cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ߊ‌ࡄܝ࡙ߺر⛓ܤࡐࡅࡑ

اسیر هَوسی مَردانه شده ام!👅 پارت گذاری روزانه♥ بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات: ⛔ورود افراد زیر 18 سال اصلااا توصیه نمیشه⛔

Show more
Advertising posts
22 161
Subscribers
+28424 hours
-937 days
+33630 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده👇13👇o👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
8760Loading...
02
یادم نمیره چقدر دوسم داشت ..
4272Loading...
03
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد باسنش به بالا اومد با دو دستش با.سن خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب واژنش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در باس.نش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای واژنش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی باس.نت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+tJMnWmaDIsUwNzA0 https://t.me/+tJMnWmaDIsUwNzA0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
2681Loading...
04
رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
2751Loading...
05
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
3470Loading...
06
رمان سکسی و تریسام دلبر هوسباز🔞💦🔞💦 دستمو لبه‌ی استخر گذاشته بودم و با شهوت به اهورا نگاه میکردم که یه دختر رو پاش نشسته بود و سواری می‌کرد تا آلتش رو شق کنه. اهورا ولی با لبخند به من زل زده بود و من زیر آب دستمو تو شورتم فرو برده بودم تا با دیدن شوهرم تو اون وضعیت خودمو بمالم... هیچوقت فکر نمیکردم دیدن شوهرم با یه زن دیگه تو حلق هم میتونه انقد هورنیم کنه.. بالا زده بودم و حالم خراب بود. دلم می‌خواست لحظه‌ای که دختره شورت لامبادای تنگش رو از دور باسن گردش پایین می‌کشه و میشینه روی آلت اهورا ببینم... درسته که اهورا شوهر صوریم بود و گاهی وقتا باهم سکس داشتیم... اما همش فانتزی داشتم اهورا با دختر دیگه ای جلوی چشمای من سکس کنه و مهمونی امشب دقیقا به همین هدف بود... گرم دید زدن اهورا و اون دختره بودم که اهورا ماهرانه ک..یر کلفتش رو از شلوارش در می‌آورد و لای چاک باسن دختره می‌کشید... لامصب منو هم همینقد خوب هورنی می‌کرد... دختره‌ی بیچاره داشت التماس اهورا می‌کرد تا بکنتش... داشتم از دیدن این منظره لذت می‌بردم و خودمو می‌مالیدم که با حس سفتی مردونگی شخصی روی چاک باسنم ترسیده دستمو از شورتم در آورده و چرخیدم عقب که تنم مماس تن مازیار شد... مازیار شوهر همون دختری بود که روی پای اهورا بود تا بهش بده. دستشو توی شورتم فرو برد و گفت: _ تا وقتی من هستم چرا خودتو بمالی؟ تنمو چسبوند به استخر و شروع کرد مالیدن کلیتوریسم در همون حال گفت: _ اهورا اجازه هست؟ اهورا با خنده گفت: _ راحت باش... مازیار از زیر آب شورتم رو کامل در آورده و پرت کرد سمت اهورا که.... https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh آیسان و اهورا زن و شوهرن و یه شب به مهمونی سوییچ پارتی میرن! مهمونی‌ای که توی اون قرعه کشی میشه و هرکس سوییچ ماشین هر مردی رو برداره، اجازه داره با زن اون مرد سکس کنه... 🔞 💦 رمان حاوی صحنه های جنسی متعدد و #تریسام بوده و مناسب هر سنینی نیست‼️🔞 ظرفیت فقط 50 نفر‼️
6121Loading...
07
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat 🔷همین الان پیام بده👇¹³🦋 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
3 3760Loading...
08
دیگه حتی امروز اسم منم یادت نیست ..
2 2742Loading...
09
#part1 _جوون دختر مکانیکی چه #ک**ص سفید و تپلی رو قایم کرده بودی🔞🍑 #ک*ص و کو*ن صورتی و آبدارمو از پشت انداخته بودم بیرون و خم شده بودم تا تایر ماشین رالی مرد قوی هیکل و #ک*یرکلفت مسابقه رو تعمیر کنم که با شنیدن صدای حش‍*‍ریش #ک*صم خیس شد.. برگشتم که با دیدن #ک*یر گنده اش درحال جق زدن آب دهنم آویزون شد.. با شهوت لای ک*ص شیو شده و سفیدمو باز کردم : اومم دوست داری ک*یرتو بکنی توش؟💦 از خداخواسته جلو امد و روی ماشین سکسیش نشوندم با حس #ک*یر گنده اش دم #ک*صم حش‍*‍ری خندیدم و یهو تا ته ت*خماش توی #ک*صم فرو کرد و وحشیانه شروع کرد به تلمبه زدن و کوبیدن #ک**یرش👅💦 _آهههه اووف جنده‌ی مکانیکی آههه زیر #ک**یرکلفتم حال میکنی آهههه اووف... با لذت و شهوت به ماشین رالی سکسیش کوبیده میشدم که یهو پامو داد بالا و ک*ص صورتیمو بیرون انداخت _آهههه باورم نمیشه دارم روی #ک**یر رالی سوار معروف سواری میکنم اومم💦👅 #ک**صمو از هم باز کرد و #ک*یرشو خشن تر توی #ک*صم جا داد و‌ تند تند تلمبه زد.. _وقتی دنده‌ی ماشینمو کردم توی #ک*ص خیست باورت میشه عروسک آههه اووف چه‌ #ک*ص تپلی..🙊👅 #پستون های گنده امو که بالا پایین میشدنو توی دستام مالوندم که دوتا از انگشتای #کلفتشو توی سوراخ کو*نم فرو کرد و یهو #ک*یرشو از توی #ک*صم بیرون کشید و با یه حرکت ... https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk با دنده‌ی ماشین رالی ترتیب #ک**ص تپلشو میده اووف..🔞💦🏎
1 8426Loading...
10
- درد دارهههههه...🩸⛓ فرزام بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #با.سنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه اروند! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و با.سنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون عشق حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل با.سنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم اروند! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #با.سنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار اروند! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به اون حرومی نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ با.سنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #روانشناختی اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
2 2455Loading...
11
#آغوش_هوس #پارت_۱ با دیدن قطره ابی ک از موهاش روی سینه و گودی گردنش میچکه و خیلی پر پیچ و تاب تا رو نوک ممه صورتیش لیز میخوره بدنم داغ می‌کنه... هجوم خون زیادی رو از داخل بی.ضه‌هام به کلاه‌ک ک.یرم حس میکنم، بودن من اونم اینجا خیلی اشتباهه چه برسه به اینکه بخوام یه دختر رو که داخل حمومه دید بزنم... دختر با عشوه م.مه های خوش فرم و گردش رو داخل مشتاش میگیره و میماله، همینطور که اونارو چنگ میزنه آروم ناله می‌کنه... ک.یرم داشت سیخ میشد باید میرفتم موندنم اشتباه بود ولی نتونستم برم اون که منو نمی‌دید پس یکم دیگه میموندم... دختر یه دستش رو سمت لای پاش برد و ک.ص پف دارش رو لمس کرد.. خشتکم داشت جر میخورد و میدونستم الاناس که ک.یر کلفتم جر بده شلوارم رو... دختر انگشتش رو لای چاک ک.صش کشید، آخ که چقدر دلم میخواست اون ک.ص صورتیش رو با ک.یر ش.ق شدم پاره کنم و بعد زبونم رو داخل اون سوراخ تنگش ببرم... چک محکمی به ک.صش زد و بعد شروع کرد به مالیدن چ.وچ.ولش... زیپ شلوارم رو باز کردم و شورتم رو پایین کشیدم که ک.یرم مثل یه چوب سفت بیرون افتاد... انگشتام رو دورش حلقه کردم و کمی بالا پایینش کردم ، -اووووف لنتی چی میشد تمامش رو داخل دهن خوشگل اون دختر تازه وارد سکسی میکردم و برام میخورد... دختر سرش رو بالا گرفت و بعد دهنش رو باز کرد آب وارد دهنش شد و بعد ریخت... لنگاش ‌رو از هم باز کرد و با چهار انگشت ک.صش رو مالش داد و آه غلیظی کشید... 🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥 حنا...دختر ریز جثه ای که شب عقد از پای سفره فرار میکنه و به امامزاده ی یه روستا پناه میبره اما یه شب که تو حموم عمومی روستا مشغول حموم کردنه خادم امام زاده با دیدن تن لختش....🔞💯💦 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن👅💦 ازازدواج فرار میکنه و گیر یه خادم جذاب و سکسی میفته که...🔞💯🔥
2 9066Loading...
