سوگلـیِ شیــخ
° ای بسا شبها که لیلی در خفا خفته در آغوش مجنون بی صدا ° ژانر: عاشقانه، جنایی معمایی، بزرگسال🔞 نویسنده: شاین✨ پایان خوش💞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq
Show more26 603
Subscribers
-3824 hours
-3927 days
-1 81230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔞دخترم 19 ، اکسم به دوست پسرم گفت قبلا باهام بوده دوسپسرم هم برای تلافی که بهش نگفته بودم با یکی دیگه از دوستاش تریسام منو کردن🍑💦
حالا... مشاهده کامل اعتراف🔥
18700
#پارت_1
-اههههیی…خالتو جر بدهه…اوووم ک*یر کلفتتو تند تند توی ک*ص پر اب و داغ خالت عقب جلوش کن …اههههه
تند تند روی ک*یر قطور و کلفتش بالا و پایین میشدم و خودمو به تن بی حسش میکوبیدم
ترشحات ک*صم روی ک*یر درازش چکه میکرد و حسابی ک*یرش خیس شده بود
حس نبض زدن ک*یر قطورش توی ک*ص پر از آب و تپلم منو بیشتر حشری میکرد
سرعت خودمو بیشتر کردم و تند تند روی ک*یر قطورش بالا و پایین میشدم
-اهههه ….خاله ک*صممم داره پاره میشه با ک*یر. کلفتت اوممم….
با حس گرمی و کلفتی چیزی توی سوراخ پشتم..👇🍑💦
https://t.me/+_piTMO2vOa41OTk0
https://t.me/+_piTMO2vOa41OTk0
پارتاش ک*ص خشکتو خیس میکنه🔞💦
𝙎𝙀𝙓𝙔𝘼𝙐𝙉𝙏 🥵
انقد برات بخورم که از حال بری🍌💧
👍 2
1 17400
من رشیدم...
کفترباز بد دهن محل که هیچ دختری از تیکه های من در امان نیست.
تا این که دختر تخس و نیم وجبی حاجی محل از خشتکم آویزون شد و گفت الا و بلا باید عقدش کنم وگرنه کفترامو به گا میده...😂😂😂
به زور عقدش کردم ولی نمیدونستم این سلیطه قراره واسم کمر و آبرو نذاره تازه جا خودم اونم کفتر باز شده...💦🤣🤣🤣
https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0
https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0
#محدودیت_سنی
این رشیده قراره با دختره سکس سرپایی کنن اونم کجا تو کفتردونی.... 😂🤣
- سینه های من یا کفترات؟
با اخم به سینه های دختر نگاه کرد.
- بپوشون و برو بیرون دختره بیحیا!
اما دخترک با پررویی جلوتر رفت.
- خب انتخاب کن. اما بگم اگه سینه های سفید من و نخوای، منم همینطوری میرم بیرون جلو پنجره تا...
حرفش رشید و دیوونه کرد و کمر دختر و چسبید.
- سیاه و کبودش میکنم کار دستت بیاد!
با مک اولش، دخترک آه کشید و...
https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0
دختر پولداری که زن یه پسر کفترباز شده و برای ح..شری کردنش...🙊💦🔞
باورتون میشه تو لونه کفترا و...😂🫢❌
81910
_مادر دستگاه ماساژت چرا اینقدر کلفت و درازه؟
عجیبه.
با دیدن ویبراتورم دست عزیز جون غذا توی حلقم پرید و به سرفه افتادم.
وایی گفتم و محکم توی سرم کوبیدم.
عزیز اومد جلو و ویبراتور بنفش رنگمو توی صورتم تکون داد.
_چقدم بوی بدی میده.
چیه این مدلش؟ نکنه سوخته.
نمیدونستم چی جواب بدم. قرار نبود این رو ببینه.
مال حدیث دوست صمیمیم بود، یکی از فانتزی هاش این بود از اینا داشته باشه. امانتی گذاشتش پیشم ولی من...
عزیز با اخم بهم زل زده بود. به تته پته افتادم.
_ نه عزیز جون این...این مدل جدیده حدیث خریده. امانتی دادتش به من چون کمرم درد میکنه.
عزیز جون با اخم نگاه دیگه ای به ویبراتور انداخت و بعد با چندش روی میز جلوم گذاشتش.
دستشو پاک کرد و گفت:
_مطمئنی کمرت درد می کرد؟ احیانا جاییت نمی خارید؟
با این حرفش سرخ شدم و دمای بدنم زد بالا. نفسم بالا نمیومد.
چی بگم بهش؟ بگم که هربار با دیدن پسر عموم حالی به هولی میشم و...
_ این چیه روی میز گذاشتینش؟
مال کیه...
با صدای عصبی سپهر روح از تنم رفت. همین مونده بود سپهر این رو ببینه. وایی گفتم که عزیز جون گفت:
_ این چیه؟ هیچی پسرم بابابزرگت که مرد من برای پر کردن فراغش اینو خریدم.
خندم گرفت. سپهر چییی بلندی گفت و روبه رومون ایستاد. ویبراتورو گرفت توی دستش و با ناباوری بهش زل زد...
_ عزیز یعنی شما...تا الان، از این...اخه چطوری، نمی...
عزیز به منی که عین سکته ایا بودم زل زد و گفت:
_صد دفعه گفتم این دختررو بگیر این طبعش گرمه. بیا کار دستمون داد، این مال ارامه.
معلوم نیست شبا...
استغفرلله.
سرمو بین دستام گرفتم. خجالت تنها چیزی بود که حس میکردم.
