cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

قـهـقـهـهـ هـایـ بـیـ‌پـایـانـ🥀

نویسنده:مبینا_اس‌اچ عضو انجمن عاشقانه‌ و نودهشتیا✍🏻 درحال پارتگذاری:قهقهه های بی‌پایان✍🏻 #کپی_ممنوع هر گونه کپی برداری از رمان پیگرد قانونی دارد‼

Show more
Advertising posts
1 187
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

⿻#تو پارک میخواستن به دختره تجاوز کنن که...😱👊🚫 پسرک از جا بلند و از پشت به غزاله نزدیک شد _بشین  استراحت کن خسته شدی راه رفتی با پیچیدن صدا در گوشش به سمت او چرخید، پسر نگاهش را از روی چشمان ابی غزاله گذارند و سوت زد _آهو کوچولو تو جنگل تنها میگرده، نمی‌ترسه شکار شیر بشه؟ غزاله که به سرانجامش پی برده بود نامحسوس دست در جیبش کرد و انگشتانش را میان شی سرد فلزی محکم کرد _نخورده فاز شیر گرفتی؟ فهمید غزاله متوجه بساطشان شده _اتفاقا دنبال #جفت میگردم چشمکی زد و ادامه داد_هستی دلش کمی هیجان میخواست حتی به غلط پس لبخندی زد و گفت _آره هستم کلام غزاله همراه شد با مشتی که روی صورت پسر فرود آورد 👊🔥👀 https://t.me/+zSPLD9WyIPY2YmU8 https://t.me/+zSPLD9WyIPY2YmU8
Show all...
Mipaz♡

| 𝕄𝕚 𝕡𝕒𝕫 رمان | امید به زندگی دخترک بر میگردد مرهم می‌شود روی تمام زخم هایش زخم ها آرام میگرند اما... در آخر ردها ماندگارند هرچند که مرهم قوی باشد [ ژانر:عاشقانه_اجتماعی] کانال نویسنده @roman_reyhan

- منِ احمق گفتم می‌خوام #بمیری که رفتی یه قوطی #قرص خوردی؟! #نعره میزد و سعی میکرد هرطور شده شیشه‌ای که سمتش گرفته بودم تا #نزدیکم نشه رو از دستم بگیره‌. - م... مگه همین... همین رو نمی‌خواستی؟ نگاهش سمتم میچرخه و با دیدن چشم‌های #سرخش قالب تهی می‌کنم. - مرگت و می‌خواستم؟ قدمی سمتم برمی‌داره که اینبار جیغ می‌کشم. - #نامزد داشتی!! دختره نامزدت بود و تو بهم نگفتی! حیرت زده بهم زل می‌زنه. - چه نامزدی؟ چه دختری؟ - همون دخ... قبل از کامل کردن جمله‌م #چشم‌هام‌سیاهی میره. شیشه از دستم ول میشه و #سریع سمتم خیز می‌گیره و روی دست‌هاش بلندم می‌کنه. فوری حرکت می‌کنه و #غرش نه‌چندان ملایمش قلبم رو به تکاپو می‌ندازه. - هم حساب این کارت و هم، حساب اون روزی که فهمیدی #گرگینه‌م ولی چیزی نگفتی رو پس میدی... بدجوری پس میدی #کوچولو! https://t.me/+zh5KIrPOuyMxM2Rk https://t.me/+zh5KIrPOuyMxM2Rk همه رفتین؟ پاکش کنم؟! لینکش خصوصی و ممنوعه‌‌ست، تا همین حالاشم زیادی مونده‼😱 https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk
Show all...
🃏ڪارتـ خـونـے🩸● زهرا.ش🦋

🌿﷽🌿 ڪارتـ خـونـے🃏🩸 -زهــرا.ش- -Zahsha- آنلاین ⇠ دود خاکستری♟✨ آنلاین ⇠ کارت خونی 🃏🩸 Instagram.com/zahra.sh_novel :اینستاگرام عضو انجمن هنر مه‌بانگ🤍 @mahbanng 🚫کپی و یا ذخیره‌ی شخصی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و حرام می‌باشد🚫

