آموزش انشا و نگارش
زنگ انشا در این کانال، فایل های صوتی تدریس تمام درسهای نگارشی برای هفتم هشتم و نهم سنجاق شده و نمونه انشاهای دانش آموزان سراسر کشور بارگذاری می شود هدف، آشنایی دانش آموزان با نگارش و الگو برداری برای نگاشتن انشاست. @Ra6774
Show more2 178
Subscribers
-424 hours
-77 days
-6330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔸با گوش دادن به این موسیقی بیکلام، اثری کوتاه (شعر، داستانک، دلنوشته، قصار) بیافرینید.
🔻تلاشتان بر این باشد که بداهه بنویسید.
🔹در «دیدگاهی بگذارید» بنویسید.
#بازآفرینی
#موسیقی_نوشت
4_5800642981547479963.mp35.95 MB
بی استعاره
بی استعاره دستهای زبان چه خالیتر بود، استخوان جملهها به تنشان میچسبید و شوق سخن گفتن یکسره از میان میرفت.
به زور استعاره است که میتوان گهگاه از مرداب تکرار رهید.
گاه تا نهایت تفاهم تنها یک استعاره فاصله است.
توان معناسازی برای زندگی را وامدار استعارهایم.
در پرداختن به هر کار نخست باید به استعارههای آن اندیشید. میخواهی نویسنده شوی، اما سرگردانی و هی از نوشتن دور میافتی؛ چرا فکر نمیکنی یک دلیلش آن است که هنوز استعارهی مناسب نوشتن را برای خودت نیافتهای (یا نساختهای)؟
حالا که حرف نوشتن و استعارهاست، این نوشتهی امید مهرگان را بخوانیم:
«اگر استعارهی زایمان طبیعی را برای صورتبندیِ عملِ نوشتن و خلقِ اثر نوشتاری جدی بگیریم، میتوانیم آن را چنین ادامه دهیم: آفرینش، یک نوشتهی ادبی زایمانی نیست که در آن، یک زهدان بهشیوهای طبیعی باردار شده باشد، یعنی نه بدینطریق که رحمِ نویسنده-مادر میزبانِ اسپرمهایی باشد که فردی بهغایت نزدیک به او تحویل داده است: برعکس، نویسنده صاحب یک رحمِ اجارهای است، و اسپرمهایی بیگانه از موجودی بیگانه عمل تلقیح را در او ممکن میسازند. اگرچه جنین برای رشد خویش از بدن او خوراک میگیرد. او نیز هرگز بهطور طبیعی، در یک زمان خاص، بیرون نمیآید، بلکه همواره بهشیوهای خشونتبار، بهسبک تولد سزار، زاده میشود. ولی بطن او میزبانِ اسپرمهای کیست؟ احتمالاً کل فرهنگ و سنت نوشتاری، و نطفه نیز در نیمروزی پرهیاهو زیر آسمان تاریخ بسته شده است.*»
*ایدههای منثور، نشر روزبهان، ۱۳۹۱
👍 1
لفظ شتر در ضرب المثلهای خانگی .
شتر حیوانیست که در ادبیات روزمره کاربرد زیادی دارد .مادراگر می خواست محترمانه مارا تحقیر کند میگفت .
زانوات مث کوهان شتر میمونه.
اگر کاری مخفیانه انجام میدادیم پدر میگفت شتر سواری که دولا دولا نمیشه.
ولی مادر میپرسید اشتر خزکا خز خزکا؟
بزرگی این حیوان هم برای رسوا شدن مان کار ساز بود .
پدر میگفت.
شتر دزدی که خم خمو نمیشه .
هروقت سرخود کاری میکردیم، مادر میخواند.
اشتری بر مرغزاری رفت رفت .
مادر بزرگم میگفت از اشتر مست بترسین ،
یکبار هم هووی خواهرش کار ناجوری کرد .مادر بزرگم خواند .
