cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

𝘛𝘢𝘭𝘬𝘪𝘯𝘨_𝘕𝘪𝘨𝘩𝘵"

𝐖𝐥𝐜 ➪ | t.me/Talking_Night | #ـترسناڪ💀🖤 #ـفعالیتـ_ـشبـ از ـساـعتـ 10 ـتا 2 Me 💀👣: [ t.me/Tab_Eertebat ]

Show more
Iran50 229The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
4 282
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

ببین این سعدی لامصب چه مخی میزنه اون جایی که میگه: لعلست یا لبانت؟ قندست یا دهانت؟ تا در بَرت نگیرم، نیکَم یقین نباشد.
Show all...
لازم دونستم بگم 1 ساعت تماممم با ایشون در حال غیبت بودیم 😂♥️ @Ttasiyan
Show all...
فکر نکنین فقط همین یه کتابههه یه عالمه کتاب دیگم هست.... ولی چون خوندن ابن کتاب زیبا رو شروع کردم از این یکم بیشتر میزارم💘🙃
Show all...
•𝗧𝗯 𝗟𝗶𝘀𝘁𝗶🔗🌬 - ذهن مریض من - ❤️🥀 - @suchalonleyday "مآهِ‌سَرد‌نویس. 🧡🍁 - @My_mistaake صحبتی در شب 💛🌙 -@Talking_Night من اینجام ، بیاین پشت ویرگول!‌ 💚🌱 - @zedvis‌ "ما میخندیمو فراموش نمیشیم." 💙🦋 - @euphoriamoood معلق بین توهم و واقعیت! 💜🌸 - @black_text_rs دارک،دارک،دارک؛ 🖤🪐 - @phiilophobiaa "سوییت لند 🤍🕷 - @GiGili_LanD -دست نوشته های من و او-❤️💋 - @Tatre_Sayeha13 نمیدونم!🧡🦊 - @Namedannam ملکه برفی ومتنای مود💛🍋 - @mlakebarfii ادیتور کیپاپ💚🍃 -@btsedt کاغذهای مچاله شده پرازمعنا💙❄️ - @mochale_paper دنیای مشکی.💜🐾 - @negary84 ‌ رادیو شرقی غمگین 🖤🐚 - @radio_sharghi_ghamgin دلم تنگه پرتقآل من! 🤍🕸 - @Porteghalezar ------- JOIN Us:🌱 • @TAB_LIS_TII 🌬
Show all...
💯یکی از ترسناک ترین موزه های دنیا که افراد زیادی نیز از آن بازدید می کنند موزه مومیایی مکزیک با نام "موزه گواناجوئاتو" است.⁉️🚫☠ •『 @Talking_Night 』•
Show all...
ساعت 3⃣ شب : تمامئ صداهایی که در این‌موقع شب میشنوید دلیل دارد و توهم نیست و توسط چیزی یا (کسی) در حال تولید است . بیدار شدن های بی دلیل و شنیدن صدا (در) این موقه ساعت دلیل دارند . اما هرگز از رخت خواب بلند نشوید تا به دنبال دلیل (اتاق)و خانه را بگردید. بهتون پیشنهاد میدم از خواب بیدار شدید جاتون بمونید و تکون نخورید . هرچیزی ممکنه ببینید . پس این پای (شماست)که بقیه عمرتون رو با ترس و شب بیداری سپری کنید . 🎃👣 #GOOD_NiGHT 🔪💀♥️ 👻•| @Talking_Night |•👻
Show all...
#Part1 #ـجنگݪـ_ممنوعہ 🌳🚫 پاتوق من اکثر اوقات اینجا بود تا وارد شدم ایلیا به استقبالم اومد . ایلیا: به صلام دادا خودم من : صلام خوبی؟ ایلیا : بیا بشین ی جا دنج انتخاب کردیم نشستیم . صلیقه ایلیا فو العاده بود قبلا اینجا خیلی مدل سنتی و قدیمی داشت میشه گف قهوه خونه بود ولی تا ایلیا تصمیم به کار کردن تو این رستوران کرد من کمکش کردم میز و صندلی بگیره خودش هم درو دیوارو رنگ کرد صاحب رستوران چون پیر بود ب پسرشو ایلیا صپرده بود و واقعا ادم الان حوص میکنه ساعت ها بشینه تو رصتوران و از جاش جم نخوره ی ۱۰ دیقه از رفتن ایلیا میگذشت همونطور ک داشتم دستورانو میپاییدم با دو پرس غذا برگشت نشست رو ب روم . نهارمونو تو سکوت خوردیم بعد از ناهارم کمی نشستیم تا درمورد تعطیلات نوروز صحبت کنیم ک کجا بریم . ایلیا : خب حالا کجا میخواییم بریم ؟ من : شمال ! ایلیا : ایول ! من عاشق شمالم ... ولینه ماشین داریم ، نه خونه . . . من: ماشین بابام رو میارم . واسه خونه هم میریم ویلای خودم😐 ایلیا : ویلای خودت ؟؟؟از کی تا حالا دادا خان ویلا داره!!! من : پدر بزرگم وصیت کرده ک بعد از مرگش ویلا ب اسم من باشه ولی هیچ وقت نخواسته ک من برم اونجا ‌. . ولی دیه خصته شدم دوص دارم برم ببینمش . ایلیا : چرا؟ یعنی تا حالا ویلای پدربزرگتو ندیدی؟؟ من : سه سال قبله مرگش این ویلارو خریده..تو وصیت نامش نوشته به نام من میکنه ولی ب شرطی ک نده توی اون ویلا ایلیا : خب دیگه چ فایده ب نام توعه ولی نمیتونی ببینیش ؟ من : دیگه نمیدونم گفته بفروشش ولی وارد اون ویلا نشو !! ایلیا : خب ط چرا میخوای بری ؟ حتما دلیلی داره ک اون پیرمرد بدبخت گفته نرو .. پدرت چی؟ میدونه میخوای بری اون ویلا ؟ من : بهش گفتم میریم مصافرت ولی بهش نگفتم شمال میریم . ایلیا : پس گفتی کجا ؟ من : جزیره کیش . ایلیا : دیوونه می ارزه ب خاطره ی ویلا اینقدر دروغ بگی ؟؟ فرض کن رفتیم اونجا مردیم، خبری ازمون نشد دوباره خانواده گرامی میرن جزیره کیش/دنبالمون میگردن . من : این مزخرفا چیه میگی . مرگ کجا بود فقط میخوام برم ببینم اون ویلا رو . . . همین ایلیا : ادرسش رو میدونی ؟؟؟تو ک گفتی تاحالا نرفتی؟ من : ادرسش رو ب روش خودم ب دسش میارم ایلیا : کاراگاه شدی نمیدونستم؟عجب رفیقی داریم مااا. . . من : اره دیگه من همینم خوب من برم دیگه تا تعطیلات وقت زیددی نمونده تو هم تو این مدت هرچی نیاز داری جمع کن . ایلیا : راستی چقد می مونیم اونجا ؟ من : ی هفته شایدم کمتر معلوم نیست . ایلیا : باشه پس هرموقع خواستیم بریم خبرم کن من ؛ واس جمعه اماده باش صبح زود با ماشین میام در خونتون ایلیا : ع باشه پس . . من : خب کاری باری ؟ ایلیا : صلامتی مراقب خودت باش داداش من ؛ حتمن توهم همینطور خدافظ ایلیا : هصتم خدافظ بعد از این ک از ایلیا خدافضی کردماز رستوران در اومدم دست کردم توجیبم شاید ی قرون پول پیدا کنم ولی دریغ از ی تونمی . پدرم همیشه ی مقدار پول میداد واسه هرماه وضع مالی ما خوب بود ولی باز هم حس میکنم اونی نیست ک من میخوام . شروع کردم ب قدم زدن ی نگاه ب ساعت انداختم ساعت ۶ بود یکم تندتر راه رفتم تا بلکه زودتر برسم ی گوشه از چشمم ب ی گربه‌ی سیاه خورد که بد نگام میکرد انگار طلبکار بود با این فکر ی لبخند زدم کارم ب کجا کشیده بود ک نگاهای گربه هارو تشخیص بدم . 🌳🚫•| @Talking_Night |•🚫🌳
Show all...
#G_N 😌🩸 📻•| @Talking_Night |•📻
Show all...
#Scary_Wonders 🎃✨ •『 @Talking_Night 』•
Show all...