•Larynx•
اينجا تمام حنجره ها لاف ميزنند هرگز كسي آنچه كه ميگفت نبود! -کپی با ذکر نام نویسنده! 🖋میکا
Show more478
Subscribers
No data24 hours
-27 days
-930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
گاهی از خودمان میپرسیم:
دوست داشتن به چه دردمان میخورد؟
راستش به راحتی میشود به این سوال جواب داد: هیچ!
و راستش در واقعیت هم دوست داشتن چندان به درد کسی نمیخورد.
فقط بعضی شبها هست که آدم حس میکند هیچ چیز برایش باقی نمانده است: نه توان تلاشی، نه طاقت صبری، و نه حوصله و امیدی. در منتهیالیه چنین بنبستی، چند قدم مانده به وضعیتی که نام استیصال محض به آن برازنده است، دو کلمه از پوست سیاه و بیجان شب بیرون میافتد:
- دوستت دارم.
دو کلمهی مشخصا بهدردنخور،انتزاعی و مبهم، اما آخرین دو رگ زندهای انگار، که روح خسته و محتضر ما را به کالبد حیات متصل نگه میدارد.
دو کلمهای که - گاهی - روح ما را از مردن نجات میدهد.
-حسينوحدان
همه چیز، خاطره، گفتگوها، بوسهها، همآغوشی پیکرهای دلداده، همه چیز میگذرد
ولی تماس ارواحی که یکدیگر را لمس کرده و در میان انبوه اشکال زودگذر یکدیگر را شناختهاند هرگز زدوده نمیشود...
شبیه خودت بودی...
نه شبیه ستارههای سینما، نه نوازندهها و نه هیچکدام از چهرههای معروف و نه حتی فروغ که آنقدر تحسینش میکردی یا فرهاد که شخصیت موردعلاقهات بود.
فارغ از زشتی و زیبایی، شبیه خودت بودی و این بزرگترین دلیلی بود که دوستت داشتم.
تو چه میدانی آدمی که به یک نقطه خیره مانده و به موسیقی دلخواهش گوش میدهد ، در آن نقطهی کوچک که به آن خیره شده
چه چیزهایی میبیند
چه چیزهایی میشنود
و چه چیزهایی احساس میکند...
وقتی به یه نفر
که حالش بدتر از خودمه
دلداری و امید به فردایی سبز میدم
یاد این شعر میفتم:
"خود خزانیم و
دم از شوق بهاران میزنیم"