- همین الآن از اونجا برو بیرون! با لب‌هایی خشک شده گوشی رو بیشتر به گوشم می‌چسبونم و زمزمه می‌کنم. - چی... چیشده؟ با ترس جیغ می‌کشه. - پیدات کرده! نزدیک خونه‌ست، باید فرار کنی! دست و پاهام خشک میشه. پیدام کرده بود؟ چطور؟ - می‌شنوی صدام‌و؟ پلک می‌بندم که قطره‌اشکی از گوشه‌ی چشمم می‌چکه. - آ... آره! - منم دارم میام خب؟ نزدیکم! به خودم میام. سریع سمت اتاق می‌دوم و ساکم رو از لباس‌هام پر می‌کنم. صدای زنگ در خبر از اومدن خواهرم رو میده. گفته بود نزدیکه! سمت در می‌دوم و ولی در رو باز می‌کنم سریع لب می‌زنم. - اگر پیدام کنه... سمتش برمی‌گردم تا به حرفم ادامه بدم ولی با دیدن تیله‌های عسلی آشنا و نیشخند کنج لبش، نفسم می گیره. - داشتی جایی می‌رفتی آلیس؟ https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk #این‌رمان‌برای‌سنین‌بالای‌۲۰‌سال‌مناسب‌می‌باشد‌‼️ دلیل کم بودن پارت‌هامون تقصیر این چنله😂🤤 اونقدر صحنه‌هاش هیجانی و ممنوعه‌ست که فراموش می‌کنم پارت بنویسم🙄♥️
Show all...
🃏ڪارتـ خـونـے🩸● زهرا.ش🦋

🌿﷽🌿 ڪارتـ خـونـے🃏🩸 -زهــرا.ش- -Zahsha- آنلاین ⇠ دود خاکستری♟✨ آنلاین ⇠ کارت خونی 🃏🩸 Instagram.com/zahra.sh_novel :اینستاگرام عضو انجمن هنر مه‌بانگ🤍 @mahbanng 🚫کپی و یا ذخیره‌ی شخصی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و حرام می‌باشد🚫

- بهم دست نزن! - گفته بودم که مال منی! تنم رو روی تخت عقب می‌کشم. با وحشت به چشم‌های سرخش زل می‌زنم و زمزمه می‌کنم. - ن... نه! ببین ت... تو مستی... خب؟ بذار... فوری خم میشه، مچ پام رو می‌گیره و با تمام قدرتش من رو جلو می‌کشه. جیغ می‌کشم که سریع روم خیمه می‌زنه. - برای حرف زدن دیره ساحره! دستش به کمرم فشار میاره و لباش روی گردنم می‌شینه. حیرت زده از شنیده‌هام، آب دهنمو قورت میدم و سعی می‌کنم صدایی ازم در نیاد. اما با داغی زبونش که روی شاهرگ گردنم کشیده میشه، نتونستم خودم رو کنترل کنم و با به چنگ گرفتن موهاش... 🔥 https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk https://t.me/+kLeRtgxBnKNmZDRk
Show all...
🃏ڪارتـ خـونـے🩸● زهرا.ش🦋

🌿﷽🌿 ڪارتـ خـونـے🃏🩸 -زهــرا.ش- -Zahsha- آنلاین ⇠ دود خاکستری♟✨ آنلاین ⇠ کارت خونی 🃏🩸 Instagram.com/zahra.sh_novel :اینستاگرام عضو انجمن هنر مه‌بانگ🤍 @mahbanng 🚫کپی و یا ذخیره‌ی شخصی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و حرام می‌باشد🚫

Show all...
Mipaz♡

| 𝕄𝕚 𝕡𝕒𝕫 رمان | امید به زندگی دخترک بر میگردد مرهم می‌شود روی تمام زخم هایش زخم ها آرام میگرند اما... در آخر ردها ماندگارند هرچند که مرهم قوی باشد [ ژانر:عاشقانه_اجتماعی] کانال نویسنده @roman_reyhan