12
#مدرسه_شهوت🔞 #part1 -اههیی اقا معلم تپلم میخاره اوهییی همش آبش میاد...وایییی انگشتمو لای تپل صورتیش کشیدم که از خیسی چو**چولش انگشتم خیس شد خم شدم لیسی به ک_ص ابدارش زدم -جوون چه خیس کردی توله اووف وایسا با زبونم واست بخارونم پاهاشو از هم باز کردم و لیسی پر تفی به تپلش زدم که آه بلندی کشید -اهییی خیلی خوبه اقا معلم اوممم بخورینش برام اهییی اونجام مثل قلب بوم بوم میکنه...اههه با فرو کردن زبونم توی تپل صورتیش جیغی از شهوت کشید که در اتاقش باز شدو مامانش…💦👅 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0
2 9927Loading...
13
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده👇12👇o👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
6 0571Loading...
14
تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی کن! شهريار کوچولو پرسيد: راهش چيست؟ روباه جواب داد: بايد خيلی خيلی حوصله کنی. اولش يک خرده دورتر از من می‌گيری اين جوری ميان علف‌ها می‌نشينی. من زير چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هيچی نمی‌گويی، چون تقصير همه‌ی سؤتفاهم‌ها زير سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز يک خرده نزديک‌تر بنشينی... ✍🏼 آنتوان دوسنت اگزوپری
3 1772Loading...
15
#پارت_1 #قفس_سکس دفترچه برنامه هفتگیش رو گوشه ای گذاشتم و یکی از کارت‌پستال‌هایی که امضا کرده بود رو برداشتم. عکس خودش بود و پشتش رو امضا کرده بود تا برای طرفدار هاش ارسال کنه. اهی کشیدم و دستم رو از بین شلوارم داخل فرستادم. حتی با دیدن عکسش هم به راحتی، آب ک..صم راه می‌افتاد چه به حال این که هر روز باید می دیدمش و باهاش کار میکردم. اهی کشیدم و گوشه لبم رو گزیدم. اما چه فایده من توی کیلومتر ها فاصله ازش قرار داشتم. اون هیچ وقت من رو نمی دید. آرمان کیانی خواننده مطرح کشور رو چه به من. - اوممم....آه، کاش اینجا بودی تا داغی ک.یرت رو توی بهشتم حس میکردم. پوفی کشیدم و کارت پستال رو انداختم روی میز، کل بدنم از شهوت داغ شده بود. به عقب برگشتم و با دیدنش هینی کشیدم. - داشتی چیکار میکردی؟ دست پاچه گفتم: آه...راستش من... - فقط دروغ نگو داشتم می دیدم. با شرم و البته حسرت لب زدم. - بهم حق بدید، از بس جذاب هستید نتونستم خودم رو تحمل کنم... اومد جلو تر و گفت: چرا مگه چی میشه؟ - وقتی می بینم تون بد جوری داغ میشه بدنم، وسط پاهام نبض میزنه و خیس میشه، نک سینه هام برجسته میشه و دلم میخواد که‌... - چی؟ آهی کشیدم و گفتم: هیچی، میدونم که در حد شما نیستم، فردا استعفا نامه ام رو واسه تون می فرستم. خواستم از کنارش رد بشم که دستم رو گرفت و مانع شد. با صدای بلندی خندید و گفت: هولی شت... شوخی می کنی! با یه حرکت چسبوندم به دیوار و گفت: توقع نداشتم دختر مظلوم و سر به زیری مثل تو واسه من خودش رو بماله...جوون.. خجالت زده نگاهش کردم که گفت: میخوای واسه ات بخورم؟ چشم هام گرد شد که.... https://t.me/+WL3cwl1sLtE2OGNk https://t.me/+WL3cwl1sLtE2OGNk دختری که روی صاحب کارش که یه خواننده معروفه بد جوری کراش داره و حین مالیدن خودش با عکس طرف مُچش گرفته می شه و...😈💯🔞 #پارت_واقعی_رمان
2 6623Loading...
16
بی غیرتی😱😱😱 پارت5 _چه زنی داری‌ رفیق چرا زودتر رو نکرده بودیش!!؟ -تو عقبشو بگا من جلو رو! آهِ غلیظ و پراز شهوتی کشیدم! یکیشوپشتم قرار گرفت و اون یکی جلوم! کلاهک کلفتاشون رو روی سوراخم تنظیم کرد و همزمان داخلم ضربه زدن که جیغ پراز دردی کشیدم! برخورد همزمان بدنشون بهم حس لذت و درد میداد و از شهوتِ زیاد جیغ میزدم! -آه درد داره سامیار! سامیار پوزخندی زد،گازی از سینه ام گرفت و رو به سینا که از پشت داشت داخلم عقب جلو میکرد لب زد: -تا ته فرو کن توش؛ همه عضوت بره داخلش که جر بخوره زنِ ج‌نده ام! حشری لبم رو گاز ریزی گرفتم که لب زد: -جوووون؛چه تنگی ج‌نده؛ سینا بیا از یه سوراخ دوتامون بکنیم! با ترس نگاهش کردم،که سینا از پشتم بیرون کشید و همزمان با لب گرفتن از سامیار لب زد: -جوون؛جررش میدیم! https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 زنه وسط سکس دونفره میگه کاش دونفر جرم میدادن😐😐شوهره هم برا تولدش یه مرد دیگه آورده باهم بکننش😂😱😱
10Loading...