سپهر ناباور ولش کرد و گفت:
_ اینو...توی خودت ارام؟ باکره نیستی یعنی؟
_ هستم...یعنی این، چیزه...
نمیتونستم بگم مال حدیثه.
_به خدا استفاده نکردم ببخشید لطفا.
با گریه اینو گفتم که سپهر هوفی کرد. دستمو گرفت و کشوندم توی اتاق. در رو بست و گفت:
_ عزیز راست میگه. باید بگیرمت. ولی قبلش چکت میکنم با این بلایی سر خودت نیورده باشی.
منه متعجبو لخت کرد و....
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
👍 3
81130
00:03
Video unavailable
#پارت۱❌🔞
فشاری به مردونگی کلفت #رفیقشوهرم دادم و لوند گفتم:
- میشه امشب هم مثل دیشب، ک🍆یر کلفتت رو بمالی به ک🍓صم؟! ک🍓صم میخاره و ک🍆یرت رو میخواد...
زیرچشمی نگاهی بهم انداخت و با پوزخند گفت:
- باز اون شوهر ک.صکشت رفته پی دختر بازی و تو اومدی از ک🍆یر و خا.یهی رفیقاش آویزون شدی؟!
لببرچیدم و نق زدم:
- خب من چیکار کنم؟! میثم منو نمیکنه.... تازه مال تو از مال اون خیلی کلفت تره....
فشاری به #مردونگی کلفتش دادم و ح.شری گفتم:
- اووووم مهراب میخوام امشب خودم روی کلفتت #سواری کنم...
دستمو پس زد و بی تفاوت غرید:
- هرشب همینو میگی بچه، اما همینکه #کلاهکش به دم ک🍓صت میخوره، عینهو یه جسد توی تخت وا میری، بعدش من خودم باید بگ.امت...
قبل از اینکه چیزی بگم، با شنیدن صدای شوهرم ترسیده خواستم از جام بلند شم، که مهراب با بدجنسی منو کشید روی #مردونگیش و گفت:
- که میخواستی روی ک🍆یر رفیق شوهرت سواری بری توله؟! سواری کن...
سواری کن تا شوهرت بیاد ببینه زن ۱۷ سالهاش چطور روی #ک.یر رفیقاش کابویی میره...
همین لحظه در باز شد و #شوهرم با دیدن من که روی ک.یر #رفیقش نشسته بودم...
https://t.me/+cKbjDlbOP4c0NTBk
https://t.me/+cKbjDlbOP4c0NTBk
https://t.me/+cKbjDlbOP4c0NTBk
https://t.me/+cKbjDlbOP4c0NTBk
https://t.me/+cKbjDlbOP4c0NTBk
زن ح.شری داره روی ک.یر رفیق شوهرش سواری میره، که شوهرش سر میرسه و....🔥😱🔞
👍 3
1 22200
اخخخخخخخ دارم ميميمرمممم! تو رو خدا #رحم كن... بچه داره به دنيا مياد...
اخرين كمري رو كه زد خودشو توم تخليه كرد و بى جون كنارم دراز مشيد و فرياد زد: مامانننن! بيا #بچه داره ب دنيا مياد...
#نازم زخم شده بود. مادرش فورى وارد شد و با ديدن اوين برهنه و سرو وضع #لختم صورتشو جمع كرد. بين #پام جا گرفت و با ديدن وضعيتم فرياد زد:نكبت زور بزن بچه ام از دست رفت...
نميتونم... نميتونم...دارم ميميرم...
با ارنجش چنان روى شكمم فشار اورد ك جيغم به هوا رفت. از درد به خودم ميپيچيدم.
آفرين داره مياد همينطور رور بزن...
#انگشتسو #واردم كرد و #كيسه ابو #پاره كرد.جيغم به هوا رفت. با پست دست تو دهنم كوبيد: خفه شوو!...بچه ام خفه سد...
ديگه نميتونم...
سرش معلوم شده زور بزن...
باز با ارنج روم سوار شد : اخخخخخ... دلم...
صداى نوزاد ك تو اتاق پيچيد صداى كف زدنا بلند شد. چشمهاى گريونمو وا كردم. اوين بچه رو تو بغلش گرفته بود. و مادرش بين پام نشسته بود: مامان يجور بدوزش ك از اولشم #تنگتر بشه...
نخ و سوزن تو #بهشتم بالا و پايين مى رفت اما هيچ حسى نداشتم. انقدرى درد كشيده بودم اون پيشم هيچ نبود. وقتى كارش تموم شد از جاش بلند شد. مامان تموم شد؟!
اره از اولشم #تنگتر كردم...
بچه رو ببر بيرون بهش برس من ببينم چ كردى؟
باشه اما اول بزار بگم تميزش كنن بعد...
خودم ميكنم... شماها برين...
نگاهم با ترس به رفتن بقيه دوخته شده بود. رو بهش كردم و گفتم: تو رو بخدا من تازه #ترميم كردم...
__ بازم ميدم #بدوزنت اما من ديگه نميتونم صبر كنم... يه بار ميرم و....
https://t.me/+ye-CsHpWeyEzMmFk
👍 1
89700
اعتراف میکنم غذای گربمو ریختم اونجام حسابی لیس زد خیلی حال داد زبون داغش.. مشاهده اعتراف 🖤🔞
2 06410
سلام دخترم اعتراف میکنم یبار یه نوشابه نارنجی کوچیک کردم تو خودم 🤦🏻♀مشاهده اعتراف🔞
2 19410