Repost from N/a
#غزاله و #امید دختر و پسر عمویی که از بچگی باهم بزرگ شدن و با گذشت زمان بهم وابسته و علاقه‌مند میشن..🥲 دایره‌ی #عشقی عمیق و زیبایی بین دوتاشون به وجود میاد🥹❤️ ولی وقتی پدر غزاله از ماجرای عشق اون‌ها باخبر میشه همه چیز بهم می‌ریزه و اون میشه مانع بزرگی برای عشق دخترش... اونارو با استفاده از قدرت و ثروتی که داره از هم جدا میکنه ولی نمیدونه با این کار دختر خودش....😔❌ #عاشقانه_جنایی_اورتیک 🔥🔞 https://t.me/+g9cpL1uK6Rk4Nzdk https://t.me/+g9cpL1uK6Rk4Nzdk
Show all...
نیلوفر عاشق مردی میشه که پدراش اونو دشمن خونی خود اش میدونه.. کمال راشد هرکاری میکنه دختر اش با دشمن اش نمونه‌، نقشه ی جدایی می کشه و ... #پارت‌واقعی‌رمان👇 معین نفسی عمیق می کشد، با دستِ راست اش بازویِ چپ اش را فشرده و می گوید: _ اگر میخوای کمکت کنم با من ازدواج کن! نمی دانم چرا اما خنده ام می گیرد، سعی هم می کنم مهار اش کنم اما نمی شود. با همان خنده ی نیم بند می گویم: _ مسخره ست واقعا! اخم هایش به شدت در هم رفته و می گوید: _ نه.. چیزی برایِ مسخره کردن وجود نداره مگر اینکه نخوای کمکت کنم! خنده ام در دم بند آمده و قلب ام ضربان می گیرد. تند می گویم: _ نه نه.. فقط نمی دونم این کار چه کمکی به من میکنه؟! جفت آرنج هایش را به ران هایش تکیه داده و کمی به جلو خم می شود. _ به تو زیاد کمکی نمیکنه اما به فردین چرا! پدرت الان حاضره هر کسی رو به دامادی قبول کنه الا فردین! تو اگر با من ازدواج کنی پدرت بیخیالِ فردین میشه و اون آزاد میشه اما اگر قبول نکنی شک نکن سر فردین میره بالای دار و.... •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• - میخوای داستان عشق نیلوفر رو کامل بدونی؟⬇️ 🍃 بیشتر از ۲۵۰ پارت آماده ✨ ⭕️🔥 ادامه رمان 🔥⭕️ https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk
Show all...
ایـݩ درد شـد درمـاݩِ مـݩ...🤍 _ا.اصغرزاده_

شده آیا تهِ یک شعر ترک برداری؟!! _فاضل نظری_ روزانه یک یا دو پارت..📝 هرگونه کپی از رمان حرام..🚫 آیدی نویسنده👇 @as_asgharzadeh

