cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

.

Show more
Iran45 159The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
4 999
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#بغض_لبخند شیوا و شیلا همزمان عاشق پسر داییشون میشن و شیوا مخفیانه با کسری ازدواج می کنه تا اینکه کسری مجبور میشه با شیلا ازدواج کنه ... شیلا بچه دار میشه و ازدواج شیوا و کسری اشکار میشه. از نظر شرعی ازدواج دوم کسری با خواهر دوم باطله ولی شیوا .... https://t.me/joinchat/AAAAAEH90DY73XrADzKQPA
Show all...
#part311 دستش رو که به روی شیشه مشت شده بود رو در هم فشرد همزمان دندانهایش رو هم به روی هم فشرد . از صحنه ی غروب دلگیر پایان یافته چشم گرفت در حالیکه دگمه های پیراهنش با حرص باز می کرد سمت حموم رفت . لباسهایش رو با همون عصبانیت قبل از تنش کند و زیر دوش اب گرم رفت . ظرف چند دقیقه بخار همه جا رو فرا گرفت . کسری همچنان که دستاشو رو مصرانه به دو طرف دیوار حموم گرفته و سرش رو زیر دوش برده بود هیچ حرکتی نمی کرد تا اینکه باز هم همون صدا توی سرش پژواک شد _کسری ... کسری ... در حالیکه سعی می کرد اون صدا رو از مغزش بیرون کنه چشماشو باز و با دستاش اب روی چشماشو گرفت . به دنبال منبع صدا به هر طرف سر برگردوند .با دیدن شیوا در انبوه بخار داخل حموم قلبش ایستاد . شیوا ایستاده داشت بهش لبخند می زد . چشماش نزدیک بود که حدقه بزنه بیرون ... شیوا اروم اروم بهش نزدیک شد . لبخندی به روی لباش بود . اینبار موهای پرپشتش صاف و خیس که به پشت شانه شده بودن . هر چقدر که مثل مانکنا قدم به جلو میگذاشت ضربان قلبش بالا می رفت . وقتی که بهش نزدیک شد به خوبی ضربان قلبش از بیرون بیشتر شنیده می شد . https://t.me/joinchat/AAAAAEH90DY73XrADzKQPA
Show all...
•°ॐहह کانال رسمی ط_خطائیकहॐ°•

ط.خطائی نویسنده ی رمان های؛خمارلحظه ها،غرب زده ی ایرانی،درحسرت آرزوها،دلبروحشی،نفس داغ،نقاب رخ،هم آغوش،از لب تا قلب ،بغض یک لبخند کپی حتی با ذکر نام نویسنده هم ممنوعه @T_khataee به پیج نویسنده در اینستا بپیوندید insta : instagram.com/Tahereh_khatayi

‍ ‍ ‍ #به_پسر_عمه_متاهلش_پیشنهاد_ازدواج_میده 😱💥 عاشقونه ای #ممنوعه بین دو شخصیت #بی_پروا نزدیک می روم و رو به رویش می ایستم. -پسر عمه؟ نگاهش را بالا می کشد. اولین باریست که موهایم را بی پوشش می بیند. #زبانم را روی #لب هایم می کشم. -باهام #ازدواج کن. می خندد اما من با #بی_پروایی خم می شوم و خیره ی چشم هایش، تکرار می کنم:«باهام #ازدواج کن یزدان.» #سیگارش را در جاسیگاری خاموش می کند. -حالت خوبه؟ من ده سال پیش #زن گرفتم. کمی بیشتر خم می شوم و نجوا می کنم:«یعنی می خوای #پنهون کنی که دوستش نداری؟ اگه دوستش داشتی تا حالا دو تا بچه داشتید.» با تردید نگاهم می کند. سرم را کج می کنم و کنار گوشش پچ پچ می کنم:«برای خلاص شدن از دستش، با من ازدواج کن.» دستش را بالا می آورد و روی #چانه ام می گذارد. -نگو که #عاشقم شدی! چی به تو می رسه؟ لب هایم کش می آیند. سرم را به نفی تکان می دهم و می گویم:«بین تو و مردی که بیست سال ازم بزرگتره و باید #زنش بشم؛ تو رو انتخاب می کنم.» انگشتش را روی #گردنم می کشد. -من زنِ نمایشی نمی خوام. شانه بالا می اندازم. -کی از #نمایشی حرف زد؟ وقتی چشم همه ی دخترای فامیل روی توعه باید احمق باشم که نخوام باهات بیام تو #اتاق. با #لذت نگاهم می کند و می گوید:«خوبه، خوشم اومد. دیگه چیا بلدی دختر دایی؟» ابرو بالا می اندازم. دستم را روی شانه اش می گذارم و نجوا می کنم:«بقیه اش باشه برای بعد ازدواج!» چشمکی می زنم و به سرعت از او فاصله می گیرم... https://t.me/joinchat/AAAAAFZwxyND82tkqro5LQ https://t.me/joinchat/AAAAAFZwxyND82tkqro5LQ 🔞 رمان به دلیل صحنه های خشن و #هات کلمات #رکیک دارای محدودیت سنی می باشد 🔞
Show all...