از شتر پرسیدن چرا شاشت از پسه ؟گفت من چه کارم به رسم هر کسه؟
ویکبار که بنا بود برود مهمانی وراضی نبود خواند.
نه شیر شتر نه دیدار عرب .
حالا بماند این حیوان حمام رفتنش هم ضرب المثل بود اگر ما دروغی میگفتیم .مادرم بلافاصله می گفت .
از شتر میپرسن از کجا می آیی ؟میگه ازحموم ،میگن از قوزک پایت پیداست .
هروقت کاری به پدرمان واگذار می شد مادر با افتخار میگفت.
اگر علی ساربونه میدونه شترش رو کجا بخوابونه.
گاهی مادر که می خواست ما را به سکوت دعوت کند میگفت .
شتر دیدی ندیدی .
وقتی که خیلی ریخت وپاش میکردیم .مادر می گفت .
توی این خونه شترهم با بارش گم میشه .
قد شترهم مسئله بود .هرگاه مادرم از دست یکی از بچه هاش خسته میشد میگفت .
مثل لنگ در اشترخونه میمونه.
گردن شترهم برایش افتخار آفرین بود .پدربزرگ میگفت.
اشتر آدور خواست گردنش را دراز میکنه.
هروقت میخواست به کوچکی طعنه بزند .میگفت
هر حیوون گردن درازی که شتر نمیشه .
ویا با پوزخند میگفت.
لاف شتر میزنه.
ولی اگر چیز زیادی طلب میکرد .در جوابش میخواند .
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه .
یکبار یکنفر یک قران پول دزدید ، پدرم گفت .
تخم مرغ دزد عاقبت شتر دزد میشه.
کینه شتری ورقص شتری هم کاربرد خودش را دارد .
ظهر تابستان وقتی مادرم هندوانه ویا خربزه را میشکافت وآنها را برش برش میکرد،بما میگفت.
هرکدوم یک شتری بردارین وبخورین.
اما امروزه ضرب المثلهای شتری جایگاه بهتری پیدا کردند .
در ان داستان که مردی از شترش بحل بودی طلبید،شترگفت.
همه کارهاتو می بخشم مگر ان روز که افسارمرا بردم خر بستی.
ودر ان داستان که شتر وشغال برای خوردن انگور به باغی رفتند .شغال آواز میخواند شتر به او گفت نخوان صدایت را میشنوند .شغال گوش نکرد، صاحب باغ سر رسید شغال از راه آب در رفت وشتر تازیانه خورد وبعدها شتر شغال را بر پشتش سوار کرد وبه نهر آب زد .وسط نهر شروع به رقصیدن کرد وشعال گفت این چه وقت رقصیدنه،شترگفت رقصم گرفته وشغال را در آب انداخت .اینجا گفته میشود .
آواز شغال ورقص شتر.
درمورد بامتانت کار کردن گفته میشود.
اسب تازی دوان رود به سه تک
اشتر اهسته می رود شب وروز
برای دخالت بیجا گفته میشود.
شتر را خواستن نعل کنند قورباغه هم پایش را بلند کرد .
برای ادعای بی مورد میخوانند.
حاجی تو نیستی شتر است .بیچاره او خار میخورد وبار میبرد..
وجایی که توقع باشد گفته میشود .
شتر که باشه شکم باید پر باشه.
آدور=خار بیابان.
#اورانوس_ریاضی .بهمن ۱۴۰۱
👍 1👏 1
💬 پیادهروی و گفتوگو با ۵ نفر در ۵ جای مختلف
🎙وبینار نوشتیار را بشنوید
✅ نکات متنوعی دربارهی نوشتن و نویسندگی
👤 شاهین کلانتری
📹 تماشای ویدیوی وبینار در یوتیوب
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
پادکست نوشتیار-شاهین کلانتری-۵۲.m4a48.80 MB
#نامهای_به_الی
شماره پانزده
الی.