یـه رمـان #فـــول‌هیجانی آوردم براتون.. بدو تا نـویسنـده #لیـنک‌رو‌باطل‌ نکــرده #جـوین شـو❗️ ... کـمال راشد خلـافکـار بِنـامِ اصفـهان است که چند سال پیش دشمنی اش با مهدی خاکـپور شـروع میـشود.. از دارِ دنـیا یـک دخـتر دارد که جان اش به او وصل است، حالـا از قضـایِ ماجـرا، دخـترش نیـلوفر، عاشقِ فردین، برادرِ مهدی خاکـپور می شود و...💔❤️‍🔥❤️‍🩹 ... #پارت‌واقعی‌رمــــــــــان⬇️ فردین دستِ راستِ نیلوفر را بالا برده و بوسه ای رویش می زند.. _ می خوام یه چیزی بهت بگم گل قشنگـم، فقط گوش کن، تا حرفم تموم نشده چیزی نگو، خب؟ نیلوفر لب هایش را تکان می دهد. _ خب! فردین دستِ راست اش را از دستِ نیلوفر کشیده و لاب‌لایِ موهایش که آزاد رویِ شانه هایش ریخته بود می برد.. لب های خشکیده اش را از هم فاصله داده و می گوید: _ ماهِ پیش که تو رفته بودی با کوهیار اینا رامسر برای فیلم برداری، یه شب که داشتم می رفتم خونه یه سمند مشکی از پشت کوبوند به ماشینم و بعد یه دعوای الکی راه انداخت و با چاقو بازومو زخمی کرد.. پیگیر شدم اما خب راه به جایی نبرد تا اینکه همین چند روز پیش یکی عین جن ظاهر شد و تمامِ شیشه های نمایشگاهو پایین آورد، سروش گفت شکایت کنم اما صبر کردم ببینم می تونم خودم بفهم کارِ کیه!.. بازم نفهمیدم، امشب دوباره، خونه ی کوهیار بودم که نگهبانی زنگ زد گفت دو نفر موتور سوار اومدم جلو مجتمع تمامِ شیشه های ماشینمو شکوندن و رفتن! برگشتم خونه، گفتم فردا حتما میرم شکایت می کنم، تا پامو گذاشتم خونه دیدم تمامِ وسایل هامو شکوندن، یه چاقو هم فرو کردن وسطِ میزِ غذا خوری! نگهبان می گفت نیم ساعتی دوربین قطع شده بوده، مطمعنا کارِ کسی بوده که واردِ خونه شده و هیچ کس نفهمیده! می خواستم برم خونه ی سروش که... به اینجا که می رسد سکوت می کند. نیلوفر با قلبی ضربان گرفته و حالی بد می پرسد: _ خب؟ چی شد؟ فردین با نگاه به چشم هایِ دو دو زنانِ نیلوفر می گوید: _ پدرت بهم زنگ زد نیلوفر، گفت تمامِ اون اتفاق ها فقط هشدار بوده و ازت دور بمونم وگرنه کارای گنده تری هم میتونه انجام بده! نفس هایِ نیلوفر یک در میان شده و جفت دست هایش را رویِ دهان اش قرار داده و می گوید: _ وای فردین وای وای وای! فردین جفت بازوهایِ نیلوفر را گرفته و می گوید: _ آروم باش نیلوفر، آروم باش عزیزم، حل اش می کنم، بخدا حل اش می کنم نمی خواد نگـ... نیلوفر دست اش را به سینه ی فردین تکیه داده و می گوید: _ چی کار می کنی مثلا؟ فردین بابای من با کسی شوخی نداره ها، بگه یه کاری میکنه مطمعن باش میکنه‌، بخدا میکنه.. وای فردین حالم بده، چیکار کنیم؟ محاله‌، محاله بیخیال بشه! اصلا از کجا فهمیده؟ وای خدایا! فردین سمت اش خم شده و با بوسه ای نرم رویِ شقیقه اش می گوید: _ آروم باش گلِ من، چرا انقدر پریشونی آخه، ببین منو، بیینم نیلوفر! نیلوفر با نگاهی اشکی به چشم هایِ فردین خیره شده و فردین دست اش را نوازش گونه رویِ صورتِ نیلوفر می کشد. _ من تنهات نمیذارم نیلوفر، هر چی بشه من کنارتم، محاله بیخیالت بشم، نگران نباش، خب؟ نیلوفر سر اش را به طرفین تکان داده و می خواهد حرفی بزند که زنگِ در بلند می شود. نیلوفر هراسان از جا پریده و نگران زمزمه می کند: _ کیه؟ فردین هم متقابلا بلند شده و می گوید: _ تو وایسا من برم ببینم کیه! نیلوفر تند سمتِ در رفته و با دست اش به فردین اشاره می کند. _ تو نه.. وایسا! فردین همان جا ایستاده و نیلوفر با نگاه از چشمی با بغض و بهت در حالی که پاهایش رسما به زمین چسبیده بودند می نالد: _ بابام! ... #ادامـہ‌ی_ماجـرای_این‌داستان_پرکـشش_اینـجاست 🔴🔻🔻 https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk https://t.me/+VylC1b-jbkM4YWFk با بیش از #250‌پارت آمــــاده 🧚‍♀
Show all...

تو این اوضاع داغون نت و قطعی با این چنل و فایل رماناش دیگه حوصلت سر نمیره😋🚷 | منبع تمام فایل رمان های رایگان و درخواستیتون🚯 تمامی رمان های هات در این چنل، از دستش نده | https://t.me/+LwulKMwLt0A0NmNk 100نفر حق عضو دارن، تا لینک باطل نشده اولین نفر جوین شو💣 https://t.me/+LwulKMwLt0A0NmNk ●● انقدر چنلش خوبه پین صفحه لیست تلگرامت میشه🦦🍃
Show all...
| 𝗣𝗹𝗮𝘆 𝗻𝗼𝘃𝗲𝗹 |

هر کتابی یک دنیایی درون‌ خودش دارد..🤍🪷 . . منبع رمان های چاپی، حق عضویتی، کمیاب به صورت رایگان

_ کلافه ترینی از رمان های آنلاین که سالی یک بار پارت میزارن لاوم؟ _ از خوندن رمانای آبکی با ژانر های تکراری خسته شدی؟ _ دنبال پی دی اف رایگان رمانهای چاپی، حق عضویتی، ممنوعه و ... میگردی و پیدا نمیکنی؟پس این چنل برای توعه🔥👇🏻 •• https://t.me/+LwulKMwLt0A0NmNk تمام رمان های #مافیایی، #عاشقانه، #ممنوعه، #صحنه_دار، #خارجی، #بزرگسال و همچنین تمام رمان های پولی و حق عضویتی که در دسترس نیست در چنل پلی رمان🚷 •• https://t.me/+LwulKMwLt0A0NmNk تا لینک منقضی نشده جوین بدید.⚠️
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.