17
#Part_2 _بابایی میشه ک..صمو لیس بزنی؟ با نگاهی پر ابهت پاهامو از هم باز کرد و لیس کوچیکی به کلوچم زد _آههه ددی بیشتر چـ.وچـ ولم رو به دندون گرفت و گاز ریزی گرفت. جیغ خفه ای کشیدم که دوباره زبونش روی کلوچم نشست. با سر و صدا و ملچ مولوچ کلوچمو میخورد و آه و زیرش ناله میکردم. ته ریش جو گندمیش تپلیمو قلقلک میداد و بیشتر تحریکم میکرد. " با خوندن داستان احساس میکردم بهشتم خیس شده. آروم دستم رو از کش شلوارم رد کردم و به بهشتم رسوندم. شـ.ورتم بخاطر خیسی بهشتم به بهشتم چسبیده بود . دلم شدیدا یه همچین رابطه ای میخواست. با تصور کردن ددی پر ابهت و پر جذبه ای مثل عمو کیسان گوشه لبم رو به دندون گرفتم و از روی شورت شیار بهشتم رو نوازش کردم. کنترلم رو از دست دادم و آهی از بین لبام خارج شد. با ترس دستم رو بیرون آوردم و به بردیا زل زدم. با شنیدن صدام از دنده ای به دنده‌ی دیگه جا به جا شد اما بیدار نشد. نفسی از سر آسودگی کشیدم و سریع خودم رو به حموم خونه‌ بردیا رسوندم. لباسام رو آروم درآوردم و دوش رو باز کردم. دستی به نوک سینه های سیخ شده‌ام کشیدم. _آهه اومم دستم رو پایین تر بردم و با انگشتام پوست شکمم رو لمس کردم. جثه‌ی کوچیک و پوست سفیدی داشتم. چشم و ابروی مشکی ، چشم هایی کشیده و گربه ای.  لب هایی سرخ که نه کوچیک بودن نه بزرگ. دستم از روی شکمم سر خورد و به بهشت کوچیکم رسید. خیس خیس شده بودم . انگشتم رو لای بهشتم کشیدم و ناله ای از سر لذت سر دادم. توی وان نشستم و با چـ.وچـ.ولم شروع به بازی کردم _اومم اویی آهه صدام توی حموم میپیچید و به خاطر عایق بودن دیوار ها بیرون نمیرفت. حرکت انگشتم لای بهشتم رو تند تر کردم و تند تند خودمو میمالیدم. دائما چهره‌ی جذاب عمو کیسان جلوی چشمام بود و احساس میکردم دستای اونه که داره لای پام تکون میخوره و ارضـ.ام میکنه. با شهوت نالیدم: _آیی عمو تند تر بمال دارم میامم آههه دائما جلوی چشمان چهره‌ی عمو کیسان بود و انقدر خودم رو به یادش مالیدم تا آبـ.م با فشار از بهشتم بیرون اومد و ارضـ.ا شدم. بی حال توی وان چشم هام رو بستم و همونجا به خواب فرو رفتم. صبح با صدای بردیا از خواب بیدار شدم. حموم سرد سرد شده بود و به خودم میلرزیدم. _رومیسـا ، کجا رفتی https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 تو خونه‌ی دوست پسرش به عمو ناتنی 37 سالش فکر میکنه و خودشو میماله🙊💦🔞 #پارت_واقعی💦
3 0265Loading...
18
#پارت۱🔞🔥 انگشتم رو روی شیار #ک.ص‌ خیسش کشیدم که آهی کشید و ملافه رو توی مشتش فشار داد، روی تخت چرخوندمش و اسپنک محکی روی با.سن سفیدش کوبیدم، جیغی کشید و نالید: - دردم میاد غیاث، آروم... روی تنش خوابیدم و نفس داغمو کنار گوشش پخش کردم - گفته بودم که وقتی عصبیم ح.شریم نکن #خاله‌کوچولو تازه اولشه، هنوز کاری نکردم که دردت بیاد... دست انداختم زیر کمرش و با.سنشو بالا کشیدم، سوراخ #کو.ن‌ شو با آب لزج و داغ بهشتش خیس کردم، بریده بریده نالید: - میخوای چیکار کنی غیا... قبل از اینکه حرفش تموم بشه، دستمو گذاشتم روی دهنش و تموم حجم #مردونگیم رو یجا وارد سوراخ تنگ ک.ون‌ش کردم، صدای جیغش توی دستم خفه شد، محکم خودمو بهش کوبیدم که جیغ دیگه‌ای کشید، - هیییییس، آروم باش توله، نمیخوای که کل در و همسایه ها رو بفهمونی غیاث داره خاله‌کوچیکشو میگ.اد....❌🍓 اشکاش روی دستم چکید، دستمو از روی دهنش برداشتم و کنار گوشش پچ زدم: - شل کن یاس! خودشو بیشتر منقبض کرد و هق زد: - غیاث دارم میمیرم، درش بیار، درش بیار، دارم جر میخورم، - اگه درش بیارم که بدتر #جر میخوری کوچولو... - اییییی غیاث تکون نخور، همینجور بذار بمونه، ایییییی میسوزهههههه توی گلو خندیدم - من که از خدامه همیشه همینجور توت بمونه، اینقدر بمونه تا جا باز کنه، اما... دستمو به #چو.چو.ل‌ش رسوندم و مشغول مالیدنش شدم - الان تو هم لذت میبری... حرکات دستمو تندتر کردم که صدای آه و ناله‌اش بالا رفت و خودش شروع کرد به جلو عقب کردن باسنش، گازی از گردنش گرفتم و نوک سینشو نشگونی گرفتم - توله ح.شری ببین چجوری خودش سواری میکنه....😈🤤 https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk ک*ص تنگ #خاله‌ناتنیش رو خشن جر میده💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞🍑🔥
3 7366Loading...
19
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat 🔷همین الان پیام بده👇¹²🦋 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
7 0680Loading...
20
هرچی سرم شلوغ شد، رو قلب من اثر نذاشت .. #شادمهر
2 3856Loading...
21
‍ #تریسام 🔞🍼 #Part1 با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد. بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم. قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه. با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم اهی کشید که منو جری تر میکرد لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت: -آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی با صدای فوق حشریش بند دیگه‌ی انگشتم رو توی ک.صش فشردم جیغ نیمه بلندی کشید و مچ دستمو محکم گرفت -آییی احسان یکم بخورش برام ، خشک خشک درد داره بخداا ک.یر کلفتمو در اوردم و ...🔞💦 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 https://t.me/+BirX0TsQOZ04NDg0 داره با زنش سک.س میکنه و کـ.صشو میخوره که متوجه میشن خدمتکارشونم داره دیدشون میزنه اونو خفت میکنن و دوتایی ک.ص صورتی خدمتکارشونو پر میکنن🙈🔞💦
1 7386Loading...
22
-آه ک.ص.مو بمال...آه تند تر بمالش نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت لبخند خبیثی زد و یخ رو روی کـ🍓ـصم گذاشت که جیغ بلندی از سر شهو.ت کشیدم سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم کـ🍓ـص داغت چطوری این یخ رو آب میکنه! https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx تنبیه برده‌ی سکـ🔞ـسی با یخ ‼️ راند دوم 🔞💦 دستمُ پر از تف کردم بردم لای پاهاش رسوندمش به کـ×ـص توپولوش شروع به مالیدنش کردم 💦🤤 ناله هاش بلند شد بازومو چنگ زد +آه مامی خواهش میکنم بیشتر آه بیشتر...🥺😰 نیشخندی زدمُ دستمو تا مچ یک ضرب وارد کـ*صش کردم که جیغ بلندی کشید و ...😱🔞💦 https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx https://t.me/+0Qr9CSK3989lZDkx ‼️🔞لیتل شیطونِ حشر.یشو با دست و دیل.دو جر میده 🔞‼️
2 1681Loading...
