cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📚kitabsesi🎼

@kitabsesi دیل_ادبیات_تاریخ_موسیقی _خبر_تحلیل https://t.me/joinchat/Vc_rT80pB7wjMcu0 Cüney Azerbaycan Sesi

Show more
Iran202 411The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
480
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🟢شهرباکو پایتخت آذربایجان در کنار رم، استانبول، شانگهای و بارسلون وارد پنج شهر برتر جهان با غیرمعمول ترین معماری ها شده است.
Show all...
🟢چهره ی واقعی یک روشنفکر نما این روشنفکر نما این چنین در برابر تبعیض زبانی و‌نادیده گرفتن حقوق فرهنگی #زبانی ده ها میلیون غیر فارس زبان،(درواقع اکثریت مطلق غیرفارس زبان) در #منوفارسی جبهه گرفته است از نظر این ها اگر کسی با حجاب اجباری مخالفت کند یک روشنفکر آزادی خواه است و اگر همان شخص معترض #زبان‌اجباری شود تجزیه طلب و‌خاین تلقی می شود
Show all...
🟢 پیش‌نویس الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت به رهبر انقلاب تقدیم می‌شود رئیس مرکز الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت از آماده شدن پیش‌نویس این الگو خبر داد و گفت که پس از دریافت آخرین نظرات مجمع تشخیص مصلحت نظام، این پیش‌نویس برای تأیید و ابلاغ به مقام معظم رهبری تقدیم می‌شود. ✍چهل و سه سال از انقلاب می گذرد این ها تازه در تهییه ی پیس نویس الگوی ادعایی مانده اند
Show all...
🟢اساسا قطران در زبان مادری خود تورکی اندیشیده ، سپس محتویات ذهنی خود را با اسلوب و ساختار زبان مادری به فارسی ترجمه کرده و به نظم در آورده است تمام افکار و اندیشه ، طرز بیان ، ساختار جملات، مبتدی، خبر و خصوصیات دیگر جملات ، از آن جمله امثال و حکم نیاکان ، همه و همه نشان از خصوصیات زبانی و طرز تفکر مردم آذربایجان دارد . از این جهت به مواردی چند از دیوان قطران دقت کنیم : 🍁شاد باشد هر که سوی داوران تنها رود ( ص۷۲) «تک باشینا قاضی یانینا گئدن شاد قاییدار» 🍁در خواندم ز بام و برون راندم ز در ( ص۱۳۱) «دامدان چاغیریب قاپی دان قووار» 🍁چنین نوروز بگذاری هزاران( ص۲۳۸) « مین بئله بایراملار گورسن» * در فارسی صد سال به این سالها میگویند 🍁به خرمی بگذاری هزار عید چنین( ص۲۹۵) « شنلیکله مین بئله بایراملار کئچیرسن» 🍁بود همیشه گذرگاه حبل به چنبر( ص ۲۷۷) «ایپ گلیب همیشه دوغاناقدان کئچر» 🍁هم به چنبر بگذرد گرچه دراز دست رسن( ص ۲۸۹) «ایپ نه قدر اوزون اولسا یئنه ده گلیب دوغاناقدان کئچه جکدیر » ضرب المثلهای این چنینی در دیوان قطران بسیارند . از طرف دیگر در دیوان قطران مصرع هایی است که اگر کسی زبان تورکی را نداند و طرز تفکر در زبان و فرهنگ تورکی برایش نا آشنا باشد ، فهمیدن و دریافتن مفهوم ابیات قطران برایش بسیار دشوار خواهد بود . به عنوان مثال 🍁چو من سوی هوا پویم شود پایم به سان پر ( ص ۱۷۳) «من هاوایا یو کسلسم آیاغیم قاناد آچار» در این مصرع مفهوم « آیاغیم قاناد اولار» [پایم مثل بال میشود] در فارسی کاربردی ندارد و مخصوص زبان تورکی است ، در زبان فارسی برای تفهیم چنین تفکری از جمله « مثل مرغ بال در آوردم » استفاده می شود در آثار دیگر تورکان پارسی گوی چون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، مولوی قونوی( بلخی) ، صائب تبریزی و دیگران هم به این قبیل موارد بر می خوریم ! منبع : کتاب ارزشمند ترکان و بررسی تاریخ و هویت آنها در ایران ( استاد حسن راشدی)
Show all...
🟢کوچک‌ترین علامت سرماخوردگی را «اُمیکرون» بدانید معاون بهداشت ستاد کرونای استان تهران،دکتر علیرضا اولیایی منش: کوچک‌ترین علائم سرماخوردگی را هم امیکرون در نظر بگیرید و منتظر درگیری ریه و سی‌تی اسکن نباشید؛ چون این عارضه به ندرت در مبتلایان رخ می‌دهد و بیشتر دستگاه تنفسی فوقانی گلو و نای را درگیر می‌کند. یکی از علائم شایع ابتلا به امیکرون تغییر تن صدا یا خشونت در صدا است و مانند نوع دلتا از بین رفتن حس بویایی رخ نمی‌دهد. البته هنوز هم ممکن است تعداد اندک و محدودی به سویه دلتا مبتلا شوند. از مردم می‌خواهیم به فاصله ۴ ماه از تزریق دز دوم اقدام به تزریق دز سوم کنند. اکنون آمار ابتلا امیکرون در کسانی که دز سوم را تزریق کردند، بسیار پایین است.
