•دخترانه•
Show more
120
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#تبادلات_گسترده_آرتمیس
شروع تگ گیری برای نوبت مرداد ماه. 😱🏃♀
فقط کانال های ❌رمان❌ با ویو +200 تو سه ساعت. 😌💋
تعداد محدوده ❌❌پس زودتر تگ بده
دوره قبلی جذبمون +150 _200 بود
(ایدی کانال جذب تو بیوم هست چک کن)
این دوره به همه جذب +200 میخوام بدم.
❤️تبادلات کانال تکست و رمان جداست ❤️
تگتون رو بفرستید پی ویم
و نکته اخر اینکه نوع تبادلات من از نوع گسترده است و با گسترده های پولی فرق داره.😁💋
#پیویمشلوغهیکمصبورباشید💜🌈🍀
@artemiss_tab
4300
از چسناله بکش بیرون! بیا اینجا از خنده اشک بریز پشمک!😂😂😂🦥
شلوار اضافه یادت نره که با این رمان از خنده میشاشی تو جات!💦🤣🤣🤣👖
https://t.me/joinchat/SkNcEtFEOSAnkJbi
اینجا از خنده ولو نشدی بیا فحشم بده، خب؟؟😐😂😂🤲🏿
4100
فکرم پیش سیروان بود. با حرفایی که پیام زده بود #خجالت میکشیدم و دلودماغ چشمتوچشم شدن باهاشُ نداشتم.
خطی روی نوشتهها کشیدم و دوباره مشغول نوشتن جزوه شدم که صدای یکی از دخترای کلاس که با #عشوه حرف میزد به گوشم خورد:
- استاد من جا #انداختم.
دندون قورچهای کردم و نیشخند حرصی زدم. متنفرم از کسایی که دنبال توجهان. با لحنی بشاش که سعیدر پنهان کردنش داشتم #تابع حرفش با تک خندهای گفتم:
- برو #بخواب منم الان #میام!
قیافهاش دیدنی بود. با پایان حرفام زدم زیر #خنده که صدای خنده بچهها هم بلند شد، استاد هم خندهاش گرفته بود اما از سر غرور اخم ریزی میون ابروهاش بود. خواستم چیزی بگم که پیشی گرفت و #باشیطنت وقاطعیت گفت:
- خانم بابائی #پایان کلاس تشریف داشته باشید.
پوزخندی زدم و"چشم"ی گفتم که...
https://t.me/joinchat/SkNcEtFEOSAnkJbi
#جرررریدبهدخترهاینجاازخندهولونشیمریضی😂😂😂🪒‼️
#استادیکهازسرتلافیواجبارمجبورهبادانشجوش...😂🔞💢
#متفاوتترینفیکشنیکهسعیدعزتاللهیوسردارآزمونتاییدشکردن🤯✅
3300
- تو حالت خوب نیست، من میرم...
مچ دستم رو گرفت و منو سمت خودش کشید، من رو محکم به دیوار کوبید و با نفس های داغش کنار لاله ی گوشم لب زد: آره، خوب نیستم اما امشب مجبوری خوبم کنی، میفهمی که چی میگم! هوم؟
و بلافاصله گرمی لباش رو ...
❌💯❌💯❌💯❌💯❌
https://t.me/joinchat/y-h2D2vxHSswYzZk
❌💯❌💯❌💯❌💯❌
2800
#رمان_پارادوکس_احساس
#سفر_در_زمان
- اونقدر قدرت مند نیستی که بتونی تاج و از سرم برداری شاه دیوید!
اخماش توهم کشیده شد و سمتم حمله ور شد، یقه لباس حریر و گرون قیمتم رو توی چنگش گرفت.
- #چطوره قبل از بیرون رفتنت از این اتاق لعنتی یک بار دیگه #طعم قدرتمو بهت نشون بدم؟
مثل اینکه #سری قبل یادت رفته چطور بهم #التماس میکردی که تموم کنم اینبارم #میخوام اون شب #جهنمی رو تکرار کنم ملکه!