23
_ حاملست انقدر دست روش بلند نکن من خانوادشو بخشیدم تو هم دست بردار از این انتقام آلپ‌ارسلان آه زن حامله میگیره! با شکم ۹ ماهه مجبورش کردی فرش بشوره؟ مگه میتونه؟ هفته دیگه تاریخ زایمانشه اون کمربندی که میزنی رو تنش رو روز قیامت دور گردنت می‌پیچن! ارسلان سرد پوزخند زد و تنها برای آروم شدن پیرزن فرتوت روی تخت سر تکون داد _ حواسم بهش هست عصبیم کرد زدمش دیگه نمیزنم تا توله‌اش دنیا بیاد زن نفس نداشت تا اعتراض کنه تنها اشک ریخت بخاطر پسری که برای گرفتن انتقام اون دختر ۱۷ ساله بی گناه رو قربانی کرده بود ارسلان در رو باز کرد و هم زمان دلارای وحشت زده انبه رو پشتش قایم کرد ارسلان پوزخند زد _ ببین کی اینجاست! موش کوچولوعه دزدمون دلارای لب چید _ من دزد نیستم ارسلان به لب های سرخش نگاه کرد دلش برای دختر رفته بود .چطور میشد از یک نفر هم متنفر بود و هم به شدت دوستش داشت؟ خون فرهمند تو رگ های این دختر بود... _ دستتو بیار جلو دلارای نالید _ به خدا خیلی گرسنم بود ارسلان غرید _ دستت بغض دلارای منفجر شد میدونست دوباره قراره کتک بخوره! _ گشنم بود فقط ارسلان یاد مادرش افتاد .یاد خاطراتش یاد روزهای بچگی که پشت در قایم میشد و بابای همین دختر مادرش رو کتک میزد به جرم اینکه مادر ارسلان خدمتکار بود و پدر دلارای ارباب! دندوناشو روی هم فشرد و سیم شارژر رو از روی میز چنگ زد دلارای هق زد _ قندم ... قندم افتاد بخدا دکتر خودش گفت ... گفت بچه تو شکمت اذیت میشه به مرگ خودم بخاطر بچه خوردم ارسلان پوزخند زد .مادرش هم بخاطر اون کار میکرد .بخاطر بچش کتک میخورد _ تا سه میشمارم دلی _ از دیروز هیچی نخورده بودم نامرد _ یک _ توروخدا _ دو _ این بچه ی خودته . تو چطور بابایی هستی که پولت از پارو بالا میره و بچت گرسنست بخدا ویار کرده بودم _ بگم سه گردنتو میکشتم دلی دلارای زار زد میدونست تهدید الکی نمیکنه! با دست های لرزون از پشت سرش انبه کوچیکی رو بیرون آورد و هق زد _ توروخدا _ بندازش روی زمین دلارای با صدای بلند نالید _ عزیزجون؟ _ عزیزجون گوشاش سنگینه بندازش روی زمین دلی دلارای انبه رو پایین انداخت و خواست التماس کنه که ارسلان با شدت سیم شارژر رو روی دستاش فرود آورد صدای جیغ پر درد دخترک پخش شد و ارسلان غرید _ کی بهت اجازه داد تخم سگ؟ تو مگه دختر اون مرتیکه نیستی؟ بابات نداشت شکمتو سیر کنه؟ دلارای از درد نالید و اون ضربه بعدی رو زد _ جمع نکن دستتو که میزنم رو انگشتات میکشنن دلارای مظلوم دستش رو باز کرد و ضربه بعدی _ آخ خدا... _ مامان منم وقتی بابات کتکش میزد خدارو صدا میزد ضربه بعدی و دل خودشم به حال دخترک با اون شکم برآمده و موهای بافته شده ساده کباب بود دلارای نالید _ آی نزن ... دلم درد میکنه _ دستتو ببندی مچتو میشونم دلی دلارای هق زد _ بخدا درد دارم _ دروغگو حروم زاده ، لنگه باباتی _ به جون بچم دروغ نمیگم...آی ... آییییی ارسلان محکم تر سیم رو کوبید و اینبار دخترک ناخواسته دستاشو جمع کرد _ فرش و چرا نشستی؟ مادر من با کمر داغون سه تا فرش شست میشنوی؟ بابات مجبورش کرد عاشق مادرم بود ولی مادرم بهش جواب منفی داد اون آشغالم چندسال افتاد به جونش ضربه بعدی و دخترک از درد ضعف کرد گفته بود انگشتاشو نبنده که انگشتاش میشکنه! درد شدید دستش برای همین بود ولی درد شکمش چی؟ مگه نه اینکه ۸ روز تا زایمان مونده بود؟ ارسلان عصبی سیم رو کنار پرت کرد و سمت یخچال رفت صدای ناله های دخترک دوی اعصابش بود _ خفه شو بیام اینبار نوبت کمربنده دلارای زار زد _ کیسه ... کیسه آبم ارسلان پوزخند زد و بطری آب رو سر کشید _ لاشخور دروغگو _ آی .‌.. تو رو روح بابات ارسلان _ نه تو امشب هوس مشت و لگد کردی دخترک ساکت شد! اگر زیر لگداش بچه رو از دست میداد چی؟ دستشو جلوی دهنش گرفت و زار زد آلپ‌ارسلان با پوزخند سمت قهوه ساز رفت و هم زمان بی بی جان با کمک عصا خودش رو به در رسوند صداش ترسیده و رنجور بود _ آی دستت بشکنه پسر آی من میمردم این روزارو نمیدیدم زنگ بزن اورژانس بی وجدان کشتیش ارسلان وارفته از آشپزخونه بیرون زد و بی بی جان توی سر خودش کوبید _ کیسه آبش خیس کرده شلوارش رو بچه مردمو کشتی دسته گل مظلومو پرپر کردی ارسلان سمتش دوید و جمله آخر بی بی از سرش بیرون نرفت دست گل معصومش رو پر پر کرده بود.... https://t.me/+drovpfY-2u45NTY0 https://t.me/+drovpfY-2u45NTY0 https://t.me/+drovpfY-2u45NTY0 https://t.me/+drovpfY-2u45NTY0 پارت اصلی رمان (پارتش هفته پیش گذاشته شده تو کانال😊)
1 9321Loading...
24
کارآموز سکـ💦ـسی من🔞🔥 پارت یک -آههه اوممم جرم بده حامد. ک.صم مال خودتهه آیییی!  پشت بند این حرفش، ناله بلندی سر داد و صدای قربون صدقه رفتن‌های ریز ریز حامد به گوشم رسید. تو دلم بهشون فحش دادم و تو جام نشستم. چه حالی میکرد مامان زیر دوست پسر سک.سیش! انگار نه انگار یه بدبختِ سینگل ، توی اتاق رو به رویی‌شون خوابیده!  از تخت بیرون اومدم و یواشکی دم در اتاقشون رفتم. صدای ناله های ح.شری مامان گوشم رو پر میکرد و باعث میشد برای ک.یر کلفت دوست پسرش خیس کنم. فردا یه عالمه کار داشتم و باید می‌خوابیدم اما صدای سک.س مامانم و دوست پسرش این اجازه رو بهم نمیداد. دلم میخواست منم حسش کنم! هرچقدر هم که بیشتر برای مامان میخورد و صدای ناله هاشونو میشنیدم بهم ریختگی جنسی من بیشتر میشد و جرقه‌های نیازم رو حس می‌کردم. - این ک*ص تنگ و سفیدت مال کیه؟ ها؟  - مال تو، مال تو عشقم، تا ته بکن توش ک.یرتو اومممم.   صدای ناله‌های مامان بیشتر از هرچیز دیگه‌ای داشت روم تاثیر می‌ذاشت! دستی به ک.صم کشیدم و متوجه خیسیم شدم.. اولین بار نبود مامان به یه پسر میگفت ک.صش مال اونه!  لبمو به دندون گرفتم و دستمو توی شورتم فرو کردم. اه ریزی کشیدم و دستمو تو شورتم حرکت دادم. حامد شروع کرده بود به تلمبه زدن توی ک.ص بی نظیر مامان و صدای ناله هاشون دیگه کل خونه رو برداشته بود. به اتاقم برگشتم و با ح.شر زیاد شروع به مالیدن خودم کردم.. https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk https://t.me/+gUKc4CIlaBY1MmRk غزل دختر ۱۸ ساله ح..شری که هر بار با یه دختر و پسر وارد رابطه میشه🔞 اون انقدر ح..شریه که به هیچکس رحم نمیکنه و از خداشه فقط براش بخورن🙊💦 یه شب که مادرش دوست پسرش رو میاره خونه با صدای آه و ناله و سک.سشون خیس میکنه و تو اتاقش لخت خودشو میماله که ...
