cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

پیام پین شده رو بخونید

♀️ #تناسخ ♂️ تناسخ یعنی خارج شدن روح از یک کالبود و داخل شدن آن به کالبد دیگر «سپردن روح خود به یک شخص دیگر»، یکدیگر را نسخ کردن!! تبلیغات پربازده آنجل 👇 @advertrs

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
1 833
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

رمان به شدت هیجانی و جذاب جدید آرتیم‌ رو از دست ندید بچه هااا روزانه ۲پارت😍
Show all...
رمان به شدت هیجانی و جذاب جدید آرتیم‌ رو از دست ندید بچه هااا روزانه ۲پارت😍
Show all...
رمان به شدت هیجانی جدید آرتیم‌ رو از دست ندید بچه هااا روزانه ۲پارت😍
Show all...
رمان جدید آرتیم‌رو از دست ندید بچه هااا روزانه ۲پارت😍
Show all...
رمان جدید آرتیم‌رو از دست ندید بچه هااا روزانه ۲پارت😍
Show all...
رمان جدید آرتیم‌رو از دست ندید بچه هااا
Show all...
_ســیــنــه هام درد مــــى کــنـه! این جمله را در حالی گفتم که صدام از بغض می‌لرزید. از روی سوتینِ توری مشکی رنگم، به سینه‌هایم که از حجم شیری که توشون بود داشت می‌ترکید نگاه کرد و خمار لب گزید. دست‌هایش روی دکمه‌های پیراهنِ سفید رنگش نشست و همانطور که دانه دانه بازشان می‌کرد، قدم به قدم نزدیکم آمد و آرام و پر شور و شعف لب زد: - ب‍ـغـض نکن لامـصــب! می‌خوای خوبـشـــون کنم واست؟ دِ هـمیــنـا منه بیــشـرفـو خـراب کردن دیگه! لب می گزم و سرم را پایین می برم، دلم گرما‌ی تنِ پر حرارتش را می‌خواست ولی نمی‌دانم چه مرگم بود که نمی‌توانستم حرفی به زبان بیاورم. پیراهنش را از تنش بیرون کشید و پایین پاهایمان انداخت، سرم را بالا آوردم و نگاهی به سینه ستبر مردانش انداختم! روبرویم ایستاد و یکی از دست‌هایش را دور کمرم حلقه کرد و با دستِ آزادش دمِ اسبی موهایم را با ملایمت کشید، تا جایی که سرم خم شد و چونم مقابلِ نگاهش قرار گرفت، دردم نگرفته بود ولی دلخور صدایش زدم: - کاوه! با خماری به لب‌ های سرخم نگاه کرد و پر حرارت لب زد: - جــونِ کـاوه! نمیدونی که دیــوونـه اون صداتم لامـصب؟ هِی رِ به رِ با اون لـبـای دیوونه کنندت اسمـمـو به زبون میاری و انتظار مــلایـمـتـم ازم داری! وقتی حرف میزد لب های داغش به لب هایم کشیده می‌شد! بالاتنه‌اش را با ملایمت به سینه هایم فشار داد، اول به لب های سرخم و بعد به چشم های خیسم نگاه کرد: - عاشقِ این بوی جدیدتم! هیچ می‌دونی داری چه بلایی به سرم میاری درد و بلا؟ چانه ام لرزید و با دلخوری پر نازی ازش چشم گرفتم، به حرکتم آهسته خندید، دستش روی غزل سوتینم نشست و کنار گوشم با خماری گفت: - بوی شیر میدی! دلم می‌خواد واسه بوی جدید بدنت بمیرم جوجم! دست های داغش را روی شونم قرار داد و سوتینم را در آورد. آرام زیرِ دستش زدم و پر ناز گفتم: - جوجتون فعلا قهره! دمِ عمیقی گرفت و بعد بریده بریده نفسش را روی گونم خالی کرد و تنِ لختش را به سینه‌های عریانم کشید و خشن لب زد: - آخ! نکن تـــولـه ســگ! می‌‌خوای با این ادا و اصولـت پدرِ دلـمـو در بیاری نه؟ این ادا ها برای منِ بـی‌طاقـت شده طنابِ داره! لعـنـتـیِ بی وجود، دل نمیدی به دلــم؟ اوهومِ آرامی زمزمه کردم و قبل از آنکه ازش فاصله بگیرم، به چشم های خمار و سرخ شدش نگاه کردم. یک قدم بیشتر ازش دور نشده بودم که اسپنکِ نسبتاً محکمی به باسنم کوبید و از پشت دستش را محکم دور کمرِ لختم حلقه کرد، کنار گوشم با نفس نفس غرید: - کجا کجا خانم خانما؟ هوم؟ قهر و ناز و اداتو بذار واسه یه وقت دیگه دخترِ حاجی، فعلا کارای مهم تری داریم با هم! دستش آرام آرام روی شکمِ لختم حرکت کرد تا بالا آمد و روی سینه‌های دردناکم نشست و آرام فشردشان، کمی شیر از نوک سینم ترشح کرد و کیان آرام کنار گوشم لب زد: - کارمـون که تـموم شد تو قهرتـو کن، مـن تا ته دنیا نازتـو خریـدارم جوجه! دلبـری کـن و من بمیـرم برات! یه امشـب راه بـیا بـاهام که تا آخر عمر باهات راه میام عروسکم.... آهستـه او را روی تخـت می خوابانـد و لبـاس هایش را در آورده او را دمـر می کند: _داگ استایـل بمون قربونت بـرم! خورشید معترض صدایش می زند: _وای نه کاوه، از پشت درد داره نمی تون.... قبل از اینکه حرفش تمام شود عضو مردانه ی کاوه در باسنش فرو می رود. از ته دل جیغی می کشد که کاوه با نفس نفس در تلاطم ضربه زدن هایش کنار گوشش خمار لب می زند: _نمی شد از جلو‌قربونت برم، اونوقت نی نی میدید اونجای مامانش شق و رق باباشو بلعیده....! https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 💦❌❌💦💦❌❌💦💦💦❌❌💦 یه آقا کاوه جذاب و خوش هیکل داریم اما غیرتی و کله خراب😌😌 یه خورشید خانم زبون بسته و ناز داریم که با هر حرفش دل می‌بره از آقا کاوه ما..... آخ آخ امان از روزی که خورشید خانم ما حامله میشه😔😂 حالا این قدر ناز و ادا در میاره برا آقا کاوه ما که بیا و ببین😔 آی اینجام درد می‌کنه آی اونجام درد می‌کنه .....بچم افتاد😔😂 خلاصه آسایش نداریم از دستش😂😂😂😂 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 https://t.me/joinchat/FkaMR0-mI6w1OWY8 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
Show all...