من بهترین کتابهایی که تا به امروز نوشتهام را در بستر بیماری یا درازکشیده روی تخت، بعدِ از سر گذراندن بحرانی نوشتهام.
درد، اندوه، غم، ملال، هر یک به شکلی اما همگی مرا به عمیقترین و زلالترین بخشهای ذهنم بردهاند.
میدانی الی. به گمان من خانۀ ذهن، یک اتاقِ زیرشیروانیِ دنج دارد. شبیه به همان که در خانۀ زیبا و قدیمی دوران کودکیام داشتیم. اتاقی که فقط وقتی آشفته و پریشانی راه به آن خواهی یافت.
در این اتاق، جهانِ بیرون را از بالا به تماشا مینشینی.
ما بچههای عمرانخوانده تصویر و ترسیم پلانها را عموما دوست داریم و هرچند میدانیم تصویر نمای هر چیزی از بالا، وقتی به موازات چشمانت قرار دارد ممکن است به نظر نرسد. گاهی پلانها از تصوراتت زشتترند و به نظر من اغلب اوقات زیباتر حتی.
الی. وقتی میخواهند ما را با دنیای درونمان آشتی دهند، اغلب توصیه بر این است که به زیرزمینِ ذهنت برو. به تاریکترین جاها قدم بگذار. با ترسهایت روبهرو شو.
من اما بیش از آن، از گذرانیدن وقتم در این اتاقِ زیرشیروانیِ ذهنم نتیجه گرفتهام.
از این بالا، کوچکیِ جهان اطراف و کوچکیِ خودم را واضحتر میبینم.
از این بالا، کوچکیِ عقاید و ایدولوژیها را واضحتر میبینم.
از این بالا، کینه و نفرت را اصلا نمیبینم.
از این بالا بیشتر دلم برای آدمها میسوزد و به این موجوداتِ کوچک بیشتر حق میدهم.
آغوش من به روی درد و ملال باز است؛ چون میدانم وقتی دستهایم را ببندم باز هر طور شده خودش را به من تحمیل خواهد کرد؛ پس آغوش میگشایم تا قدرت اختیار و انتخابم را به نظاره بنشینم.
الی. تو هم به روی دردهایت آغوش بگشا. در وقتِ ناخوشی، در کنار خشم و در خود فرورفتن و پرخاش و گریه، گزینۀ دیگری هم داری:
قلمی بردار و کاغذی.
بنویس.
خلق کن.
شاید تو هم مثل من روزی به این نتیجه برسی که مادرخواندۀ خلقشدهها، درد و غم است.
Repost from زین قند پارسی - علیرضا حیدری
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
🔹 پیرو دستور مقام قضائی یک حلقه چاه غیرمجاز جدیدالحفر واقع در اراضی آستانه پر و مسلوب المنفعه شد.
🔸آیا نباید برای سادهسازی متنهای حقوقی - که مخاطب عمومی دارد- فکری کرد؟
با #زین_قند_پارسی همراه شویم و هر روز یک نکته ویرایشی بیاموزیم.
#علیرضا_حیدری
@qande_parsi
https://t.me/qande_parsi
زین قند پارسی - علیرضا حیدری
درست بنویسیم، درست بگوییم ارتباط با مدیر: @alireza_heidaree 09153026689
💬 زندگی مثل قصه
🎙وبینار نوشتیار را بشنوید
✅ نکات متنوعی دربارهی نوشتن و نویسندگی
👤 شاهین کلانتری
📹 تماشای ویدیوی وبینار در یوتیوب
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
پادکست نوشتیار-شاهین کلانتری-۵۱.m4a31.75 MB
تکرار نیک
«رنگ همکار ما هر روز زردتر میشد، رنگ همهی همکاران ما هر روز زردتر میشد. سر همکار ما هر روز سفیدتر میشد، سر همهی همکاران ما هر روز سفید میشد.»
در این پاره از سطرهای آغازین داستان «... و دیوارها گوش داشتند*» تکرار جلب توجه میکند.