3 0317Loading...
25
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده👇11👇o👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
7 2320Loading...
26
خدارو چه دیدی شاید یکی از همین روزا اون ناممکنی که بهش فکر میکنی، ممکن شد.
1 6556Loading...
27
#پارت_۱۰۲ #ممنوعه_بزرگسال🔞❌ - گروپ دوس داری دختر عمو؟ صدای ناله هام از اون #ویبراتوری که روی نا*زم بود به هوا رفته بود اما وقتی ویبراتور برداشته شد و سه تا تا مرد و یه زن داخل اومد بدنم از ترس قفل کرد.. پسر عموی عوضیم عقب ایستاد و در کسری از ثانیه اون مرد ها منو چهار دست و پا کردن و با #اسپنک محکمی که به باسنم خورد سوراخام و پر کردن. اون که اسپنک و زده بود به زور لمبره های باسنم و باز کرد و آلت کلف*تش و یه ضرب وارد باسنم کرد. صدای جیغم بلند نشده یکی دیگشون خودش و وارد دهنم کرد و دهنم و بست. یکیشون رفت زیرم خوابید و رونامو به سمت پایین کشید و بهش*تم و با دست باز کرد و آلتش و واردم کرد. همین که دهنم باز شد ناله کردم: - آی بیشرفاا....مردممممم... هامون پسر عموم پوزخندی زد : - یه جوری پارش کنید که وقتی شوهرش میاد این گروپ دوست داشتنی رو قشنگ ببینه... - جون جون عجب چیزیه این... ناله هام با فرو رفتن دوباره آلتش تو دهنم خفه شد... نقش اون زن رو نفهمیده بودم تا وقتی که یکی از مرد ها عقب رفت و اون دیلدو کلفتی که دستش بود رو روی بهشتم چسبوند، بقیه دست و پاهام و مهار کردن و من جیغ کشیدم: - نهههههه.....پارههههه می‌شمممم با این نههه. همین که در باز شد و اصلان داخل اومد با شدت اون رو واردم کرد و #خیسی خون رو .... https://t.me/+YBMUTbgM0dk0MjI0 https://t.me/+YBMUTbgM0dk0MjI0 https://t.me/+YBMUTbgM0dk0MjI0 پسر عموی دختره برای انتقام از این‌که دختره اون و ول کرده و با یکی دیگه ازدواج کرده تصمیم میگیره چند نفر و بیاره تا جلو چشم شوهرش بهش تجاوز کنند و ...
1 2900Loading...
28
#پارت_298 _ ارباب خواهش میکنم جلوی شوهرم نههه سیلی محکمی رو تپل پف کردم میزنه و به زور جفت پاهام رو بالا میبره و پوشک رو زیرم تنظیم میکنه _ صداتو ببر حنا چوب خطات بدجوری پر شده بیشتر ازین عصبیم نکن هقی میزنم که تقه ای به در میخوره و شوهرم وارد اتاق میشه چشمامو محکم رو هم فشار میدم که انگشت زمختشو به زور داخلم میکنه و عصبی تکونش میده. _ آییییی خانزادههه تو روخدااا درد دارههه غلط کردممممم نیشگونی میگیره و پوشکو پر حرص میبنده و بلند میشه.. رو به شوهر مریضم لب میزنه: _مگه نمیخواستی بری بوکس؟ ذوق زده سری تکون میده: چرا چراااا بریمم بریم ارباب خونسرد نیم نگاهی به پاهای باز شدم میندازه و اشاره میکنه _ برو هر چی زور داری مشتاتو اون وسط خالی کن ببینم چکار میکنی پسر خوب _ چ...چیی؟ سبحان مثل بچه ها وسط پاهام جا میگیره و بی توجه به صورت وحشت زدم جنون زده مشتای محکمشو...... https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk شوهرش اتیسمیه و به زور تج.اوز لیتل برادرشوهرش میشه و....😱❌❌ #فول_صحنه_شکنجه💦🔥 https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk https://t.me/+u-uaPpRPp5A2MTNk
1 8791Loading...
29
#گی #عاشقانه 😍😍🥰 پرستار برادر فلجه دوست پسر مرحومش میشه تا ازش مواظبت کنه، فکر می کنه تموم دم و دستگاه پسره خوابیده ولی نمی دونه شیر بین پاهای امیرعلی هر لحظه آماده است تا سوراخ تنگش رو پاره کنه😁  ❌🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0 با دیدن باسن سفید و توپرش چشماش برقی زد. پر ولع #اسپنکی به اون باسن گوشتی زد.‌ _هر بار این باسنت رو می بینم دلم می خواد تا ته جرت بدم. کمی از هم بازش کرد و نگاهی به اون سوراخ تنگ صورتی رنگ جذاب انداخت و سرش رو جلو برد. زبونش رو روش کشید و لیسی بهش زد. _آههه _لعنتی بیشتر از این نمی تونم جلوی خودمو بگیرم. خودتو آماده کن برای پر شدن عزیزم. هنوز باشه از دهن ماهان بیرون نزده خودش رو تا ته داخلش کرد، با حس #داغی #و‌تنگی دور #آلتش آه لذت بخشی کشید. _می بینی ماهان؟ خودش رو‌تا ته درون #سوراخ #تنگش کوبید وحرکات تندش رو از سر گرفت. _همون کسی که می گفتی فلجه، ببین چطوری داره سوراخ تنگتو پاره می کنه. ببین چطوری داری زیر یه ادم نیمه فلج گاییده میشی. می خوام تا صبح انقدر بکنمت که دیگه بفهمی یه آدم مثل من چه توانایی هایی داره https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0
1 3692Loading...
30
-با ک.صت بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا... -من... ر روم نمیشه دایی.. چنگ به ک.ون ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید. -حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر... همینکه ک.ص خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست. -پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات. با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد... https://t.me/+LpY9FExSqpVlOTVk https://t.me/+LpY9FExSqpVlOTVk #رابطه_دایی‌ناتنی_با_خواهرزاده🔞
2 0660Loading...
31
پستونک رو تو دهنش کردم و اسپنکی به باسنش زدم -مامی من ک...ص پر آبتون رو میخوام پوزخندی زدم و به متین و شروین نگاه کردم و گفتم -لیاقت ندارید اما قبلش از هم دیگه لب بگیرید تا این اجازه رو بهتون بدم متین و شروین از هم لب گرفتن و جلو رفتم و بالاسرشون وایستام روی صورت شروین نشستم و ناز خیسمو روی دهنش گذاشتم و انگشتامو تو دهن شروین کردم🍑🤭💦 https://t.me/+62lQWb7cOAkwYWI0
2 3052Loading...