Show all...
🟢یک کیسه برنج =بیست ماه یارانه با این حساب و‌کتاب خوردن برنج به قلب ضرر دارد
Show all...
🟢رشوه وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺣﺴﯿﻦﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین‌خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. حسین‌خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می‌دهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد. ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم، نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮﻩ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین‌خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، جلوی پدر جان داد. اتفاقا سال بعد، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ، جلوی چشمان پدر جان داد. ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش، ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ. ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮﻩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ. نشو در حساب جهان، سخت‌گیر که هر سخت‌گیری بُوَد، سخت میر تو با خلق آسان بگیر، نیک بخت که فردا نگیرد خدا، بر تو سخت ✍پاریزی باستانی
Show all...
صافی گلپایگانی و آن‌چه به جا گذاشت لطف‌الله صافی گلپایگانی بیش از یک قرن عمر کرد، و پشت سر میراثی از قشریّت، تعصّب و ظاهرپرستیِ دینی به جا گذاشت. او نماینده‌ی برجسته‌ی اسلامِ شریعت‌مداری بود، که هم با هرگونه تأویل معنوی و تفسیر عارفانه‌ی دین سرستیز داشت، هم با هر برداشت متفاوت و خلاف مذهب مختار از آن. صافی داماد آیت الله محمدرضا گلپایگانی بود، که چه بسا بیش از نیم قرن ردای مرجعیت به تن داشت. بیت گلپایگانی خانه‌ی «ولایی»گری و نامداراگری دینی شناخته می‌شد: نه روشنفکران، که حتّی روحانیان امروزی‌مآب هم بدان راهی نداشتند. کسانی چون محمد حسینی بهشتی را در آن خانه کمونیست می‌خواندند، و روحانیانی مانند مرتضی مطهری را به خاطر گفته‌هایش در «حماسه‌ی حسینی» بدعت‌گذار تلقّی می‌کردند، و نعمت اللّه صالحی نجف‌آبادی را به سبب نوشتن «شهید جاوید» طعن و لعن می‌فرستادند. اسلامِ قوم و قبیله‌ی صافی، باریکه‌راهی تنگ و باریک در تاریکی می‌نماید، که هر کسی را پروانه و پروای گذر از آن نیست. در عوض، با چنین شریعت‌مداری از دنیاداری کم نمی‌گذشتند. صافی، مانند دیگر خاندان و خویشان گلپایگانی، بیشتر عمر خود را در تنعّمِ اشرافیّتی حوزوی گذراند. ………… گلپایگانی، تا وقتی زنده بود، تابستان هر سال، با کاروانی از پیوستگان و وابستگان خود راهی مشهد می‌شد، و گریزان از گرمای نفس‌گیر قم، یکی دو ماهی را در آن شهر اقامت می‌کرد. یک بار، همین اواخر، که از قضا من هم به همراه خانواده به مشهد رفته بودم، شبی پدرم خواست به احوال‌پرسیِ گلپایگانی برود. من هم تقاضا کردم همراه او بروم. وارد عمارت بزرگِ شاهانه‌ای شدیم که مقلّدان و مریدان مشهدی در اختیار او گذاشته بودند. پسر کوچک او ما را به سمت ایوانِ عمارت راهنمایی کرد. نسیمی خنک می‌وزید و نشستن در فضای آزاد را مطبوع می‌کرد. گلپایگانی در انتهای ایوان نشسته، به مخدّه‌ها تکیه‌داده، و ملحفه‌ای سفید روی پای خود انداخته بود، و بدون عبا، و با عمّامه‌ای کوچک و مختصر که بر سر می‌بست، پنداری تازه از نماز و تعقیبات فارغ شده بود. جز من و پدرم، یکی همین صافی گلپایگانی کنارش نشسته بود، و دیگری آخوندی منبری، که نام‌اش از یادم گریخته است. بعد از احوال‌پرسی‌های متعارف، شیخِ منبری دنباله‌ی قصّه‌ای را که پیش از ما شروع به گفتن کرده بود گرفت؛ خاطره‌ای که به تبلیغ دینی او پیش از انقلاب برمی‌گشت. به این‌جا رسید که «بله، در آن زمان من مرجعیت آقای خمینی را تبلیغ می‌کردم.» گلپایگانیِ مرجع، بی‌درنگ سخن‌اش را برید و با لحنی ارباب‌وار، و در عین حال، سخت شبانی، پرسید «مگر ما چه چیزمان بود که تبلیغ ما را نمی‌کردید؟ که از شرم رنگ از رخ راوی قصّه پرید، و چند لحظه زبان‌اش بند آمد جواب آقا را چه بدهد. «مگر ما چه چیزمان بود که تبلیغ ما را نمی‌کردید؟» این حرف گلپایگانی که به شکل برهنه و زمختی شیفتگی به قدرت و دنیاطلبی را عیان می‌کرد، مرا عمیقاً تکان داد، و هرگز از یادم نرفت. پس از آن، هیچ نتوانستم پشت امضاهای «الاحقر» مراجع، یا دعوی عدالت و جلوه‌ی زهد آن‌ها جز میلِ مشتعل به بسط اقتدار، و صید عوام چیزی ببینم. بعد ما را به اتاق دیگری برای صرف شام هدایت کردند. گویا گلپایگانی عادت داشت در خلوت خودش شام را صرف کند. او را تنها گذاشتیم، و به همراه صافی گلپایگانی، وارد اتاق شدیم. سفره‌ای بزرگ گسترده، و انواع و الوان خوراک‌ها که اغلب برای من ناآشنا بود، بر آن چیده بودند؛ خوانی بسیار بزرگ‌تر، و بیش از نیاز شمار حاضرانی که با فرزندان و نوه‌های آقا به ده نفر هم نمی‌رسیدند. آن سفره‌ی رنگین و خوراک‌های چرب و شیرین، ذهن و ذهنیّت من را شوک دیگری داد، و ته‌مانده‌ی اعتماد من به پارسایی و وارستگیِ مرجعیّت تقلید و بیت او را به باد هوا سپرد. تصویر این سفره بود که فاصله‌ی تلخِ واقعیّت رفتار و گفتار مراجع دینی را با تصوّرات گولانِ عوام از زیّ و زندگی آن‌ها پرناشدنی نشان می‌داد. پیش از آن، بارها گلپایگانیِ مرجع و صافیِ داماد را در خانه‌ی به ظاهر ساده و محقّر قم دیده بودم، و در نشست و برخاست پدرم با آن‌ها چیزهای فراوانی از رویّه و خلق و خوی آن‌ها آموخته بودم، و از روی و ریای آنان، مخصوصاً فرزندان آن‌ها کم چیزی به خاطر نداشتم، ولی بعد از آن سفر مشهد دیگر رغبتی در دل برای دیدن هیچ کدام‌شان پیدا نکردم، سهل است، از این که در دل دل‌برده‌ی عروس دنیا و به چهره عبوسِ زهدند، سخت مشوّش و مکدّر می‌شدم. بعدها که خمینی از دنیا رفت، شنیدم که بیت گلپایگانی، از جمله همین صافی، چه جدّ و جهدی در کار کرد تا او را به رهبری و جانشینی خمینی برسانند. این همان سیّدی بود که سال‌ها با خمینی بر سر این‌که چرا فقه شیعه به درستی در دولت اجرا نمی‌شود، و حکومت به قدر کافی اسلامی نیست، می‌جنگید، و مثلاً به روایت خمینی از ولایت فقیه باور نداشت. اما تا خمینی سرش را زمین گذاشت، آتش دوزخیِ میل به قدرت د
Show all...
ر دل این پیرمرد - که خود نیز سال‌های نزدیک به گور را سپری می‌کرد - زبانه کشید. یکی از دلایلی که رفسنجانی چنین شتابزده، در یک نیم‌روز، کار رهبری را با انتخاب خامنه‌ای یک‌سره کرد، همین واهمه بود که مبادا زمام رهبری از دست‌شان به دررود، و کار به دست گلپایگانی بیفتد. در گلپایگانی و صافی گلپایگانی، هر دو، روستایی‌منشی و ساده‌دلی بدویِ آشکاری به چشم می‌خورد، که وقتی با قدرت مهارناپذیر و مسئولیت‌نا‌شناسِ مرجعیّت گره می‌خورد، حاصلی خطرناک و دافعه‌ساز به بار می‌آورد. می‌گویند صافی از فقیهان سنّتی بود. ولی کسانی چون صافی را نباید نگهبان سنّت دانست، آن‌ها نه نگهبانِ سنّتِ اصیل، که کلیدداران میراث سَلفِ خود بودند. دانش اندکی داشتند، بسیار کمتر از آن‌چه دعوی آن را می‌کردند. هنر آن‌ها در حفظ مشتی منقولات بود، نه تفکّر در معقولات. *صافی گلپایگانی هم راهی وادی خاموشان شد، اما میراث قشری‌گری و تجدّدستیزی در طبقه‌ی او هم‌چنان می‌ماند، و چه بسا سال‌ها و دهه‌ها بتواند روند تحوّلات دموکراتیک و لیبرال در ایران را کُند و کژ کند. مهدی خلجی
Show all...
🟢شش علامت پوستی اومیکرون که نباید نادیده گرفت نشریه سان در گزارشی نوشت: اومیکرون به عنوان یک سویه جدید علائم متفاوتی را به همراه دارد. داده‌ها پیش‌تر نشان داده بودند که سه علامت شایع اومیکرون عبارتند از سرفه، خستگی و سردرد. با این وجود، برخی از افراد با بیماری‌های پوستی نیز مواجه شده اند. این شش مورد از شایع‌ترین آن موارد هستند: تغییر رنگ پوست کهیر عرق سوز شدن پوست ملتهب و قرمز شدن انگشتان پا ایجاد زخم و تب خال بر روی لب خشک شدن پوست/ فرارو
Show all...