تکرار همیشه بد نیست.
با تکرار میتوان به ضربآهنگهای خاص و جالب رسید، جملهها را تقویت کرد و بر زیبایی نثر افزود.
البته مقصود ما تکرار سنجیده و بهجاست.
تمرین:
برخی اوقات که بداهه مینویسید، میتوانید از این شیوه استفاده کنید:
یک جمله بنویسید. سپس در جملهی بعدی همان جمله را با اندک تغییری بنویسید. سپستر همان جمله را باز با قدری دگرگونی بنویسید. میتوانید یک صفحهی کامل را فقط با شکلهای متفاوت یک جمله پر کنید.
چنین متنی شاید به کار انتشار نیاید، اما از آن تمرینهای عضلهساز است که میتواند ظرفیتهای تکرار را برایتان نمایان کند.
*از مجموعه داستان «... و دیوارها گوش داشتند»، سپوژمی زریاب، نشر آتنا، ۱۳۸۲
👏 2
این زبان عزیز - ۱
دیشب داشتم متنی مینوشتم و خیال میکردم خیلی جالب شود! از آنجا شروع شد که فهمیدم اسکیموها چهل جور برف میشناسند، غیر از همین چیز خیس سفیدی که ما بلدیم. چیزکی در حوزهی روابط بین فردی نوشتم و داشتم میرفتم سراغ ویرایش نهایی که.
خاموش شد. شارژ لپتاپ تمام شد و هرچه رشته بودم پنبه.
امروز دوباره فکرش را کردم و یادم آمد برایان تریسی میگفت word package داشتن (یک بسته و جعبهی واژگان داشتن) میتواند دنیای ما را عوض کند. اگر واژگان و مفاهیم بیشتری را بشناسیم، ارتباط گرفتنمان با جهان شکل دیگری میشود. در ابراز خودمان و در ادراک دیگران شفافتر میشویم. بسا به حل مسئله هم نزدیکتر شویم.
بیایید امتحان کنیم. حال بغلدستیتان را بپرسید. ببینید چیزی میگوید غیر از «خوبم»، «خوب نیستم»، «بد نیستم»؟
چندتا آوا هم هست «اِی» و «هی» و «هوم».
میدانید که «ممنونم شما چطوری» و «خدا رو شکر» و «الحمدلله» که البته توصیف چگونگی حال آدمی نیستند.
دیدید برای توصیف حالمان چقدر واژگان محدودی داریم؟ با همین واژگان محدود خیلی از کارهایمان هم راه میافتد. همین دو سه تا را دربارهی فیلم و کتاب و کلاس و دیگران هم میگوییم. فیلم بدی نیست. کتاب خوبی بود. بخواهیم بیشتر مایه بگذاریم «خیلی» یا «واقعاً» را هم میچسبانیم تنگش.
دربارهی خودآگاهی و ابراز خودمان اما اوضاع وخیم است. فکرش را بکنید نه میدانیم چهمان شده و نه میتوانیم به دیگران بگوییم تا کاری کنند، یا کاری را نکنند!
چونان گُنگ خوابدیده؟
نه آقاجان! در حد نوزادی که فقط گریه بلد است. آنوقت مادری هم پیدا میشود که از مدل گریههای متفاوتش میفهمد حالا منظور کودکم چیست و چه میخواهد. میبینید؟ دیگر چهار مدل باران و چهل مدل برف چندان هم عجیب نیست.
حیفم میآید اینهمه واژه باشد و ما از کلمههای دمدستی و غیر دقیق استفاده کنیم و جهانمان را هی تنگتر بگیریم.
مابعدالتحریر:
تصویری از گل پلاچیک یا چرخ احساسات گذاشتهام در کامنتها. پیشنهاد میکنم دربارهاش چیزکی بخوانید و بیایید با هم تمرین کنیم تا در شناسایی و ابراز حس و حالمان از واژگان بیشتری بهره بگیریم.
👏 1
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.