32
-مامی من ک.ص میخوام داشتم غذا میخوردم و با حس انگشتای داغش لای پام چشمام گرد شد جلوی پدر و مادرم داشتم ک.صم رو میمالید قاشق رو از دستی انداختم و با ابرو اشاره کردم بره زیر میز سریع ببخشیدی گفت و زیر میز رفت و دامنم رو بالا زد و زبون داغش که به خیسی لای پام کشیده شد آه بلندی کشیدم و نگاه بابام بهم افتاد...🔞💦 https://t.me/+62lQWb7cOAkwYWI0 https://t.me/+62lQWb7cOAkwYWI0 پسره برای شوگر مامیش زیر میز ک.ص خوری میکنه🙊🦦💦
3 0524Loading...
33
#music🎵 «🤍»
7 37322Loading...
34
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat 🔷همین الان پیام بده👇¹¹🦋 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
6 7080Loading...
35
‏هیچ ‌آدمی بعد خوب شدن سرطانش دوباره دلتنگ روزای مریضیش نمیشه، پس وقتی از کسی یا چیزی که مثل سرطان افتاده بوده به جونت خلاص شدی، دلتنگ اون روزا شدن حماقته.
1 2842Loading...
36
#مدرسه_شهوت🔞 #part1 -اههیی اقا معلم تپلم میخاره اوهییی همش آبش میاد...وایییی انگشتمو لای تپل صورتیش کشیدم که از خیسی چو**چولش انگشتم خیس شد خم شدم لیسی به ک_ص ابدارش زدم -جوون چه خیس کردی توله اووف وایسا با زبونم واست بخارونم پاهاشو از هم باز کردم و لیسی پر تفی به تپلش زدم که آه بلندی کشید -اهییی خیلی خوبه اقا معلم اوممم بخورینش برام اهییی اونجام مثل قلب بوم بوم میکنه...اههه با فرو کردن زبونم توی تپل صورتیش جیغی از شهوت کشید که در اتاقش باز شدو مامانش…💦👅 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0 https://t.me/+ZyLFckIYO39iMTg0
1 3151Loading...
37
💦🌸💦🌸 🌸💦🌸 💦🌸 🌸 #مـدرســه_69🔞🔥 #پارت_1 _پوزیشن موردعلاقم 69 نظر تو چیه؟ تا حالا تو دهن هر دختری کردم راضی بوده میتونی از بقیه دانش آموزا بپرسی. با غیض سرمو تو کتابم کردم تا خودش بی خیال بشه. چقدر رک میگه همه دخترای مدرسه زیرخوابشن و حالا میخواد منو تست کنه. صدای خنده اشو شنیدم و کفششو روی صندلیم گذاشت و به سمتم خم شد و با تمسخر گفت: _میگن دو هموطن تو کشور غریب باید هوای همو داشته باشن بیا بریم دستشویی وقتی دارم لای پاتو میمکم تو وقتی از شدت شهوت میخوای غش کنی من هواتو دارم. دوستاش پشت سرش با این حرفش قهقهه زدن. اوپس پس حالا من سوژه قلدر و محبوب مدرسه شده بودم؟ نگاه همه روی ما جلب شده بود و اون با مرموزی خودکارشو زیر دامنم فرستاد که با حرص دستشو پس زدم. _پسر عجب رون سفید و توپری داری! الحق که دختر ایرونی گوشتی هستی مثل این دخترای خشک و شکستنی نیستی. ضربه ای به پاش زدم و از جا بلند شدم و سرمو بالا گرفتم تا این پسر محبوب مدرسه  و خوب ببینم که داشت با غرور و تحسین از سد تا پامو رصد میکرد. _ولی دخترا میگفتن زودانزالی داری که منم نمیتونم با پسری که زودی آبش میاد بخوابم. نگاهمو با تمسخر به سینه ورزشکاریش که بخاطر کروات شل و دکمه های باز پیراهنش پیدا بود، انداختم و با چندش گفتم: _ترجیح میدم پسر شاگرد اول مدرسه باهام لاس بزنه تا پسری که سه بار مشروط شده و هنوز تو مقطع دبیرستان گیر گرده. https://t.me/+hiR4Gcn-B7I0NjJk https://t.me/+hiR4Gcn-B7I0NjJk https://t.me/+hiR4Gcn-B7I0NjJk ریحانه تو مدرسه اسپانیا درس میخونه و خیلی خوشگل و محبوبه و دیان پسر قلدر و چندسال مشروطیِ مدرسه که با همه سکس داشته و با دست رد ریحانه به سینه اش یه روز اونو تو دستشویی مدرسه خفت میکنه و...🙊🔞💦
1 3023Loading...
38
تو جاده دختره رو جررر میده که راننده‌اش سیخ میکنه و دو نفری میفتن رو دختره 🥵⛓🔞❌ با حس دستش روی رون پام خودمو جمع کردم که خشن گفت : تکون نمی‌خوری از جات بریده گفتم : آخه... اینجا فرداد؟؟ تو ماشین؟ دستش وسط پام رسید و گفت : خفه شو طلا. یه برده فقط کاری که اربابش میخواد انجام میده بدون اینکه دهنشو باز کنه پوزخندی زد و ادامه داد : خیسی که! سر پایین انداختم و گفتم : مگه امر نکرده بودین دستتون که بهم خورد اماده بشم؟ -بدنت بیشتر از خودت حالیشه زنیکه. در بیار لباساتو دستمو روی دستش گذاشتم و بریده گفتم : یکم.... صبر کنید... برسیم هتل هرچی خواس‌... لبه های مانتومو کنار زد و گفت : بیشتر از این حرف بزنی زبونت خوراک سگام میشه بلندتر ادامه داد : محسن بنداز جاده فرعی راننده چشمی گفت و کمی بعد تغییر مسیر داد. تمام لباسای تنم رو در آورد و کف ماشین انداخت. نگاه محسن عوضی لاشی رو هم روی خودم حس میکردم دستش روی بهشتم نشست و محکم از بالا تا پایین کشید. لبامو گاز می‌گرفتم تا صدام در نیاد کارشو دوباره تکرار و دو تا انگشتشو فرو کرد داخل که ساعدشو چنگ زدم 💦 زبونشو روی گردنم کشید و گفت : تا حالا وسط جاده جرت نداده بودم طلا. باید ازم ممنون باشی بابت این همه تجربه ی جدید! 💥 ناله کردم و گفتم : فرداد... تو رو خدا بذار واسه هتل.... جر میخورم.... 🚱 سینمو با دست آزادش چنگ زد و انگشتاشو بیشتر فرو کرد. کلمه هاش خنجر بود توی قلبم : من تو رو خریدم واسه همین.... واسه جندگی! که هر موقع امر کردم لخت زیرم باشی بخاطرت پول دادم به اون پفیوز! بدنتو خودم ساختم. شرط کردم اگه میخوای زیر بقیه مشتریا نفرستمت باید همیشه لنگات باز باشه واسم 💦 زیپ شلوارشو باز کرد و سرمو خم کرد روی ک🍆یر کلفتش. موهامو بین دستاش پیچید و سرمو با شدت عقب جلو میکرد ک🍆یرش به ته حلقم میخورد و عق میزدم اما اهمیت نمی‌داد. سیلی میزد روی کو.نم و با ک🍑صم ور میرفت بلاخره سرمو که عقب کشید هوا رو بلعیدم و سالار شق شده اش رو آروم تکون داد و رو لبام کوبید منو کشید رو پاش و ک.یر.