اینو گفت و بدون درنگ رو تخت پرتم کرد که یهو...❌
🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜
https://t.me/joinchat/y-h2D2vxHSswYzZk
⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱⚜🔱
پسره پادشاهه و خدای جذابیت🤤🔥
عشقی مجلل در کنار غروری کاذب🔥❌
#برو_یه_گوشه_اروم_جووین_بده
2800
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
❌شش ارباب❌
📛جدالی بین عشق و برادری📛
______________________________________________"""""""""""""""""///
💢شش برادر که دلشونو به #یک دختر می بازن 💢
بهترین رمان از نظر خواننده ها
نفس 🔥اینا #چین؟؟
آرتام🔥 لباس #خواب ، چین
نفس🔥#اینجا چکار میکنن
آرتام🔥 اونجان تا #بپوشیشون
بعدش #تیشرتش در #اورد و اومد #سمتم و از رو #زمین بلندم کرد و چسبوند به #خودش
آرتام 🔥 اونجان تا #برای من #بپوشیشون
https://t.me/joinchat/1i4LGZZOMdthOTA0
2800
#خارج_از_هر_کلیشهی_سرسام_آور🤯❌
قدمهام رو سمتِ #اتاقم برداشتم که با #صدایی که شنیدم سرجام #میخکوب شدم.
#نالههای ضعیفی از توی اتاق میومد، متعجب به #صدا گوش دادم، انگار درست میشنیدم!
با #شتاب در #اتاق رو باز کردم که با #صحنهای که دیدم #مغز سرم درد گرفت.
مُچِ #زنم رو با دستِ راستم توی #تخت گرفتم...
گادفادری که مُچ زنش رو با بادیگاردش گرفت!
https://t.me/joinchat/1dbTzKllMxk3ZDNk
#زود_جوین_شو_لینک_الان_باطل_میشه!🔞‼️💢
2200
#دخترهبهدروغمیگهحاملهنیست!🔞💧💯
#رئیسباندمافیابچشوسقطمیکنه!💢❕
نیم نگاه سرد و #خشکی بهم انداخت و لب زد:
-جواب آزمایش چیشد؟!
نفسم رو کلافه بیرون دادم و با استرس لب زدم:
-چیزه، یعنی منفی شد!
پوزخندی زد و زمزمه کرد:
-مطمئن باشم حامله نیستی؟!
آرهای زیر لب گفتم که تو یه حرکت #برگه رو از دستم قاپید و با دیدنِ جواب #مثبت با چشمهای #خون نشسته نگاهم کرد!
عصبی به دیوار کوبوندم و از بین فکقفل شدهاش غرید:
-مگه بهت نگفته بودم من هیچ بچهای نمیخوام هرزه؟!
https://t.me/joinchat/1dbTzKllMxk3ZDNk
#مرد_بیرحمیکه_بچشو_نمیخاد!😱‼️🔥
2300
#از_رئیس_زندان_نوار_بهداشتی_میخواد
_مــ....مــن...من یه..چیزایی...لازم دارم...
ذرهای ازم فاصله نمیگرفت و این باعث میشد بیشتر خودمو گم کنم.
_میشه بری عقب؟
برخلاف انتظارم بدون مکث عقب کشید.
تازه حس کردم میتونم هوا رو وارد ریه هام کنم.به سمتش برگشتم.ابرویی بالا انداخت و منتظر نگام کرد.
_من...یه اتفاقی افتاده...منم...باید...یچیزایی داشته باشم...که اینجا نیستش...
با خونسردی حرفم رو قطع کرد
_نوار بهداشتی میخوای
با حیرت بهش نگاه کردم ، از کجا فهمید؟_یه نگاه به لباست بکنی بد نیست.
سریع به شلوارم نگاه کردم و با دیدن قطرات خونی که روش بود آه از نهادم بلند شد!با شرمندگی و بغض نگاهش کردم
ظرفیت 1 نفر😱🏃♀
2000
دختری که اسیر مردی میشه که قربانی راه شیطان پرستیست!
در حصار آغوشی که گرمایش سنگ را آب میکند هیجانی از عشق فریاد میزند!
این رمان با قلم بی نظیرش غوغا کرده😍
کل تلگرامو گشتم تا لینکش رو پیدا کردم
بجنب🤤👇
https://t.me/joinchat/8eIkQNWQozcxYTk0
2200
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.