cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

آرشیو مقالات مولوی و عرفان

Show more
Advertising posts
317
Subscribers
No data24 hours
-17 days
-230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

مرحله پانزدهم: گذشتن از آستان بازگشت قهرمان در این مرحله قرار است با کوله باری از تجارب عمیق و ارزشمند به میان مردم بازگردد و مسلما هیچ شباهتی به آدمی که سفر را شروع کرد ندارد. این نکته چالش های زیادی را ایجاد می‌کند چرا که غیبت طولانی از زندگی روزمره و انسان های دچار روزمرگی از او نسخه ای ساخته که اکنون برای آدم ها غریبه و گنگ و نامفهوم است. حتی شاید به این دلیل مورد تمسخر افراد هم قرار بگیرد. این چیزی است که در زندگی عارفان نامدا به چشم می‌خورد. زمانی که عارف بعد از سیر و سلوک های عارفانه بهمیان جمع برمی‌گردد و ارتباط دوباره با آدم ها برایش سخت است و گفته مولانا را به یاد بیاوریم که هر که او بیدارتر پردردتر/  هر که او هشیارتر رخ زردتر/ مرحله شانزدهم: ارباب دوجهان اینجا جایی ست که انسان های بسیارکمی به آن می‌رسند. اسطوره های تاریخی مانند گاندی، مولانا و یا قدیسانی که  نامشان  به این خاطر ماندگار شده است. در این مرحله دیگر رسیدن، به دست آوردن، داشتن و یا پرداختن برای قهرمان معنای چندانی ندارد. او تماما آزاده و سرگشته و شوریده حال است و وجودش همانند نوری است که حتی اگر تلاشی هم نکند باز به دیگران نفع می‌رساند آن هم بی دریغ. او با خدا و مفهوم مطلق نیکی و پاکی گره خورده و عملا نیازی چشمگیر در او دیده نمی‌شود. به راستی که او ارباب دو جهان دنیوی و اخروی است.   مرحله هفدهم: آزادی این مرحله تفاوت چندانی با مرحله قبل ندارد و عملا ارباب دو جهان بودن ختم سفر قهرمانی است اما آقای جوزف کمبل این مرحله مستقل را برای تاکید بر آزادی درنظر گرفته اند. این آزادی به زندگی کردن بی قید و شرط و رها از تعلقات دست و پا گیر اشاره دارد. چیزی که در شعار سهل انگارانه در لحظه زندگی کن به چشم می‌خورد اما فهم و حکمت پنهان در آن تنها پس از گذراندن یک سفر قهرمانی کامل بدست می آید. این مفهوم قرابت نزدیکی هم با مفهوم رند در زبان فارسی دارد. البته که رندی یک صفت است و به شکل کامل و جامعی یک کهن الگو را نمی‌سازد اما به لحاظ معنای لغوی چندان نامربوط نیست.   اخرین نکته این است که هر سفر قهرمانی لزوما شامل همه هفده مرحله نیست و ممکن است کسی سفر را شروع کرده و به انتها نیز برساند اما بعضی از مراحل را تجربه نکرده باشد یا نتواند همه موارد را از هم تفکیک کند. در مجموع آگاهی، صبر، کمک گرفتن از متخصص و درنظر گرفتن موارد غیرقابل پیش بینی آذوقه هایی هستند که به همراه داشتنشان در این سفر مهم ضروری است چرا که امنیت و سلامت ما در هر مرحله و همچنین انگیزه ادامه دادن مسیر را تامین می‌کنند. کمترین -----> بیشترین        
Show all...

شاید شما هم حس کرده باشید که درمیانه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات با خودتان هم به تعارضاتی برمی‌خورید. مرحله هفتم: ملاقات با ایزدبانو از آنجایی که جوزف کمبل و یونگ هردو مرد بودند، نقشه راهی هم که برای سفر قهرمانی تعیین کرده اند، برمبنای المان های مردانه است. در این مرحله قهرمان با آنیما ی کهن الکوی مادر روبرو می‌شود و از این رو اینجا مرحله بسیار مهم و تعیین کننده ای برای سفر قهرمانی است. اگر دقت کرده باشید تقریبا درتمام اسطوره ها و فیلم های قهرمان محور هم حتما زنی حضور دارد که اتفاقا نقش پررنگی را در داستان ایفا می‌کند. اما چرا این ملاقات اهمیت دارد؟ به دلیل اینکه رشد روان بدون شناخت و بهبود ارتباط با آنیما امکان پذیر نیست و اگر این اتفاق نیفتد سفر قهرمان ناقص خواهد ماند. ارتباط با آنیما یا زنانگی درون و تقویت آن نیز پروسه ای طولانی و سخت است. برای این کار قهرمان باید ارزش های زنانه و وجوه زنانه روح خود را به آگاهی خود راه دهد و آنها را تقویت کند تا فرافکنی را کاهش دهد. البته این مرحله تا حدودی درباره زنان هم صادق است با ان تفاوت که زنان نیاز به ارتباط با آنیموس و تقویت آن دارند. مرحله هشتم: مواجه شدن با یک زن به عنوان وسوسه گر درونی از این مرحله می‌توان به عنوان مواجهه با آنیمای منفی نام برد. آنیمای منفی یعنی چی؟ در مرحله قبلی مرد با احساسات و عشق روبرو می‌شود که سازنده و متعالی هستند اما در این مرحله بخش وسوسه گر و اغواکننده آنیما مدنظر است که مخرب و فرساینده است. البته که این وسوسه تنها به زن و اغواگری زنان مربوط نیست و هر نوعی از وسوسه و واپس روی را شامل می‌شود. دراینجا اگر قهرمان مقاومت بالایی نداشته باشد حتی ممکن است ادامه سفر را به کل از دست بدهد و مجبور به شروع دوباره آن شود.   مرحله نهم: آشتی با پدر در اینجا منظور از پدر خداست.البته خدا درمعنایی که یونگ بکار میبرد و معمولا در روانشناسی تحلیلی می‌شنویم با چیزی که مذاهب می‌گویند تفاوت هایی دارد پس در اینجا همان پندار خدا که مفهوم مدنظر یونگ هست را مورد توجه قرار دهید. این مرحله ایمان به این پندار و پذیرفتن جایگاه والایش را شامل می‌شود.   مرحله دهم: خدایگون شدن این مرحله در واقع تکمیل مرحله قبلی محسوب می‌شود. یعنی قهرمان تبدیل به چیزی می‌شود که به آن ایمان آورده بود. این یعنی تکامل و رشد او به حدی می‌رسد که جوزف کمبل خدایگون شدن را برای آن برگزیده است. پس تا به همینجا هم قهرمان قدرت زیادی به دست آورده است اما سفر همچنان ادامه دارد.   مرحله یازدهم: برکت نهایی اینجا همانجایی است که به عنوان مقصد قهرمان از آن یاد می‌شود. او تقریبا هرانچه که برای مبارزه در این مسیر لازم بوده است را فراگرفته است و ماموریتی که داشت را به پایان رسانده است. اکنون قهرمان بحران شخصی خود را حل کرده و دستاوردش بسیار باارزش است. اما سفر به همینجا ختم نمی‌شود چرا که آموزه های قهرمان بهتر است با بقیه نیز به اشتراک گذاشته شوند. پس این مرحله مصادف با پایان مرحله تشرف است.   مرحله دوازدهم: اجتناب از بازگشت همانگونه که در مرحله دوم دیدیم انسان دربراب تغییر مقاومت نشان می‌دهد و ترجیحش این است که در وضعیت فعلی بماند. دراین مرحله هم قهرمان دوست ندارد برگردد درک این خواسته هم چندان سخت نیست. کوهنوردی را درنظر بگیرد که با سختی فراوان موفق به فتح قله ای بسیار بلند و صعب العبور شده است. در آن لحظه تمایلی به پایین رفتن از کوه ندارد چرا که احساس می‌کند امتیاز بالا آمدن از آن را از دست می‌دهد اما اینگونه نیست. نه نوک کوه جای ماندن است و نه صعود به کوه دستاوردی است که زیر سوال برود. پس در این مرحله قهرمان سعی دارد تصمیم به برگشت را نادیده بگیرد یا به تعویق بیاندازد.   مرحله سیزدهم: فرار جادویی قدم برداشتن در مسیر قهرمانی  تماما با سختی و مخاطره همراه است. در بازگشت هم  این خطرات همچنان وجود دارند. فهم این مرحله با کمک انیمیشن ها و فیلم ها بسیار راحت است. اگر دقت کرده باشید درهرجایی که قهرمان با دیو، اژدها یا هرموجودی از این دست مبارزه می‌کند تا در نهایت پرنسس، گنج و یا هر چیز ارزشمند دیگری را بدست آورد، بلافاصله باید به فکر فرار از آن منطقه باشد. این همان فرار جادویی است. به گفته جوزف کمبل  قهرمان در این مرحله باید تلاش کند تا گنجی را که با مشقت فراوان به دست آورده است راحفظ کند تا بتواند آن را به بقیه برساند. مرحله چهاردهم: کمک خارجی این مرحله هم کاملا شبیه به مرحله امداد  غیبی در بخش تشرف است. طبیعتا برای بازگشت نیز مشکلات و موانع بسیاری بر سر راه قهرمان قرار دارند که برطرف کردن آنها ممکن است از توان او خارج باشد. بنابراین کسانی یا چیزهایی هستند که او را یاری کنند. در اینجا هم  هرکس می‌تواند با جستجو در زندگی قهرمانان واقعی این کمک های خارجی را بیابد.
Show all...

