cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🌓 آموزش جمله سازی ناشنوایان ایران زمین 🌗

🌼⃨⃟🍃̶͟͞✿🌼⃨⃟🍃̶͟͞✿🌼⃨⃟🍃̶͟͞✿ کانال جمله سازی برای ناشنوایان کل کشور @aSabzy : ارتباط باادمین https://t.me/+wvXrhauejIxlZWI0

Show more
Advertising posts
568
Subscribers
-324 hours
-27 days
-730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailable
سوزوندیم سوزوندیم    گفتاری سوزاندیم      نوشتاری 🌼 سوزاندن 🌼 یعنی 🍃 سوختن سوزاندیم مثال: ما چوب ها را سوزاندیم.
Show all...
🌼 لطمه 🌼 یعنی 🍃 صدمه، آسیب، ضرر مثال: رفتار تو به من لطمه زدـ
Show all...
🌼 فاجعه 🌼 یعنی 🍃 اتفاق بد، یک اتفاق که خرابی زیادی دارد. مثال: فاجعه سیل مردم زیادی را کشت.
Show all...
اختلافات جمع اختلاف 🌸 اختلاف 🌸 یعنی 🍃 دعوا، مختلف بودن فکر، متفاوت بودن فکر و عقیده، تفاوت ها مثال: زهرا و علی باهم اختلاف دارند.
Show all...
آنان را ببخش چون نمی دانند چه می کنند. 🎁🎲♨️ این دفعه تو را می بخشم ولی دیگر این کار را نکن. 🎁🎲♨️ من سعی کردم او را به خاطر صحبت هایش ببخشم. 🎁🎲♨️ اگر اتفاقی برای آن کودکان بیفتد، من هیچگاه خودم را نمیبخشم. 🎁🎲♨️ مرا ببخش، اما فکر نمی‌کنم بتوانی این کار را انجام دهی. 🎁🎲♨️ دشمنانت را ببخش ولی نام آن ها را فراموش نکن. 🎁🎲♨️ اگر باعث رنجش شما شده ام مرا ببخشید.
Show all...
🌸 خدمت کردن 🌸 یعنی 🍃 هرکاری برای کسی انجام دادن، محبت کردن
Show all...
🌸 قبول 🌸 یعنی 🍃 پذیرفتن. قبول کردن. موافق بودن
Show all...
🌸 میهمانی 🌸 یعنی 🍃 مهمونی. جشن
Show all...
🌸 پذیرایی 🌸 یعنی ۱. اتاق بزرگ برای مهمان ها ۲. پذیرایی کردن از مهمان. توجه و دادن میوه و چایی و... به مهمان ــــــــــــــــ 🌸 هوووو 🌸 یعنی 🍃با بی ادبی کسی را صدا کردن ــــــــــــــــ 🌸 نیشگون 🌸 یعنی 🍃 با دست بازو یا جایی از بدن کسی را گرفتن و پیچاندن . کتک زدن
Show all...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خریدار عشق💗 قسمت 5 بعد رفتم تو آشپز خونه ،سفره رو از مامان گرفتم و رفتم سمت پذیرایی سفرو پهن کردم غذا رو روی سفره گذاشتیم. همه مشغول غذا خوردن شدیم مامان: جواد جان با خونه خانم محمدی تماس گرفتم واسه آخر هفته بریم خونشون ( داداش آروم گفت باشه ) - خانم محمدی کیه؟ مامان: زنداداش آینده ات ( قیافه من) مامان: این چه قیافه ایه - خوب داداش که میگفت ،اصلا قصد ازدواج نداره مامان: خوب میگفته ،قبل از اینکه عاشق بشه نگاهی به جواد کردم و سرخی صورتشو متوجه شدم رفتم چسبیدم بهش - واییی داداشی عاشق شدی؟ چه جوریه زنداداشم ، خوشگله، چه کاره اس ؟ کجا زندگی میکنه ؟ درس..‌. جواد: هوووو دختر چقدر سوال میپرسی تو - نه اینکه به یکیشم جواب دادی مامان: عع بهااار ، خجالت میکشه بچم - وااا ،اون وقت که عاشق شد ،خجالت نکشید بابا خندید و چیزی نگفت مامان: همکارشه - همکار، یعنی اونم نظامیه؟ جواد: با اجازه ات - یه سوال؟ جواد و مامان: چیه باز - دو تا نظامی باهم ازدواج کنن بچه شون چی میشه جواد یه نیشگونی منو گرفت - آاااییییی بابا نگاه کن پسرت و بابا:جواد جان ،اذیت نکن بهارمو - دستت درد نکنه مامان من برم تو اتاقم جواد: کجااا ،بشین ظرفا رو جمع کن - من فردا امتحان دارم ،باید برم درس بخونم ، تازه شما که الان خبر خوش گرفتین باید سفره رو جمع کنی مامان:نمیخواد بابا ،خودم جمع میکنم برو بهار..
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.