𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬𝘷𝘓𝘢𝘯𝘥༢࿔

قشنگ‌ترین بغل دنیا وجود ندار- ▸ #Moment ◂ ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

"یک روز کیم تهیونگ بودن چه حسی داره جئون؟" پسر کوچک‌تر چشمی چرخوند و نق زد: "می‌دونی که فردا قراره با سبک من پیش بریم، مگه نه؟" تهیونگ در حین مزه کردن واین و بالا دادن عینک آفتابیش جواب داد: "البته که می‌دونم. مشتاقانه منتظرم بدونم جئون جونگ‌کوک بودن چطوریه؛ اما تا اون موقع تو کیم تهیونگی، پس مثل من رفتار کن و به جای خوردن یه قهوه‌ی تلخ از مشروبت لذت ببر!" مو مشکی با بی‌میلی غرغر کرد؛ اما چیزی نگفت. باقی روز به صرف کارهای مختلف گذشت. تست انواع مشروب، چرخ زدن داخل فروشگاه‌های لباس، مزه کردن غذاهای متفاوت و... در پایان روز جونگ‌کوک پسر خوشحال‌تری بود. فکر می‌کرد ایده‌ی قرار دادن خودشون به جای شخص مقابل و گذروندن یک روز به این شکل، مسخره‌ترین فکر دنیا باشه؛ اما حالا نه تنها شناخت بهتری نسبت به پارتنر جدیدش داشت، بلکه خیلی هم راضی بود. این کار به هیچ‌وجه حوصلش رو سر نبرد؛ درواقع جونگ‌کوک داشت فکر می‌کرد تا چند روز دیگه هم کیم تهیونگ باقی بمونه. بودن به جای اون پسر خیلی لذت‌بخش بود. مخصوصا وقتی دوست‌پسر جذابی مثل جئون جونگ‌کوک داشت! ▸ #concept ◂ Reyhoon ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

ᯓ #Querencia 🖤⛓ _ساکت شو. _حتی می‌تونم قسم بخورم برات... _ادامه نده، بسه. به لبه‌ی پیراهن باز کاراگاه چنگ زد و نگاه اشکیش رو به نگاه سرخ و خیس تهیونگ دوخت. _به چشم‌هات، به رنگ‌هات، به روح زخمیت قسم می‌خورم باید می‌رفتم تا نبینی خورد شدنم رو، جونگ‌کوک! #Spoil Pt.18A ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

"لعنت بهت کیم. لعنت بهت!" جونگ‌کوک زیر لب می‌غرید و نگاهی به هر سمت می‌انداخت، بلکه دانشجوی بزرگ‌تر رو ببینه. اون‌ها قرار بود امروز کنفرانس داشته باشن و حالا تهیونگ پیدا نمی‌شد! غرغرهاش هنوز ادامه داشتن؛ اما چیزی توجهش رو جلب کرد. پسری با موهای قهوه‌ای و کت و شلواری همرنگ، داخل فضای سبز دانشگاه ایستاده، مشغول تماشای غروب آفتاب بود و اون شخص، کسی نبود به جز کیم تهیونگ! فرد گم شده. جونگ‌کوک با اعصابی خرد به سمت پسر قدم برداشت؛ اما با دیدن چشم‌های براقش کمی شوکه شد. "معذرت می‌خوام جئون." این‌ها تنها کلماتی بودن که تونست به زبون بیاره. "هی... تو... ما کنفرانس داریم." مکثی کرد. "لعنت به کنفرانس! چرا داری گریه می‌کنی؟!" تهیونگ با خنده دستی به چشم‌هاش کشید و لب زد: "غروب آفتاب همیشه احساساتیم می‌کنه. خورشید لعنتی. انگار نورش خاطراتی رو برام یادآوری می‌کنه که تقریبا فراموششون کرده بودم." جونگ‌کوک دست پسر رو گرفت و کاری کرد تا هر دو، روی چمن‌ها بنشینن. دانشجوی بزرگ‌تر ناباور گفت: "کنفرانس؟" "همونطور که گفتم، لعنت بهش. خاطرات تو برام جالب‌ترن." ▸ #Imagine ◂  Reyhoon ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

بچه‌ها کیم تهیونگ خیلی خوشگله! یعنی شما فکر کن... داره زندگیش رو می‌کنه و همین‌طوری بی‌نهایت خوشگله!💘 ▸ #Tweet ◂ ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

"یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم." فاضل نظری ▸ #Gn ◂ Deluna ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

🔞⚠️ "بهت توصیه می‌کنم لرزش رون‌هات رو کنترل کنی جونگ‌کوک... بیشتر از این دیوونه‌م نکن." "دوست دارم بدونم خطرناک‌تر از این هم می‌شی؟ بهم نشونش ب‍... بده!" 《 برای دیدن ورژن بدون‌سانسور کلیک کنید 》 ▸ #NsfwFanart Vkook ◂  ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀

⨾ೃ‌𖤐⃟⁦🌑Moon Son ▸ #Wallpaper ◂ ╭─────────────⊰‧໋݊ ╰─≽ 𝙏𝙖𝙚𝙠𝙤𝙤𝙠𝙫𝙇𝙖𝙣𝙙 𐤀