رمان جدید آرتیم‌رو از دست ندید بچه هااا
Show all...
#بـــرده‌ی_ســرهــنـگــ🔥 #پارت1 ♨️- لخت شو. پشت بند حرفش دود سیگارش رو بیرون فوت کرد و با نگاه سر تا پام رو اسکن کرد. به حرفش گوش ندادم که عصبی داد زد: - لخت میشی یا من لختت کنم؟ دست هام رو مشت کردم، دوست نداشتم جلوش ضعیف به نظر بیام اما چاره ای نبود، اگه این کار رو نمی کردم دوستم رو می کشت. بلوزم رو از تنم در آوردم که به سوتینم اشاره کرد، کلافه سوتینم رو هم از تنم در آوردم و معذب نگاهم رو بستم، با شنیدن صدای پاش نفسم رو بیرون دادم و به نزدیک شدنش خیره شدم، انگشتش رو بین #سینه های گردم کشید و با نیشخند گفت: -خیلی وقته که طعمت رو نچشیدم، مخصوصاً بعد از اون غلطی که کردی، انتظار نرم رفتار کردن من رو نداری که، داری؟ چیزی نگفتم، انتظار نرمی و لطافت نداشتم، قبلاً که مطیع بودم باهام نرم تر رفتار می کرد اما الان همون دختر سرکشی شدم که می خواست رامش کنه. حس انگشتش که لای سینه هام بالا و پایین میشد تنم رو مور مور می کرد، آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو ازش دزدیدم که با تحکم گفت: شلوارت رو هم بکن. پوفی کشیدم و خم شدم تا شلوارم رو بکنم که یهو بازوم رو کشید و مجبورم کرد پشت بهش بایستم، لب های داغش رو به گوشم چسبوند و زمزمه کرد: -وقتی خم میشی خودت رو به آلتم بمال، اگه امشب ارضام کردی دوستت رو آزاد می کنم. مثل اسپند روی آتیش به جلز و ولز کردن افتادم اما چاره ی مقاومت نداشتم، خم شدم تا شلوارم رو در بیارم اما حس #برجستگی شلوارش حالم رو خراب کرد، به خودم تشر زدم که این کار درست نیست اما امان از روزی که به چنگ یه عوضی مثل اون بیفتم. به زور خودم رو کنترل کردم و شلوارم رو از پام کندم، خواستم کمرم و صاف کنم که دستش و روی گلوم گذاشت و تو حالت #داگی نگهم داشت. -نمیدونی چه لذتی داره وقتی دختر سرکشی مثل تو رو تو این حالت میبینم که مثل یه برده مطیع شده.. از حرص دستش که پشت گردنم بود چنگ زدم خواستم چیزی بگم که با حس نرمی #مردونگیش از روی شورتم که شیارهای #بهشتم به بازی گرفته بود ترسیده هینی کشیدم.. - آروم باش، چیزی نیست، همه اش بیست و پنج سانته، کمی هم #کلفته که عیب نداره، مگه به خاطر ک*یر های بیشتر فرار نکردی؟ منم دارم همون رو بهت میدم دیگه هرزه کوچولوی چموشش.. تا خواستم حرفی بزنم سر مردونگیش از کنار شورتم فرو کرد و... اوووف پارت اول رمانشه برید ببینید با دختره چیکار میکنهه🔥👇🏻 https://t.me/+DKwtmWflecZkOGM0 پارت اولش نبود لفت بده🔞 #س‌ک‌سی
Show all...

رمان جدید آرتیم بچه ها👇🏼 https://t.me/+Aip-aZInxJM1MDZh
Show all...
|آتش شیطان|🔥

میسوزانَمت در آتَش خَشمم🔥 رمانی با رده بندی سنی بزرگسالان🔞⛔ به قلم آرتیم🍃