فیل‌ها هم فراموش می‌کنند

قبلا فقط یه جا کار می‌کرد، الان همزمان داره سه جا کار می‌کنه… واقعا این مرد خیلی خیلی مسئولیت‌پذیره. بعضی‌وقت‌ها وقتی بقیه ازش تعریف می‌کنن به خودم غره می‌شم که خب انتخاب منه دیگه، بایدم خوب باشه. کوتاه بیا زن، تو که نزاییدیش :))).

می‌دونید از کجا می‌فهمم زندگی سخت شده؟ از اون‌جایی که هیمن قبلا ساعت ده صبح می‌رفت سر کار، الان ساعت پنج و نیم صبح می‌ره…

امروز از اون روزاییه که از وقتی بیدار شدم عشق هیمن توی قلبم قلبمه شده و حس می‌کنم دلم انقدر براش تنگ شده که انگار یک ابدیت افسانه‌ای ازش دور بودم.

واقعا هیچ ایده‌ای ندارم که چرا در برابر خوابیدن مقاومت می‌کنم.

یک فریم از شب‌های خونه‌ی سبز🌿

بچه‌ که بودیم وقتی کفش‌دوزک می‌دیدیم می‌گفتیم : بَلی بَلی پِر کَن.✨ یعنی بی‌بی بی‌بی پرواز کن. یجورایی معنی رهایی یا برآورده شدن آرزوهامون رو می‌داد.

🐞🍃

از قشنگی‌های بهار🪻

با والدینم مهربون‌تر شدم چون به این نتیجه رسیدم که اشتباهاتشون، زخم‌هایی که بهم زدن و همه‌ی کاستی‌هایی که داشتن از روی غرض نبوده. اون‌ها فقط دفعه‌ی اولشون بوده که والد بودن رو تجربه می‌کردن و شاید اگه توی زندگی دوم یا سومشون بودن و قبل از این پدر و مادر شدن رو تجربه می‌کردن، والدین بهتری برای من می‌شدن.

داستان اینکه چطور همسرم عاشقم شد، تنها داستانِ تکراریِ جهانه که از شنیدنش هیچ وقت خسته نمی‌شم. مع الاسف دوست دارم هر شب و هر شب برام تعریف کنه که چی شد که عاشقم شد. در حالی که مثلا داستان ما در حد اینه که دیدمت دختر آرومی بودی خوشم اومد :/ ولی من شیفته شنیدن همین خزعبل غیر هیجانیم! از هزارتا قربون صدقه و حرف عاشقانه بیشتر به دلم می‌شینه. فلذا قشنگ عاشق بشوید. یه داستان خوب واسه عاشقیتون بسازید و تا مدتها ازش به عنوان یک سلاح موثر در زندگی استفاده کنید.