حرف های منو برعکس متوجه میشید و همیشه خدا ازم طلبکارید اون وقت صف اول لف دادنید؟ 😊بهتره بگم واسه همیشه رفتید چون لینک این چنل هیچ جا نیستش دیگه من جلد دومو همینجا ادامه میدم تموم شد پاک میکنم چنلو رمان هامو و تاوانو تو چنل جدید میزارم پس اول فکر کنید بعد بیاید ناشناش بهم دری وری بگید
Show all...
https://t.me/joinchat/AAAAAFiYKos-nBCMqzs-QA جلد اول گناه رو فقط تو این چنل میزارم😊و بعد از تموم شدن جلد دو چنل اصلیم پاک میشه و باقی رمان هام داخل این چنل گذاشته میشه پس حتما جوین شید ❤️ امشب هم پارت داریم😊
Show all...
سلام و درود بر : اعضای مهربون و دوست داشتنی قدیم❤️💋 و اعضای خوشگل تازه وارد❤️💋 #میانبر_شروع‌_دو_رمان_رو_برای #راحتی_و_کم‌کردن_زحمت_به_شما #عزیزان_حاضرکردم 👇 میانبر پارت اول حسی میان عشق و نفرت (جلد دوم گناه من سادگی بود)👇🏻 https://t.me/romann2280/2252 •°•°•°•°•°•°•°❤️°•°•°•°•°•°•°• میانبر پارت اول تاوان یک روز بارانی👇🏻 https://t.me/romann2280/2265
Show all...
#من‌نازگلم دختری هات و لوند که بزور #صیغه ی #ارباب روستا که دوتا #زن‌نازا داره میشم‌. هرشب از من #تمکین می خواد تا #حامله بشم و براش #وارث بدنیا بیارم. اما با #حامله شدنم و #دختر شدن بچه ام #ارباب مارو نمی خواد و هردوی مارو از خونه می ندازه بیرون و... https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhVK6RFwJUoNgA #اربابی_که_زن_بچه_اش_رو_از_خونه_ترد_میکنه💦
Show all...
#ميخوان_زنشو_به_عقد_يكي_ديگه_دربيارن😱❌ #part_205 با حرفی که زد دیگه جونی تو بدنم نموند . دستم رو به میله گرفتم تا مانع از افتادنم بشه. -طبق رسم و رسوم باید بین دختر و پسر عقد جاری بشه. ناباور به خان نگاه میکردم . مگه میشه زن شوهر دار رو عقد کرد؟ مگه این عقد باطل نیست؟ من چقد میتونم بی غیرت باشم که بزارم زنم رو ازم بگیرن؟ - این ممکن نیست . شما چجور میخواید ز... حرفم رو ادامه ندادم. کدوم زن؟ زنی که چیزی،از من یادش نیست ؟ نگاه خالی از حسم رو به نازگل دوختم . نازگل زن منه؟ پس چرا اینقد ازم دوره؟ چرا چیزی از گذشته و ازدواجمون یادش نبود؟ یعنی تو قلبش یه ذره جا واسه من نبود؟ #ادامشو_ميخواي 😱😱 پارت واقعيه🙊باور نداري بيا اينجا بخون👇🏻 💦 https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhVK6RFwJUoNgA 💦
Show all...
💞دوســ🔞ـــــت داشـــــــ👅ــــتنی🔞

💞﷽ 💞 من واسه قفل کردنِ دستام دور گودیه کمرت ؛ عمرم که هیچ جونمم میدم🤤🙈👅 #هات #سک.سی #عاشقانه #متفاوت 🍂id gp: @gp_doostdashtanii 🌺 id tb: @tabliiiiighattt هر روز یک پارت به جز جمعه ها💖💞

#من‌نازگلم دختری هات و لوند که بزور #صیغه ی #ارباب روستا که دوتا #زن‌نازا داره میشم‌. هرشب از من #تمکین می خواد تا #حامله بشم و براش #وارث بدنیا بیارم. اما با #حامله شدنم و #دختر شدن بچه ام #ارباب مارو نمی خواد و هردوی مارو از خونه می ندازه بیرون و... https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhVK6RFwJUoNgA #اربابی_که_زن_بچه_اش_رو_از_خونه_ترد_میکنه💦
Show all...
#ميخوان_زنشو_به_عقد_يكي_ديگه_دربيارن😱❌ #part_205 با حرفی که زد دیگه جونی تو بدنم نموند . دستم رو به میله گرفتم تا مانع از افتادنم بشه. -طبق رسم و رسوم باید بین دختر و پسر عقد جاری بشه. ناباور به خان نگاه میکردم . مگه میشه زن شوهر دار رو عقد کرد؟ مگه این عقد باطل نیست؟ من چقد میتونم بی غیرت باشم که بزارم زنم رو ازم بگیرن؟ - این ممکن نیست . شما چجور میخواید ز... حرفم رو ادامه ندادم. کدوم زن؟ زنی که چیزی،از من یادش نیست ؟ نگاه خالی از حسم رو به نازگل دوختم . نازگل زن منه؟ پس چرا اینقد ازم دوره؟ چرا چیزی از گذشته و ازدواجمون یادش نبود؟ یعنی تو قلبش یه ذره جا واسه من نبود؟ #ادامشو_ميخواي 😱😱 پارت واقعيه🙊باور نداري بيا اينجا بخون👇🏻 https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhVK6RFwJUoNgA
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.