جان نوشت مهم این است که من هستم ، فکر می کنم و اگر دلم خواست چند خطی می نویسم...
@Saeedsdkh مطالب مورد نظرتان را با من در میان بگذارید تا با نام خودتان به اشتراک گذاشته شود .
Show more372
Subscribers
+824 hours
+177 days
+4330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
آقای زارع میزبان خوب و مودب و خونگرم یزدی ما در دو روز اقامت در این شهر زیبا و خاطره انگیز
در صورت سفر به یزد می توانید جهت هماهنگی و رزرو آپارتمان یک خوابه با ایشان تماس،بگیرید .
09135219400
آپارتمان در بافت قدیمی یزد و نزدیک به مراکز تاریخی و دیدنی قرار دارد و حتی می توان با پیاده روی به نقاط تاریخی دسترسی داشت .
👏 2
این فیلم چگونگی محاسبه ی حق آبه هر یک از صاحبان زمین های کشاورزی از قنات را نشان می دهد . شخص محاسب را میر آب نام داشت که مطابق دفاتری که حق آبه هر شخص در آن نوشته شده بود ، آب را تقسیم می کردند .
(عکس همراه فیلم زمان هر بار شدن کاسه آب را نشان می دهد.)
#سفرنامه_یزد
https://t.me/janneveshtbojnord
جان نوشت مهم این است که من هستم ، فکر می کنم و اگر دلم خواست چند خطی می نویسم...
@Saeedsdkh مطالب مورد نظرتان را با من در میان بگذارید تا با نام خودتان به اشتراک گذاشته شود .
گچبری های زیبا با طرح های گل و پرنده بر روی کاهگل ظریف از ویژگیهای بارز بنای خانه کلاهدوزها می باشد
https://t.me/janneveshtbojnord
😍 3
عکس پانوراما از خانه ی کلاهدوزها
👌 2
تولستوی در سن ۶۷ سالگی دوچرخه سواری را یاد گرفت، این در ادبیات به یک مفهوم تبدیل شده است که به آن "دوچرخه تولستوی " گفته میشود و معنی آن میشود :"برای هیچ چیز دیر نیست..."
👏 1
🌺صبح ها لبخندی بچسبانيد گوشه
🌦لبتان يک فنجان چای تازه دم
🌺بنوشيد، يک موسيقی خوب، برای
🌦خودتان پخش کنيد و گذشته
🌺و آينده را بگذاريد به حال خودشان
🌦مهم همان صبح، همان لبخند،
🌺همان چای، همان موسيقيست...
🌦سلام صبح اولین روز هفتهتون بخیر
🌺شنبه تون گلباران و معطر به عطر گل
🙏 1
@Selseleye
نه تو میمانی نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به آن لحظهٔ شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
بر تن لحظهی خود
جامهٔ اندوه مپوشان هرگز
#سهرابسپهری
⭕️⭕️
📌درسی از گلستان سعدی
یاد دارم که در ایام طفولیت مُتِعَبِّد بودمی و شبخیز و مُوَلَّعِ زهد و پرهیز!
شبی، در خدمت پدر، رحمة الله علیه، نشسته بودم و همه شب "دیده بر هم نبسته" و مُصحِف عزیز "بر کنار گرفته" و طایفهای گِردِ ما "خفته"!
پدر را گفتم:
از اینان یکی سر بر نمیدارد که "دوگانهای" بگزارد!، چنان خوابِ غفلت بردهاند، که گویی نخفتهاند،... که مردهاند!!!.
گفت:
جانِ پدر،
تو نیز اگر بِخُفتی،
به از آن که در پوستینِ خلق "افتی"
نبیند مدَّعی جز خویشتن را
که دارد پرده یِ پندار در پیش
گَرَت چشمِ "خدا بینی" ببخشند،
نبینی "هیچ کس" عاجزتر از خویش
👍 1