cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کانالی چشت خانی خاتونه کانی کوردواری

ده ستوری انواعی دروست کردنی چیشت و دسر و کیک وشیرنی و....... تزئیناتی انواعی غذا و چیشت و دسر ...... آیدی مدیر @NedaKhanooo00m https://t.me/+aW7GfB90aQVlOTc0

Show more
Advertising posts
249
Subscribers
No data24 hours
-87 days
-630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

رمان #عروس_جزیره #پارت_30 نگاهش مهربون بود، یه نگاه خاص و پر از محبت...برای لحظه ای در دل گفتم  قطعا دختری که همسر این مرد بشه تمام عمر یه زندگی عاشقانه رو تجربه می  کنه.  اخم کوچیکی کرد و گفت: » چشم هات زیادی قرمزه آنیا. دیشب نتونستی راحت بخوابی؟« بی اراده دستی به صورتم کشیدم، کمی احساس گرما می کردم و چشم هام از  خستگی می سوخت.  » چیزی نیست.«  سراغ میزش رفت و شیشه کوچیکی بیرون اورد.  » شاید چون تازه به اینجا اومدی هنوز بدنت به این محیط عادت نکرده. بیا یه  قاشق از این شربت رو بخور...حالت رو بهتر می کنه. اینطوری که چشمات سرخ  شده قطعا تا یک ساعت دیگه سر درد امانتو میبره.«  لبخندم عمیق تر شد. شدید احتیاج به همچین مرهمی داشتم. خودم هم می دونستم  هروقت خوابم بد باشه سر درد بیچاره ام می کنه و امروز روزی نبود که بتونم  سردردهای مداوم رو تحمل کنم.«  »ممنونم. خب من دیگه بهتره برم. باید برای مهمونی عصرونه گرنی خرید کنم.« تا دم در همراهم اومد و گفت: » به خاطر شیرینی ها ممنونم آنیا.«  سری تکون دادم و از اتاق خارج شدم. در که پشت سرم بسته شد تازه به این  فکر کردم که شاید هدف گرنی چندان هم بد نبوده باشه. کی می تونست از این مرد  مهربون و خوش اخالق بدش بیاد؟نزدیک مهمانی عصر بود و من مضطرب توی اتاق جلوی اینه خودمو بررسی می  کردم. چند تقه به در خورد و گرنی پا به اتاق گذاشت.  » آماده ای؟« دست هامو تو هم حلقه کردم و گفتم:  » استرس دارم گرنی.« » برای چی؟ این فقط یه مهمونی ساده اس.«  » میدونم ولی از دیدن کسایی که نمیشناسم دچار اضطراب می شم. «  دستشو رو شونم گذاشت و منو روی صندلی نشوند. برس مو رو از دستم کشید و  آهسته و نرم موهامو شونه کرد. دستش بین موهام می خزید و بهم ارامش می  داد. » نگران نباش. تو چیزی از زیبایی کم نداری. برات یه لباس زیبا اماده کردم  برای فردا! شنیدم که مارگارت ازت خواسته ساقدوشش باشی. باید فردا بعد از  عروس زیباترین دختر این جزیره باشی.«  آهسته لب زدم: » گرنی؟« » جانم؟«  » من ازتون ممنونم.« برس مو رو روی میز گذاشت و در حالیکه موهامو می بافت گفت: » برای چی دخترم؟«  » می دونم که سعی دارین من اوقات خوشی رو اینجا تو جزیره بگذرونم و ازتون  ممنونم که برای ارامشم تلاش می کنین.« ادامه دارد
Show all...
رمان #عروس_جزیره #پارت_29 نه نه اصلا! اگه مشکلی نیست چند دقیقه ای بشین تا کارم تموم شه.« سرمو تکون دادم و مودبانه روی صندلی پلاستيکی نشستم و به دختر بچه و  مادرش که با نگرانی دستشو رو شونه های دخترک گذاشته بودن خیره شدم.  فیلیپ پشت میزش نشست و گفت: » خب تب داره ولی نه اونقدری که اذیتش کنه. توی گلوش یکم چرک کرده. این  داروهارو بهش بدین روزی یدونه بعدش یه لیوان کامل اب بهش بدین. توی سه  روزاینده اگه بهتر نشد بیاریدش یه بار دیگه ببینمش. «  زن ازش تشکر کرد و دست دخترش رو گرفت درحالیکه روز بخیری بهم می  گفت از مطب بیرون رفت. معذب و کلافه از جا بلند شدم و به سمت میز دکتر  رفتم. سبد رو روی میز گذاشتم و گفتم:  » گرنی اینارو دادن برای شما بیارم. «  پارچه روی سبد رو کنار داد و با دیدن شیرینی های تازه، آب دهنش رو قورت  داد و گفت:  » خدای من چه عطر و بویی داره. کار خودتونه؟« خجالت زده زمزمه کردم: » بله. توی شهر ما شیرینی فروشی داریم.« » چقدر عالی. خوشحال که برام اوردین و میتونم دستپخت عالی شمارو تست کنم.  » موهامو پشت گوشم زدم و گفتم:  » قرار بود بیام داروهای گیاهی گرنی رو بهم بدین.