و راستی که به من میشد، دلیلش چه بود. کم کم با فضا و آدمهای ساکن آن بند آشنا شدم که مثل آدمهای دیگر زندگی میکردند، مسواک میزدند، غذا میخوردند، فقط اینها دانسته یا نادانسته مرتکب جرمی شده بودند و الان سالها بود و روزها بود که منتظر چوبهدار و مرگ بودند یا سالها از حبس کشیدنشان گذشته بود و سالهای دیگر نیز باید میماندند. بند پنج برایشان بنبست دنیا بود. گاهی آنچنان وضعیت آنان چنان مرا تحت تاثیر قرار میداد که فراموش میکردم من هم یک زندانی اعدامیم، با این تفاوت که امیدی خود به رهاییم نیست، دست هر اشک از چشمان من میسترد.
نتوانستم از واقعیات و شرایط حاکم بر بند پنج فرار کنم. با خودم گفتم من یک زندانی سیاسیام که نابرابریها و ناملایمات جامعه مرا به اینجا کشانده و این زندانیان بخشی از مردم همین جامعه یا در واقع قربانیان آن بودند، پس باید با آن بمانم، احساس میکردم باید اینجا سیقل میخوردم. بند پنج جایی بود که باید صاف میشدم، تصفیه میشدم و خودم را پیدا میکردم. اینجا بخشی از ویرانهای بود که جامعه نابرابر ما ، پایههای خود را روی آن بنا نهاده بود، پس باید میماندم و خودم را در بین همین آدمها پیدا میکردم. مگر نه اینکه گفتهاند گنج را درون ویرانهها باید جست.
آزار دهندهترین بخش زندگی دوزخیان روی زمین این بود که جامعه، سیستم قضایی، زندان، شاکی همه و همه آگاهانه دست به دست هم داده بودند تا این قسم از آنها را که قربانی شرایط جامعه بودند و ناآگاهانه مرتکب جرمی شده بودند، بسوی مرگ سوق دهند. از مددکار و روانشناس زندان گرفته تا بهداری و مامور زندانی، این انسانها به دیدهی … مینگریستند.
روزانه دهها تابلت شیشه به معتاد و غیر معتاد داده میشد. دهها ورق قرص آرامبخش خرید و فروش میشد و مقادیر بالاتر از کیلو موادمخدر وارد بند میشد تا همه در شرایطی غیر از شرایط واقعی قرار بگیرند. تا به قول بعضیها حبس کشیدن برایشان آسان شود و نفهمند چه بر سرشان آمده. اینگونه مرگ تدریجی را تحمل کنند، تا روز یکشنبه یا چهارشنبه آخر یک ماه اسمشان را بخوانند و آخرین گام را به سوی مرگ بردارند. روزهای دوشنبه و روز قبل از اجرای حکم قصاص، با روشن شدن بلندگو سکوت عجیبی بر سالن حکمفرما میشد، چون همه میدانند اگر بیرون بروی برای اجرای حکم است، یعنی نوبت تو شده.
جهان را به بهانه بهداری رفتن صدا زدند، جلو در متوجه میشود قرار است به انفرادی رفته و حکم قصاص او اجرا شود. در فرصتی از دست آنها فرار میکند و مامورها به دنبال او. از کنارم گذشت مرا گرفت، کلمه نگذار نگذارید او، توقع را متوجه شدم. بعد دوباره او را گرفتند و اینبار آرام فقط به صورت تک تک ما نگاه میکرد. از کنارم گذشت. شاید بد نباشد تعدادی از آنها را به شما معرفی کنم.
(در حاشیه خواندن نامه از تلفن: “خوب آنها رو مجبور بودم برگ برگشو قایم کنم براتون میخونم“)
ارسلان ت. قدیمیترین زندانی رجایی شهر، هیچگاه اسمش را از بلندگو نشنیدهام. پیرمردی که به سختی راه میرود، هیچکس با او کاری ندارد،بیش از بیست و پنج سال است به جرم قتل در زندان بسر میبرد. او را نبخشیدهاند، همین گونه مانده، هیچکس را ندارد. کسی به ملاقاتش نمیآید، کسی را هم ندارد که به او تلفن بزند. اگر هم داشته دیگر فراموشش کردهاند. حالا فقط یک کفیل یک شناسنامه میخواهد، کسی که او را با خود ببرد.
@bardegi57
💔 16👍 14