شو تا دسته فرو کرد تو ک🔥صم که جیغم بلند شد روش بالا پایین میشدم و سینه هامو چنگ میزد، سیلی میزد و محکم نوکشونو میکشید داشتم ضعف میرفتم از این همه ضربه ولی واسه ارباب مهم نبود فقط میخواست منو تحقیر کنه. بارها گفته بود از این کار لذت میبره. منو جای طلبش از شوهر بی غیرتم خریده بود و میخواست انتقام بگیره! دستاشو دور گردنم حلقه کرد و غرید : التماس کن توله سگ. ازم بخواه ولت کنم وگرنه تا ته این جاده جر میخوری نوک دوتا سینه هامو گرفت و با تمام وجود کشید که بازم جیغ کشیدم و گفتم : اییییی باشه... باشه چشم... التماست میکنم.... تو رو جونِ کتی.... خواهش میکنم فرداد.... رحم کن به طلات دستشو توی سوراخ عقبم فرو کرد و با پوزخند گفت : دلم نسوخت واست! اصلا قشنگ التماس نمیکنی تازگیا توله سگ کاش دیلدو رو از چمدون برداشته بودم که میتونستم از دو طرف پاره ات کنم اشک صورتمو خیس کرده بود و از درد و شهوت به خودم می‌پیچیدم که ماشین ایستاد فرداد بدون اینکه ازم بیرون بکشه گفت : چی شده محسن؟ محسن چرخید به عقب و گفت : دم و دستگاه ما اندازه دیلدو نیست آقا؟ یه ساعته دختره زیر گوشم داره ناله می‌کنه با این دسته بیل بلند شده که نمیشه رانندگی کرد نگاهی به اطراف انداختم وسط یه بیابون بودیم انگار. هیچی دور و برمون نبود منتظر بودم فرداد بزنه تو دهن راننده ولی یهو گفت : پیاده شو بیا عقب. قراره به طلا کوچولو خیلی خوش بگذره تنم به رعشه افتاد که در باز شد و دست داغی بازومو عقب کشید و خم شد روی سینم. شروع کرد به مکیدن و فرداد بهشت داغ و متهلب و خیسمو تکون تکون میداد...... https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0 https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0 باز ترین رمان تلگرام همون‌جور که دیدن صحنه های فوق باز داره و از همون پارت اول شروع میشن💦💦 هر پارتش خیست میکنع💦🤤🍆 دختری که فروخته میشه به فاحشه خونه اما به جای فاحشه بودن، میشه عروسک دست ارباب خشن واسه انتقام و عقده های گذشته بدون اینکه بدونه طلا عاشقش شده 😍😍 https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0 پارت گذاری هرشب حتی روزای تعطیل اگه جنبه نداری نیا فول سکسی و خفن 💦🍑🍌🍆
3 3474Loading...
39
- خونوادم بفهمن قبل ازدواج سکس کردم منو میکشن تو که میشناسیشون + همین الان باید تصمیم بگیری - قول میدی هرچی شد با من بمونی؟ + آره زود باش طاقت ندارم ک.صم نبض میزنه و تمام بدنم اون رو میخواد. - بکن پاهامو باز کرد و با انگشتش ک.ص خیسم رو مالید سر ک.یرشو جلوی سوراخم گذاشت. ترس و استرس تمام وجودم رو گرفت - باورم نمیشه میخوام پرده دختری که چادر از سرش نمیفتاد رو بزنم با حرفش خجالت کشیدم اما شهوتم بیشتر از این حرف هاست. ک.یرش رو به ک.صم فشار داد دردی کل بدنم پیچید انگشتمو به ک.صم مالیدم و انگشتم کمی خونی بود. بی اعتنا به خون آروم تا آخر ک.صم فرو کرد و با تکون هاش من ناله میکردم. بعد از چند لحظه تمام درد و سوزش به لذت تبدیل شد پاهامو دورش حلقه کردم و کل خونه صدای ناله هام پیچید - جووون زیر اون چادر چه هرزه ای پنهون شده بود حرف هاش منو تحریک میکرد دستشو گرفتم و روی سینه م گذاشتم اونم توی مشتش فشار داد. منو به شکم خوابوند و هیکلشو روم انداخت ک.یرشو لای پام برد و به ک.صم هول داد با کمی عقب و جلو پاهام سیخ شد و ارضا شدم. زیرش ناله میکردم که در خونه باز شد و صدای بابام و داداشام که اسم منو بلند صدا میزدن قلب منو از تپش انداخت... https://t.me/+a2Q1YEtnYAliOGY8 https://t.me/+a2Q1YEtnYAliOGY8 ❌ بر اساس یک داستان واقعی ❌ هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌
1 8952Loading...
40
#پارت647 برگشتنی کیان بهم هشدار داد و من واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم. کارهام تو اسپانیا مونده بود پ همه چیز رو گردن دوستم انداخته بودم و نمیتونستم بخاطر آهو برگردم و از طرفی حرفهای امشب شهریار بدجور تحت تاثیر قرارم داده بود. وقتی رسیدیم بی حرف از ماشین پیاده شدم و بعد از عوض کردن لباسهای آهو و خوابوندش کنارش روی زمین دراز کشیدم. هر کاری کردم خوابم نبرد و تمام فکرم سمت حرف های شهریار بود. با صدای پیامک گوشیم سر خم کردم و گوشیم رو تو دستم گرفتم. با دیدن اسم شهریار ضربان قلبم شدت گرفت دقیقا مثل چند سال پیش که با هر پیامش و هر محبتش جوری ذوق میکردم و استرس میگرفتم که انگار به عشق پایان ناپذیری دست پیدا کرده بودم.. پیامش رو که خوندم برای چند لحظه پلکهام رو محکم روی هم فشار دادم: -ترانه به حرفهام فکر کن، من برای بار دوم تو زندگیم به این نقطه رسیدم که بدون تو نمیتونم آینده ای داشته باشم. اگه تو بخوای من همه چیز رو درست میکنم. الان وقت این حرفها نبود، حالا که ساحل مرده بود و آیه هم رفته بود. کیان وضعیت خوبی نداشت و من نمیتونستم تو این وضعیت حتی یک درصد به خودم فکر کنم. من ایران بودم تا شرایط رو برای اون راحت کنم نه که با اوردن مسئله جدید حالش رو بدتر کنم. پیام شهریار رو بدون جواب گذاشتم. نمیخواستم بی فکر حرفی بزنم که بعدا پشیمون شم. فعلا فقط باید به این فکر میکردم که چطوری به کیان کمک کنم. هوا تقریبا روشن شده بود و که بلاخره چشمام گرم شد و به خواب رفتم. کیان تمام افکارم سمت حرفهای دیشب شاهرخ کشیده شده بود. اگه آیه تو مطب میموند یعنی پیش سامیار نبود. ولی مگه امکان داشت، وقتی من خودم با چشم های خودم اونجا دیدمش؟! آخ آه اوووف... صداشو که شنیدم از لای در نگاه کردم داشت با خودش ور میرفت سریع رفتم تو که جیغ زد و دستشو گذاشت جلوش با تخسی گفتم: _دیدم داشتی چکار میکردی با لحن بچه گونش گفت: _توروخدا پسر خاله به مامانم نگو دوام میکنه من همشو تو فیلم دیدم بین پام یه جوری شد خب منم دلم خواست رفتم بغلش کردم و گفتم: _قوربون دلت بشم  به کسی نمیگم فقط به شرطی که اول دستتو از رو هلوت برداری و بعدش هر کاری تو فیلم کردن با هم بکنیم چشماش برق زد و دستشو برداشت با دیدن بین پاش... https://t.me/+ZhRCzkCAAUNhMmZk
7 55832Loading...