«  هول شد درحالیکه صورتش کمی سرخ شده بود گفت:بله بله الان براتون میارم.«  توی قفسه های پشت سرش شروع به گشتن کرد. گاهی یکی دوتا از شیشه ها از  دستش در میرفت و صدای بهم خوردنشون به گوشم می رسید.  کیسه ای از داخل قفسه بیرون اورد و گفت: » همینه. تازه اس، خودم درستش می کن م. براش ببرید و بگید سعی کنه قبل  خواب یه فنجون کوچیک ازش بنوشه. اینطوری موثرتره.«  سرمو تکون دادم و گفتم:  » از لطفتون ممنونم دکتر.« لبخندی به پهنای صورت زد و گفت:  » فیلیپ صدام کن. «  مکث کردم و گفتم:  » برام سخته شمارو به اسم صدا کنم.«  چشمکی زد و گفت:  » وقتی بهم می گن دکتر حس می کنم خیلی پیر شدم.« خنده ام گرفت خودش هم زیرخنده زد و گفت: » پس لطفا دیگه اینطور صدام نکن.«  لب هامو خیس کردم و گفتم:  » باشه فیلیپ.« ادامه دارد
Show all...
رمان #عروس_جزیره #پارت_28 احساس خوبی داشتم و حس می کردم میتونم ساعت ها خمیر ورز بدم و شیرینی  درست کنم.  فر رو داغ کردم و سینی شیرینی هارو داخل فر گذاشتم. همونطور که آهنگ رو  زیرلب زمزمه می کردم همه کثیفی های روی میز رو تمیز کردم. رومیزی خوش  رنگی که کار دست گرنی بود و طرخ های گلدوزی شده خوش رنگی روش به  چشم می خورد رو روی میز پهن کردم و سفره صبحونه رو چیدم.  » خانم دارین چیکار می کنین؟« چشمم به کلر خورد که با یه سطل شیر تازه وارد اشپزخونه شد. نگاهی به سطل  انداختم و گفتم:  » خوابم نمی برد یکم نون تازه و شیرینی اماده کردم.« کلر لبخندی زد و گفت: » چرا منو صدا نزدین؟ اماده کردن صبحونه وظیفه منه نه شما!« » اوه بیخیال کلر! می دونی که من از این کارای رسمی خوشم نمیاد. من دلم می  خواد خودم شیرینی و مربا درست کنم و صبحونه رو اماده کنم. «  گرنی در بین چارچوب در ظاهر شد وبا دیدن من لبخندی زدو گفت: » سحرخیز شدی! این چه قیافه ایه که واسه خودت درست کردی آنیا؟«  دستی روی صورتم کشیدم و گفتم:  » مگه چی شده؟« هردو خندیدن و گرنی گفت: » برو صورتتو بشور بیا صبحونه بخوریم.«دستمال رو از سرم باز کردم و همونطور که از اشپزخونه بیرون می دویدم رو به  کلر گفتم:  » شیرینی هارو از تو فر در بیار خراب نشه.« تو اتاق که رفتم از دیدن رد آرد روی صورتم خنده ام گرفت. تمام صورتم آردی و  سفید شده بود و بی شباهت به ارواح نشده بودم.  به اشپزخونه که برگشتم عطر شیرینی ها همه فضا رو پر کرده بود. گرنی لبخند  معناداری زد و گفت:  » بد نیست چندتا از شیرینی ها رو برای دکتر فیلیپ ببری.«  رو به کلر کرد و گفت: » تو سبد چندتا سیب تازه بذار و چندتا از شیرینی هایی که آنیا پخته.«  لب هامو با دستمال پاک کردم و گفتم:  » گرنی! باید باور کنم که از چسبوندن من به دکتر قصدی نداری؟« جوابم تنها لبخند بود.  با گاری تا داخل دهکده رفتم، از اولین کسی که آدرس مطب دکتر فیلیپ رو  پرسیدم، با دست اشاره ای به یکی از خونه ها کرد. داخل که شدم چشمم به دکتر  فیلیپ افتاد که دختر کوچیکی رو روی صندلی نشونده بود و داشت با چراغ قوه  داخل دهانش رو معاینه می کرد.  » بگو آآآآ«  با بستن در سرش به سمت من برگشت و چهره اش از هم باز شد. » سلام دکتر. روزتون بخیر. بد موقع مزاحم شدم.«  سری تکون داد و دستپاچه کمی جلوتر اومد. ادامه دارد
Show all...
00:20
Video unavailable
#گلسازی
Show all...
1.44 MB
00:27
Video unavailable
طراحی ناخن
Show all...
2.84 MB
03:21
Video unavailable
🎈 ماست سخت خانگی بسیار غلیظ
Show all...
ماست_سخت_خانگی_بسیار_غلیظ_|_آموزش_آشپزی_ایرانی.mp49.07 MB
03:02
Video unavailable
🎈 خورشت بادمجان بدون گوشت
Show all...
غذای_گیاهی_ایرانی_|_خورشت_بادمجان_بدون_گوشت_|_آموزش_آشپزی_ایرانی.mp413.32 MB
00:33
Video unavailable
دسر خرسی خوشگل توت فرنگی ای 🩷☁️ توت فرنگی : ۲ لیوان خامه صبحانه : ۱ پاکت ژلاتین : ۱ قاشق غذاخوری آب سرد : ۱/۳ پیمانه عسل یا شکر : ۲ قاشق غذاخوری 🎂
Show all...
w2ult32ed79.27 MB