حال بیاید تک تک مراحل سفر را با جزییات بیشتر بررسی کنیم. مرحله اول: دعوت دعوت یعنی ناخوداگاه ما را به سمت یک جهان ناشناخته فرا می‌خواند. این جهان ناشناخته می‌تواند تمام کردن یک رابطه قدیمی یا شروع کردن یک رابطه جدید، از دست دادن یک شغل، مهاجرت، خیانت دوست یا هرچیزی از این قبیل باشد. همانطوری که در مثال ها می‌بینید در دنیای واقعی  این سفر می‌تواند به شکل درونی و یا بیرونی باشد  اما در داستان های اساطیری و انیمیشن های قهرمان محور ،این سفر نه به شکل استعاری بلکه دقیقا در قالب یک سفر یک سرزمین ناشناخته است از هفت خوان رستم گرفته تا کارتون شرک ردپای سفر قهرمانی دیده می‌شود. اما خب از آنجایی که روبرو شدن با ناشناخته ها کار آسانی نیست معمولا دعوت  ناخودآگاه به راحتی پذیرفته نمی‌شود و اینجاست که وارد مرحله دوم می‌شویم. مرحله دوم: رد دعوت اینجاست که ما ترجیح می‌دهیم از منطقه امنی که داریم خارج نشویم و از آغاز سفر جلوگیری می‌کینم. اما چرا؟ چون تغییر کردن سخت و دردناک است و همه ما در ابتدا اولویتمان با حفظ موقعیتی است که در آن هستیم حتی اگر چندان جذاب و راضی کننده نباشد. اجازه دهید دراین باره تجربه مشترکی را برایتان یادآوری کنم؛ تجربه تولد. همه ما در زمان تولد دست و پا زده و تلاش کرده ایم که در محیط گرم و امن و ساکت رحم مادر بمانیم و هنگام خروج از آن سوگواری سر داده ایم. پس طبیعی است که حتی در سخت ترین موقعیت های زندگی تغییر گزینه اول ما نباشد. شاید آدم های زیادی سالیان سال در همین مرحله به دام بیفتند و به همین خاطر بارها و بارها آسیب های مشابهی را تجربه کنند و یا حتی تا پایان عمر پا را از این مرحله فراتر نگذارند. مرحله سوم: امداد غیبی این جاست که چیزی اشتیاق ما به ادامه سفر را برمی انگیزاند. در ادبیات و سینما معمولا این مرحله را با حضور یک جادوگر، یک معجون جادویی، فرشته ای مهربان یا چیزهایی از این قبیل که قهرمان را وادار به ادامه دادن می‌کنند، نشان می‌دهند. در این مرحله عنصری درونی و شهودی یا بیرونی یا بیرونی و عینی فرد را مجدا به سفر می‌خوانند. شاید یک همزمانی، یک دوست، یک کتاب، یک رویا یا هرچیز دیگری که می‌تواند به اندازه کافی تاثیرگذار باشد، به اصطلاح امداد غیبی نامیده می‌شود. مرحله چهارم: عبور از نخستین آستان در اینجا  سفر قهرمانی به معنای واقعی آغاز می‌شود و عنوان این مرحله از این لحاظ جالب است که گویی انسان از دروازه یا چیزی شبیه به این عبور می‌کند که به شکل واضح دو مکان متفاوت را از هم جدا کرده اند. جوزف کمبل بیان کرده که آستان نگهبانان زیادی دارد. چیزهایی مثل ترس، اعتماد به نفس پایین، ناامیدی و غیره که از عبور قهرمان جلوگیری می‌کنند اما قهرمان با همراهانی مثل شجاعت، مسئولیت پذیری و اراده می‌تواند نگهبانان آستان را شکست داده و از این مرز تعیین کننده در زندگی اش عبور کند. شاید واضح ترین و معروفترین مثالی که میتوان زد سکانس معروف فیلم سینمایی ماتریکس است که در آن نئو(شخصیت اصلی) باید بین قرص آبی و قرمز یکی را انتخاب کند و فردی که روبروی اون نشسته می‌گوید با خوردن یک قرص فردا در تخت خوابت بیدار می‌شوی و هیچ چیزی از این ماجرا را به یاد نخواهی داشت و بنابراین به زندگی ای که داشتی ادامه خواهی داد ولی اگر قرص دیگر را انتخاب کنی دیگر وارد بازی شدی و راه برگشتی نیست. مرحله پنجم: شکم نهنگ اینجا آخرین مرحله از جدایی است. در این مرحله قهرمان  چیزی شبیه به پیله را تجربه می‌کند. به عنوان آن دقت کنید. این اسم از ماجرای داستان معروف یونس نبی گرفته شده است. پیامبری که به اذن الهی به درون شکم نهنگی فرستاده می‌شود و مدت زمانی طولانی را در آنجا می‌گذراند و وقتی خارج می‌شود به بینشی متفاوت تر رسیده و احتمالا به ادامه دادن راه مطمئن تر شده است. به مسیر زندگی خود فکر کنید احتمالا اگر مراحل قبلی را گذرانده باشید می‌دانید که در بازه ای زمانی که قاعدتا در انسان های گوناگون متفاوت است، نوعی درخودماندگی یا درونگرایی بیش از حد معمول تجربه می‌شود. آن بازه زمانی نشان دهنده همین مرحله از سفر قهرمانی است. به بیان ساده تر ما مدت زمانی را  در خود زندانی می‌شویم تا آمادگی کامل برای سفر را به دست بیاوریم. مرحله ششم : تشرف این مرحله که احتمالا طولانی ترین مرحله سفر هر قهرمانی است ، درواقع شامل همان آزمون های سخت و دشواری های راه است که در داستان های اساطیری درباره آنها می‌خوانیم. اینجا موانع زیادی وجود دارد و به همین دلیل انرژی زیادی از ما می‌گیرد و ممکن است احساس راکد بودن و دست و پا زن داشته باشیم ولی دراصل اینطوری نیست. به هرحال قهرمانی سفر ساده ای نیست و آزمون های زیادی را باید قبول شد تا از این مرحله عبور کرد. حتی درگیری های قهرمان باخودش هم جزو این مرحله است.
Show all...

17 مرحله سفر قهرمانی جوزف کمبل     یونگ با بیان مفهوم کهن الگو  سعی داشت بگوید که بین زندگی انسان ها در تمام دوار و تمام فرهنگ ها اشتراکات واضح و الگوهای تکرارشونده ای وجود دارد. این کهن الگوها در همه انسان ها حضور دارند و در موقعیت های مختلف به شکل های مختلف در زندگی و تصمیمات ما خود را بروز می‌دهند ولی فهم ماهیت آنها و درک تاثیراتی که بر روان ما می‌گذارند را می‌توان در بطن زندگی قهرمانان اسطوره ای از دوران ایلیاد و اودیسه تا جدیدترین انیمیشن های قهرمان محور والت دیزنی دید. سفر به معنی ترک کردن، عزیمت کردن، از مبدایی مشخص به سوی مقصدی معلوم یا نامعلوم رفتن و دوباره بازگشتن است. جلوتر توضیح خواهیم داد که این همان اتفاقی است که در سفر قهرمانی رخ می‌دهد. ما در موقعیتی از زندگی خود قصد سفر می‌کنیم و بعد از گذراندن مراحل سفر دوباره به مبدایی که در آن بوده ایم برمی‌گردیم اما با این تفاوت که دیگر آدم گذشته نیستیم و صد البته که سفرقهرمانی یک بار برای همیشه نیست. ممکن است یک نفر بارها و بارها در موضوعات مختلفی سفر قهرمانی را تجربه کند و سفر قهرمانی کلی ما تنها با زمان مرگمان پایان می یابد از طرف دیگر واژه قهرمان را به این دلیل استفاده می‌کنیم که برای انسان چیزی باارزش تر از فتح قله های وجودی خودش نیست. چرا که تمام موفقیت های مادی و معنوی انسان حول محور مفهوم رضایت از خود می‌گردند و این مفهوم با خودشناسی و کشف جهان درون میسر می‌شود پس شایسته است انسانی را که به این مقام می‌رسد قهرمان خطاب کنیم. چه کسی سفر قهرمانی را به جهان معرفی کرد؟ اولین بار جوزف کمبل، اسطوره شناس مشهور در کتاب خود با عنوان قهرمان هزار چهره، از شباهت مراحل مختلف زندگی اسطوره ها صحبت کرد. کسی که تخصصش اسطوره شناسی تطبیقی و دین شناسی تطبیقی بود.درواقع فعالیت های جوزف کمبل در این زمینه ها که بخش عمده ای از عمرش را شامل می‌شد، به نوعی تلاش برای یافتن خاستگاه های فکری انسان به حساب می آید. از این رو دیدگاه او بر روی تفکر معاصر هنر و علوم اجتماعی غرب بسیار تاثیرگذار بوده است. کمبل در ادامه مطالعاتش به این موضوع نیز پرداخت که زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ چگونه اسطوره ها را در روانشناسی به کار می بردند و با نوشتن کتاب قهرمان هزار چهره که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید سعی کرد راهنمایی برای مطالعه اسطوره ها ارائه دهد و عنوان سفر قهرمانی را به جهت تکرار شدن عناصر شبیه به هم در داستان های اساطیری انتخاب کرد و البته که در ادامه این مسیر افراد زیادی بر مبنای گفته های او سفرهای قهرمانی دیگری را نیز معرفی و تبیین کردند. «اسطوره های بشری در این جهان مسکون، در هر زمان و مکان به نوعی تجلی می یابند. اسطوره، روح زنده ی هر آن چیزی به شمار می رود که از فعالیت های ذهنی و فیزیکی بشر نشأت گرفته است. گزاف نیست اگر ادعا کنیم اسطوره همانند دری پنهان است که از طریق آن، انرژی لایزال کیهانی در فرهنگ بشری تجلی می یابد. دین، فلسفه و هنر، اشکال اجتماعیِ تاریخی و اولیه، اکتشافات مهم علمی و فنی و رویاهای شبانه، همه حباب هایی هستند برآمده از حلقه ی جادویی اسطوره. شگفتی اینجا است که نیروی برانگیزاننده ی هسته ی خلاق درون، در دل قصه های کوچک و کودکانه ی پریان سکنی دارد، مثل این که بگوییم طعم اقیانوس در یک قطره ی کوچک و راز زندگی در تخم یک حشره خلاصه می شود. » زمان سفر قهرمانی اولین چیزی که باید بدانیم این است که ما تصمیم نمی‌گیریم که سفر قهرمانی خود را آغاز کنیم بلکه این ناخودآگاه ماست که ما را به سمت آن سوق می‌دهد. اما چطور این کار را میکند؟ احتمالا هرکسی که در حال خواندن این مقاله است حرف من را تایید کند که حداقل یکبار در زندگی خود  موقعیتی قرار گرفته که فکر می‌کند نه راه رفت دارد و نه راه پیش. موقعیت هایی که انگار تصمیم گیری درمورد آنها سخت ترین کار دنیاست. انگار ما تنها آدم روی زمینیم و بقیه انسان ها متحد باهم روبروی ما ایستاده اند. انگار که هیچ وقت دیگر مثل گذشته نخواهیم بود . انگار جان ادامه دادن نداریم و یا کسی را برای همدردی و همراهی پیدا نمی‌کنیم. هرکدام از اینها می‌تواند نشانه ای برای شروع سفر قهرمانی ما باشد. آقای جوزف کمبل سفر قهرمانی رو به سه مرحله کلی جدایی، تشرف و بازگشت تقسیم کرد که هر کدام خود به چند قسمت تقسیم میشوند و درنهایت یک سفر قهرمانی کامل شامل 17 مرحله خواهدبود. به طور خلاصه قهرمان ما با شرایطی مواجه میشود که گویا دیگر نمیتواند شبیه به گذشته با آن کنار بیاید و مجبور میشود منطقه امن خود را ترک کند و سفر خود را آغاز می‌کند، در حین سفر با رنج ها و موانع دست و پنجه نرم می‌کند و در نهایت با اندوخته ای ارزشمند از تجربیات و احساسات به زندگی روتین خود برمی‌گردد.
Show all...
بهاءالدین خرمشاهی، به‌خاطر خودافشاگری درباره بیماری دوقطبی، جایزه گرفت انجمن علمی روان‌پزشکان ایران بهاءالدین خرمشاهی، نویسنده و مترجم، را به‌ دلیل خودافشاگری او در ابتلا به بیماری دوقطبی و تلاش او برای آگاهی‌بخشی عمومی در این باره، به‌ عنوان برگزیده دومین دوره جایزه‌ افشین یداللهی معرفی کرد. جایزه افشین یداللهی، به یاد این شاعر و پزشک متخصص اعصاب و روان و با نظرسنجی از روان‌پزشکان سراسر ایران، به برگزیدۀ افراد یا گروه‌های فعال در حوزه‌هاى فرهنگی و هنری تقدیم می‌شود که در گسترش بهداشت روانی و کاهشِ انگ از بیماری‌های روان‌پزشکی یاری رسانده‌اند. بهاءالدین خرمشاهی که ۷۴ ساله است، در سال ۱۳۸۶ در مقاله‌ای که به‌ قلم او در ابتدای کتاب «شناخت بیماری‌های روانی» (نوشته احمد جلیلی، رئیس انجمن روان‌پزشکان ایران) منتشر کرد، زیرِ عنوان «افسردگی، نگاهی از درون» از دچار بودن خود به بیماری دوقطبی خبر داد و اعلام کرد که ده سال است به بیماری خود پی برده است. دیگر نامزدهای دومین دوره جایزه افشین یداللهی که برگزیده نهایی آن در روز ۲۶ مهرماه مشخص شد، عبارت بودند از مهدی قراچه‌داغی، مترجم؛ علی حسین سازمند، مؤسس انتشارات دانژه؛ مصطفی معین، پزشک و بانی برگزاری همایش‌های سلامت روان؛ و داریوش مهرجویی، به‌ خاطر ساخت فیلم «بمانی» درباره‌ خودسوزی زنان و فیلم «گاو» با اقتباس از اثر داستانی غلامحسین ساعدی که روان‌پزشک هم بود. منبع صدانت 🆔 https://t.me/joinchat/hBrFeJDllXo3MTc0
Show all...
ترس از تاریکی محمدمهدی اردبیلی ۱. کسی که از تاریکی می‌ترسد در واقع از چه می‌ترسد؟ آیا تاریکی ترسناک است؟ آیا تاریکی در معنای عدم یا فقدانِ نور، اصلاً ذات یا زیرنهادی دارد که بتوان صفت ترسناک را بر آن حمل کرد؟ ۲. می‌گویند تاریکی چیزی نیست و ترس به‌واقع به خود فرد بازمی‌گردد. فرد نه از تاریکی بلکه از "ناتوانیِ خود در دیدن و در نتیجه عدم تسلط به اطراف" می‌ترسد. در این معنا ترس از تاریکی از کهن‌ترین ترس‌های بشر است. ترس از در معرض حمله بودن در زمانِ آسیب‌پذیری از سوی خطری نادیدنی است، برخی ترس از تاریکی را به جهل نسبت می‌دهند، اما مگر این ترس با صرفِ آگاه شدن از میان می‌رود؟ ۳. اما اگر تاریکی چیزی بیش از فقدانِ نور باشد، اگر اصلا "چیزی" باشد، چه؟ در این معنا، تاریکی نه تجربه‌ی نفیِ دیدن، بلکه تجربه‌ی دیدنِ امر منفی است: این تفاوت را منطق‌دانان به خوبی از طریق حفظ تمایز میان گزاره‌ی سالبه و گزاره‌ی موجبه‌ی معدوله بازنمایی می‌کنند. در واقع، "تاریکی" ندیدن نیست، بلکه تجربه‌ی دیدنِ سیاهی است. ۴. اگر تاریکی، دیدنِ سیاهی است، پس چرا از آن می‌ترسیم؟ آیا این ترس همان ترسِ پارمنیدسی از "نیستی" نیست: نیستیِ درونی و بیرونی؛ خیره شدن از خلاء به خلاء: از مغاک سوژه به مغاک جهان. ۵. اینجا باید اکیداً از درافتادن به دامِ فردی‌سازیِ اگزیستانسیالیستیِ این ترس اجتناب کنیم؛ آن هم از مجرای این پرسش که چرا انسانِ در تنهایی بیشتر از تاریکی می‌ترسد تا انسانِ در جمع؟ برخلاف تصور رایج، گلّه انسان را نه شجاع، بلکه ترسوتر و وابسته‌تر می‌کند. اگر انسانِ در گلّه دیگر نمی‌ترسد، به این دلیل است که گلّه قدرتی دارد در پرت کردن حواس اعضا، در کور کردنِ انسان، نه برای ندیدن رنگ‌ها بلکه، دقیقاً برای ندیدنِ تاریکی از طریق برجسته‌سازیِ بیش از حد رنگ‌ها. ۶. آگامبن در قطعه‌ای درخشان از معاصر چیست می‌گوید: "تیره‌وتاری یک مفهوم سلبیِ محض، غیاب نور یا چیزی مثل نابینایی نیست، بلکه نتیجه‌ی فعالیت سلول‌های تاریک‌بین و محصول شبکیه‌ی ماست.... مشاهده‌ی این تیرگی‌ها شکلی از انفعال نیست بلکه مستلزم فعالیت یا ظرفیت خاصی است که در این مورد به خنثی کردن نورهایی بازمی‌گردد که تابناکیِ دوران از آنهاست". او بصیرتمندانه میان روشناییِ ناشی از زرق‌وبرق جهان ما و حقیقتِ تاریک نهفته در پس آن تمایز می‌گذارد. اما آنچه او نمی‌گوید این است که تاریکی ذاتاً تفاوتی با روشنایی ندارد. چشمِ ژرف‌بین بنا نیست تاریکی را در پس نور ببیند، بلکه دقیقاً باید تاریکی را در خود نور، تاریکیِ خود نور را، ببینند. این بیناییِ مضاعف از جنس کوریِ حاصل از خیره شدن در نور، مانند کور‌برفی، نیست، بلکه دیدنِ تاریکیِ خود نور است، از مجرای خود نور با تمام خیره‌کنندگی و چشمگیری‌اش. این امر دقیقاً نتیجه‌ی خیره شدن در خودِ نور است که باعث می‌شود همه‌چیز تاریک دیده شود. برای مثال، زمانی را به خاطر آورید که مستقیماً به خورشید خیره می‌شویم. مهم این نیست که خورشید به مرور آن روشنای اولیه‌اش را از دست می‌دهد، بلکه مهم این است که پس از آن، تا مدتی، به هر چیز دیگری که بنگریم تار و نادیدنی به نظر می‌رسد. شاید نمونه‌ای گویاتر از تمثیل سلول‌های تاریک‌بینِ شبکیه یا خیره شدن به خورشید، تجربه‌ی میگرنِ چشمی باشد. در این حالت فرد به واسطه‌ی یک عاملِ ناگهانیِ نورانی (مثلا یک درخشش)، جرقه‌هایی را می‌بیند که از گوشه‌ای شروع می‌شوند و سپس تمام بینایی را مختل می‌سازند. نکته مهم این است که این اختلال هیچ ربطی به خود دستگاه چشم ندارد و پدیده‌ای مغزی است که خودِ نور باعثش می‌شود. ۷. ترس از تاریکی، بیش از آنکه ترس از تاریکی در مقام ابژه‌ای ترسناک باشد، حتی بیش از آنکه ترس از مغاکِ درون فرد باشد، ترس از خود نور است. آنکس که از تاریکی می‌ترسد، در واقع در حال پنهان کردن ترسش از همه چیزهای دیگر و احاله‌ی آنها به تاریکی است. ترس از تاریکی ترس از تمام جهان، ترس از تمام نیروهایی است که جهانِ ما به جای مواجهه با آنها، به جای رفع کردنشان، صرفاً به‌زور پس‌شان زده و با هدف تسخیرِ نیروهایشان، پشت روشنگریِ ادعاییِ خویش پنهانشان کرده است. این ترس، ترس از تمام اجنه‌ها و دیوهای است که فرهنگِ ما به نام خرافات خفه‌شان کرده است. به تعبیری آدورنویی: ترس از روشناییِ کورکننده‌ی خود روشنگری. ۸. ترس از تاریکی شبانه، در مقام کهن‌ترین ترسِ بشر، در واقع نه ترس از خاموشی و تاریکی شبانه، بلکه ترس از پسمانده‌ی دهشتِ نور خیره‌کننده‌ای است که فرهنگ با گلّه‌ها و با همدستیِ خورشیدهای رنگارنگش آن را به شب پس زده است تا تنها زمانی سربرآورد که همه ما در خوابیم؛ و وای اگر شب‌ها خوابمان نبرد. لشگر ارواح لعنت‌شده و اجنه‌ی تبعیدشده در کمینِ بی‌خوابی ما هستند. 🆔 https://t.me/joinchat/hBrFeJDllXo3MTc0
Show all...
کتاب ده روزی که دنیا را لرزاند نوشته: جان رید مترجمان: رحیم نامور - بهرام دانش ده روزی که دنیا را لرزاند . در این کتاب روزهای نخستین انقلاب اکتبر به نحو فوق‌العاده روشن و پرتوانی تصویر شده است، این کتاب تنها عبارت از بیان ساده‌ی فاکت‌ها و مجموعه‌ای از اسناد نیست.بلکه رشته‌ای..... لنین در مورد این کتاب نوشته است: با علاقه و توجهی فراوان کتاب جان رید؛ ده روزی که دنیا را لرزاند را خواندم. من خواندن این کتاب را به تمام کارگران جهان توصیه می‌کنم. این کتابی است که من آرزو دارم در میلیون‌ها نسخه به چاپ رسد و به همه‌ی زبان‌ها ترجمه شود. این کتاب حقیقی‌ترین و روشن‌ترین تصویر از حوادثی است که وقوف بر آن‌ها برای فهم چگونگی انقلاب پرولتاریایی و دیکتاتوری پرولتاریا دارای اهمیتی به سزا است. این مسائل با گسترش بسیار مورد بحث و بررسی قرار دارد. اما هر کس پیش از این که این اندیشه‌ها را قبول یا رد کند باید به اهمیت تصمیم خویش واقف باشد. کتاب جان رید بدون تردید در روشن کردن مسئله‌ای از مسئله‌ی اساسی انقلاب کارگری بین‌المللی کمک خواهد کرد. 🆔 https://t.me/c/1143350185/481 فایل pdf کتاب
Show all...
attach 📎

⭕️ "بسیاری ویژگی‌های تو محصول ژنتیک، محیط تعلیم و تربیتی، و بسیاری عوامل دیگر بوده است. تو چیزی نداری که تنها متعلق به خودت باشد." ✍ مصطفی ملکیان فرض کنید من معتقد باشم- فارغ از اینکه چقدر حقیقت داشته باشد- که ساختار و کارکردی بسیار بهتر از شما دارم. جسمم سالم‌تر، زیباتر و پُرقوت‌تر است. در ناحیه‌ی ذهن، قدرت یادگیری، سرعت انتقال، قدرت تفکر، عمُق فهم و حافظه‌ام از شما بهتر است. در ساحت روانم، سخاوت و شجاعت و فضیلت‌های اخلاقی بیشتری دارم و یا در مناسباتم از نظر نفود کلام، نَفَس گرم، قدرت اقناع، لطیفه‌گویی و حاضرجوابی و سایر توانایی‌های مهارتی از همه‌ی شما بیشم. آیا با همه‌ی این احوال و با فرض درستی همه‌ی این مدعیات، میتوانم بگویم که «این منم طاووس علیین شده»؟ خیر؛‌ چون می‌توانید به من بگویید بسیاری از این ویژگی‌های تو محصول ژنتیک، محیط تعلیم و تربیتی، خصوصاً در سه سال آغاز زندگی و بسیاری عوامل دیگر بوده است. حتی اقلیمی که در آن زندگی کرده‌ای در تو تأثیر داشته است. خانواده‌ و ویژگی‌های پدر و مادر و اینکه در خانواده‌ای عریق و اصیل به دنیا آمده‌ای دخالت داشته‌اند. تو چیزی نداری که تنها متعلق به خودت باشد. حتی اگر گفتم که پشتکار داشته‌ام در حالی‌که قُل هم‌سان من دقیقاً در همین شرایط بود، اما فقدان پشتکار، باعث شد به جایی نرسد؛ می‌شود پرسید این علاقه، اراده‌ی قوی و پشتکار را چه کسی به تو داده است؟ کافی بود یکی از رویدادهایی که در زندگی تو رخ داده، رخ نمی‌داد تا تو آنچه که هستی نمی‌شدی. از این مثال یا باید نتیجه گرفت که اصلاً منی در کار نیست، آنچنان که بودا و در میان فلاسفه‌ی جدید دیوید هیوم می‌گفتند و یا باید نتیجه گرفت که منی در کار هست، اما مرزی بین «من» و «نامن» وجود ندارد. اگر منی هست، شناور در کلّ هستی است. چه چیزی از ما منحصراً در اختیار ماست و هستی توان تأثیرگذاری در آن را ندارد؟ اگر چندروز متوالی باران ببارد و شما از خانه نتوانید بیرون بیایید و اوقات‌تان تلخ شود، خواهید فهمید که باران هم جزوی از شماست و بیرون از شما نیست. همه‌ی آنچه در جهان است در وضع و حال ما تأثیر دارند. ما انسان‌ها معمولاً در ناحیه‌ی جسم‌مان این را می‌پذیریم که مثلاً زیبایی‌مان یا استحکام دندان‌هایمان دست خودمان نبوده‌است و به ارث بُرده‌ایم؛ اما در عالَم ذهن و از آن بیشتر در عالَم نفس و روان پذیرای این موضوع نیستیم. یعنی می‌خواهیم توانایی‌های ذهنی و روانی‌مان را به خودمان نسبت دهیم. در قرآن آمده است که وقتی از قارون، که از ثروتمندان هم‌عصر موسی بود خواستند تا بخشی از ثروتش را به فقرا ببخشد، در پاسخ گفت: «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي». اینها را با علم و دانش خودم به دست آوردم. باید از او پُرسید که این هوش بالا و حافظه‌ِ قوی را چه کسی به تو داده است؟ کلّ جهان هستی دست به دست تو داده است و این‌همه را به رایگان به تو بخشیده است. هیچ نعمتی به خاطر استحقاق تو به تو اعطا نشده و نقمت‌ها هم به خاطر بی‌استحقاقی تو نبوده است. بنابراین از آنچه هستی به رایگان به تو بخشیده‌ است، تو نیز رایگان‌بخشی کن. بنابراین، یا منی وجود ندارد، یا «من» در تمام جهان سیّال و شناور است و کوچک‌ترین دگرگونی در جهان، در من ایجاد تغییر می‌کند. ما در این جهان مدام به هم تنه می‌زنیم و در اثر این تنه زدن، چه تنه‌زننده و چه تنه خورنده، دستخوش تغییر می‌شوند و از این تنه زدن هم، بُدّی و گریزی نیست. این نگاه باعث می‌شود خودم را متمایز و متمیّز از دیگران نشمارم. سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان دوازده آموزه ی مشترک عارفان ( دوازده گام عرفان عملی) 🆔 https://t.me/joinchat/hBrFeJDllXo3MTc0
Show all...
آرشیو صوتی کانال مولوی و عرفان

https://t.me/joinchat/hBrFeJDllXo3MTc0

🔼تحلیل اصل ۱۱۳ قانون اساسی 📌آذر منصوری با بیان اینکه قرار نبوده مقام رئیس جمهور یک مقام فرمایشی باشد تصریح کرد: 🔺باید اختیارات رئیس جمهور نیز به تناسب این جایگاه تبیین و روشن می شد. قانون اساسی رئیس جمهور را پس از مقام رهبری، عالی‌ترین مقام رسمی کشور می داند که مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط می‌شود، بر عهده دارد و امروز تاکید رئیس جمهور بر اصل ۱۱۳ به این دلیل است که هیچ تناسبی بین اختیارات و مسئولیتی که با تکیه بر این اصل به رئیس جمهور داده شده است وجود ندارد. 🔺نه تنها آقای روحانی بلکه رؤسای دولت های قبلی هم نسبت به این مسئله واکنش هایی داشته اند. بر اساس این اصل رئیس جمهور که با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود پس از رهبری باید بیشترین اختیارات را در اجرای مسئولیت‌هایی که به او سپرده شده، داشته باشد، اما در عالم واقع اتفاقی که افتاده از عدم تناسب این مسئولیت با اختیارات منتخب مردم حکایت می کند. 🔺در واقع آنچه مد نظر تدوین کنندگان و تصویب کنندگان قانون اساسی بوده، این است که رییس‌جمهور مسئولیت اجرای مفاد قانون اساسی را به طور کلی دارد، مگر آنکه اختیارات مصرح در قانون اساسی تحت مسئولیت مقام رهبری باشد. مشکل اینجاست که در این اصل مسئولیت محول شده است، اما به طور عجیبی اختیار و اقتدار قانونی مغفول و مکتوم مانده است. 🔺آنچه مورد تاکید آقای روحانی است به نظرم عدم اختیارات روشن رئیس مهم ترین و اصلی ترین نهاد انتخابی کشور است که قرار بوده از اجزاء اصلی جمهوریت نظام باشد. به طور قطع قرار نبوده که این مقام یک مقام فرمایشی باشد و باید اختیارات رئیس جمهور نیز به تناسب این جایگاه تبیین و روشن می شد. 🔺در مقطعی برای روشن شدن این اختیارات لوایح دوقلو مطرح شد، اما به نتیجه نرسید. در هر حال با توجه به عدم اختیار کامل رئیس جمهور در قبال مسئولیتی که قانون بر عهده او گذاشته، نهادهایی برآمده‌اند که در کار دولت و نهادهای انتخابی دیگر اخلال ایجاد می کنند و این مسئله در دراز مدت نتیجه‌ای جز کاهش کارآمدی و اثر گذاری نهادهای انتخابی و تضعیف جمهوریت نظام آن هم در نظامی که قرار بوده میزان رای ملت باشد، به دنبال نخواهد داشت./ایسنا متن کامل را اینجا بخوانید👇 https://b2n.ir/17177 @agahieee
Show all...
تحلیل یک عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان از اصل١١٣ قانون اساسی

آذر منصوری در گفت‌وگو با ایسنا ، اظهار کرد: قانون اساسی رئیس جمهور را پس از مقام رهبری، عالی‌ترین مقام رسمی کشور می داند که مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط می‌شود، بر عهده دارد و امروز تاکید رئیس جمهور بر اصل ۱۱۳ به این دلیل است که هیچ تناسبی بین اختیارات و مسئولیتی که با تکیه بر این اصل به رئیس جمهور داده شده است وجود ندارد. وی ادامه داد: نه تنها آقای روحانی بلکه رؤسای دولت های قبلی هم نسبت به این مسئله واکنش هایی داشته اند. بر اساس این اصل رئیس جمهور که…

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.