00:14
Video unavailable
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده👇13👇o👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Show all...
00:18
Video unavailable
یادم نمیره چقدر دوسم داشت ..
Show all...
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد باسنش به بالا اومد با دو دستش با.سن خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب واژنش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در باس.نش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای واژنش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی باس.نت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+tJMnWmaDIsUwNzA0 https://t.me/+tJMnWmaDIsUwNzA0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
Show all...
❌ خیــابـان هشــتادوهفـــتـم ❌

به من بگو " ارباب " 👁 🔥 / بر اساس زندگی واقعی نویسنده 🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن نویسنده : مسعود

رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh https://t.me/+EQ4A_Qe4qcljM2Rh مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
Show all...
الهه‌ی شَهـوَتـــ

من الهه‌ی شهوتم! میتونم کاری کنم وسط ناله هات التماسم کنی که ارضات کنم🔞 رمان به شدت اروتیک و صحنه دار مناسب بزرگسالان🔞❌

#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk https://t.me/+B2SmtLeRT-wyMjNk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
Show all...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

رمان سکسی و تریسام دلبر هوسباز🔞💦🔞💦 دستمو لبه‌ی استخر گذاشته بودم و با شهوت به اهورا نگاه میکردم که یه دختر رو پاش نشسته بود و سواری می‌کرد تا آلتش رو شق کنه. اهورا ولی با لبخند به من زل زده بود و من زیر آب دستمو تو شورتم فرو برده بودم تا با دیدن شوهرم تو اون وضعیت خودمو بمالم... هیچوقت فکر نمیکردم دیدن شوهرم با یه زن دیگه تو حلق هم میتونه انقد هورنیم کنه.. بالا زده بودم و حالم خراب بود. دلم می‌خواست لحظه‌ای که دختره شورت لامبادای تنگش رو از دور باسن گردش پایین می‌کشه و میشینه روی آلت اهورا ببینم... درسته که اهورا شوهر صوریم بود و گاهی وقتا باهم سکس داشتیم... اما همش فانتزی داشتم اهورا با دختر دیگه ای جلوی چشمای من سکس کنه و مهمونی امشب دقیقا به همین هدف بود... گرم دید زدن اهورا و اون دختره بودم که اهورا ماهرانه ک..یر کلفتش رو از شلوارش در می‌آورد و لای چاک باسن دختره می‌کشید... لامصب منو هم همینقد خوب هورنی می‌کرد... دختره‌ی بیچاره داشت التماس اهورا می‌کرد تا بکنتش... داشتم از دیدن این منظره لذت می‌بردم و خودمو می‌مالیدم که با حس سفتی مردونگی شخصی روی چاک باسنم ترسیده دستمو از شورتم در آورده و چرخیدم عقب که تنم مماس تن مازیار شد... مازیار شوهر همون دختری بود که روی پای اهورا بود تا بهش بده. دستشو توی شورتم فرو برد و گفت: _ تا وقتی من هستم چرا خودتو بمالی؟ تنمو چسبوند به استخر و شروع کرد مالیدن کلیتوریسم در همون حال گفت: _ اهورا اجازه هست؟ اهورا با خنده گفت: _ راحت باش... مازیار از زیر آب شورتم رو کامل در آورده و پرت کرد سمت اهورا که.... https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh آیسان و اهورا زن و شوهرن و یه شب به مهمونی سوییچ پارتی میرن! مهمونی‌ای که توی اون قرعه کشی میشه و هرکس سوییچ ماشین هر مردی رو برداره، اجازه داره با زن اون مرد سکس کنه... 🔞 💦 رمان حاوی صحنه های جنسی متعدد و #تریسام بوده و مناسب هر سنینی نیست‼️🔞 ظرفیت فقط 50 نفر‼️
Show all...
دلـبر هوسـباز

"ببوس مرا به بوسه‌ی تو در رگ من خون میدود" رمان بزرگسال و صحنه دار🔞 ژانر: عاشقانه‌، اروتیک🔞 پایان خوش💞 به قلم: Asra بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

00:14
Video unavailable
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat 🔷همین الان پیام بده👇¹³🦋 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Show all...
00:16
Video unavailable
دیگه حتی امروز اسم منم یادت نیست ..
Show all...
#part1 _جوون دختر مکانیکی چه #ک**ص سفید و تپلی رو قایم کرده بودی🔞🍑 #ک*ص و کو*ن صورتی و آبدارمو از پشت انداخته بودم بیرون و خم شده بودم تا تایر ماشین رالی مرد قوی هیکل و #ک*یرکلفت مسابقه رو تعمیر کنم که با شنیدن صدای حش‍*‍ریش #ک*صم خیس شد.. برگشتم که با دیدن #ک*یر گنده اش درحال جق زدن آب دهنم آویزون شد.. با شهوت لای ک*ص شیو شده و سفیدمو باز کردم : اومم دوست داری ک*یرتو بکنی توش؟💦 از خداخواسته جلو امد و روی ماشین سکسیش نشوندم با حس #ک*یر گنده اش دم #ک*صم حش‍*‍ری خندیدم و یهو تا ته ت*خماش توی #ک*صم فرو کرد و وحشیانه شروع کرد به تلمبه زدن و کوبیدن #ک**یرش👅💦 _آهههه اووف جنده‌ی مکانیکی آههه زیر #ک**یرکلفتم حال میکنی آهههه اووف... با لذت و شهوت به ماشین رالی سکسیش کوبیده میشدم که یهو پامو داد بالا و ک*ص صورتیمو بیرون انداخت _آهههه باورم نمیشه دارم روی #ک**یر رالی سوار معروف سواری میکنم اومم💦👅 #ک**صمو از هم باز کرد و #ک*یرشو خشن تر توی #ک*صم جا داد و‌ تند تند تلمبه زد.. _وقتی دنده‌ی ماشینمو کردم توی #ک*ص خیست باورت میشه عروسک آههه اووف چه‌ #ک*ص تپلی..🙊👅 #پستون های گنده امو که بالا پایین میشدنو توی دستام مالوندم که دوتا از انگشتای #کلفتشو توی سوراخ کو*نم فرو کرد و یهو #ک*یرشو از توی #ک*صم بیرون کشید و با یه حرکت ... https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk https://t.me/+ijR-7KdiW7k3NTZk با دنده‌ی ماشین رالی ترتیب #ک**ص تپلشو میده اووف..🔞💦🏎
Show all...
『𝖲𝖤𝖷 𝖳𝖱𝖠𝖢𝖪🔥🔞』

وقتي بالاخره نقطه شيرينتو پيدا ميكنم و صداي تخت با ناله هات همراه ميشه..🔥🔞 تبلیغات: @tablighat_hash

- درد دارهههههه...🩸⛓ فرزام بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #با.سنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه اروند! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و با.سنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون عشق حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل با.سنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم اروند! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #با.سنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار اروند! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به اون حرومی نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ با.سنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #روانشناختی اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
Show all...
「افشاگـ🔥ـࢪ」

مبارزه عشق و نفرت دو سر باخته:)🥂🔞 ❌نکته بسیار مهم❌ این رمان روانشناختی بوده و شخصیت های اصلی با اختلالات روانی مختلف خلق شدن! بعضا رمان دارای صحنه های خشن و دلخراشه، پس با آگاهی کامل این رمان جذاب رو شروع کنید!😈🫵🏻 نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه ›