cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

سوگلـیِ شیــخ

° ای بسا شبها که لیلی در خفا خفته در آغوش مجنون بی صدا ° ژانر: عاشقانه، جنایی معمایی، بزرگسال🔞 نویسنده: شاین✨ پایان خوش💞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

Show more
Advertising posts
27 019
Subscribers
-3224 hours
-3497 days
+22730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#بیغیرتی محسن ام 34 سالمه از تهران و همسرم مهنوش 30 ساله. یه پسر 5 ساله هم داریم. مهنوش روز به روز اندامش جا افتاده و سـ. ک. ــسی تر میشد تا همین اواخر که واقعا چشمهای بقیه رو به اندام خودش خیره میکرد. از اول زندگیمون هم زیاد پوشش و حجابش کاری نداشتم و مهنوش هم زیاد اهل ج.ندگی و امار دادن نبود. اولین بار که حس بیغیرتیم تحریک شد چند ماه پیش بود که تو یکی از مهمونی های فامیلی دامن پوشیده بود و از زیرش هم یه ساپورت نازک سورمه ای. دامن تا زانوهاش بود. شیطونی پسرم باعث شد تا یه قاشق ماست بریزه رو ساپورتش. بدجور شده بود. مهنوش رفت تو اتاق و ساپورتشو در اورد و بدون ساپورت و با پاهای لخت برگشت. ساق پاهای سفید و گوشتی زنم خیلی تو چشم و چون دامن تا زانوش بود کل ساق پاهای سفیدش بیرون بود. باجناقم و پسر خواهر زنم خیره داشتن به پاهای مهنوش نگاه میکردن. خیلی تحریک شده بودم از اینکه دارن به زنم با شــهــوت نگاه میکنن. استارت بیغیرتیم زده شد و مهنوش رو هم تشویق میکردم که موقع بیرون رفتن لباس های کوتاه بپوشه جوری که کل تابستون رو با دامن میرفت بیرون بیرون و پاهای لختش همه رو تحریک میکرد بعضی جاها هم ازش فاصله میگرفتم تا عکس العمل بقیه رو ببینم. خیلی واسم لذت داشت این لختی پوشیدن زنم. این بیغیرتی من رو زنم هم تاثیر گذاشته بود و باعث شده بود به بعضی نگاه ها و لبخندها جواب بده. تو همین سایت خیلیا پیام میدادن ماساژورن. اولین بار یه پسر اومد خونمون 22 ساله که مفعول هم بود و خیلی عالی ماساژ میداد و از لوسیون های با کیفیت هم استفاده میکرد. چند بار در طی دو هفته اومد خونمون. مهنوش هم جلوش کاملا راحت با لباس تو خونه ای بود. از ماساژ دادنش واسه مهنوش تعریف کردم و زنمو هم قرار شد ماساژ بده و قبل از اومدنش با علی ماساژور هماهنگ کردم که تا میتونه زنمو بماله و تحریکش کنه. پسرمو بردم مهد کودک. علی اومد و زنم هم با دامن تا بالای زانوش رفت تو اتاق. من به بهونه فوتبال دیدن تو هال نشسته بودم. ولی بعد از چند دقیقه رفتم تو اتاق خواب. زنم پشتش به من بود و منو نمیدید. علی از ساق پاهاش شروع کرده بود و بعد از ماساز دادن تا زانوش شروع کرد به لیس زدن ساق پاهای سفید و ســ.ک.ــسی زنم. از مچ پا لیس میزد تا لای ک.ص تنگش زنم هم چیزی نمیگفت. همزمان که ک. ص زنمو لیس میزد با دستاش رون و کــ. ون زنمو هم میمالید و باعث شده بود یه صدای اه و ناله ریزی از زنم بیاد... https://t.me/+ChfNbKCXLbFmYmVk https://t.me/+ChfNbKCXLbFmYmVk ادامه این داستان کوتاه سکسی رو اینجا بخون👆 منبع کلی داستان کوتاه شهوانی🔞💦💦
Show all...
-سکس سه نفره بزنیم؟ تو دفتر مدیر نشسته بودم و پسرش چشماش خمار شد و در رو قفل کرد -آره بابایی تو کونشو پاره کن منم پرده شو جر میدم https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0
Show all...
_شلنگ دستشویی قشنگ اندازه ک.ص گشادته سر شلنگ رو به ک.صم چسبوند و شیر آب رو باز کرد که آب با فشار توم رفت و ناله ای از شهوت کردم _جوووون چه ک.صت باد کرد دیدی بالاخره تو دستشویی مدرسه دارم میگامت جنده شیر آب رو بست و سر شلنگ رو تو فرو کرد و ناله بلندی کردم _آههه من جنده توام جررم بده من زیرخواب پسر مدیرم دستشو به ک.صم برد و با شنیدن صدای پدرش پشت دستشویی از ترس تو دستش جیش کردم... https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 پسره تو دستشویی مدرسه ک.ص دختره رو با شلنک پاره میکنه🔞💦
Show all...
_شلنگ دستشویی قشنگ اندازه ک.ص گشادته سر شلنگ رو به ک.صم چسبوند و شیر آب رو باز کرد که آب با فشار توم رفت و ناله ای از شهوت کردم _جوووون چه ک.صت باد کرد دیدی بالاخره تو دستشویی مدرسه دارم میگامت جنده شیر آب رو بست و سر شلنگ رو تو فرو کرد و ناله بلندی کردم _آههه من جنده توام جررم بده من زیرخواب پسر مدیرم دستشو به ک.صم برد و با شنیدن صدای پدرش پشت دستشویی از ترس تو دستش جیش کردم... https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 پسره تو دستشویی مدرسه ک.ص دختره رو با شلنک پاره میکنه🔞💦
Show all...
-سکس سه نفره بزنیم؟ تو دفتر مدیر نشسته بودم و پسرش چشماش خمار شد و در رو قفل کرد -آره بابایی تو کونشو پاره کن منم پرده شو جر میدم https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0
Show all...
1
•| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کا..ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم... https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر.... خندید. - جوون...خوشت اومده. - لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم. - تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی. - اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه... با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد. ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم. - برگرد میخوام از جلو ب.گامت. با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش... - تو که نمی‌خواستی بدون کا.ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
Show all...
• 𝑯𝒐𝒓𝒏𝒚 𝒓𝒆𝒍𝒊𝒈𝒊𝒐𝒖𝒔 •

دستاتو ببندم بدنتو لیس بزنم و تو خمار به خودت بپیچی🔞💦 •ژانر:بزرگسال،ممنوعه🔞 •زمان پارتگذاری:شنبه تا پنجشنبه❌ ‌•P1:

https://t.me/c/2058267256/3

‍ س‍...ک‍...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌ بنری که می‌خونید، #پارت‌واقعی‌رمانه و دارای #محدودیت_سنی هست. لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است: - حتی باورت نمیشه که چقدر دلم می‌خواد همین حالا کی‍*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات کنم و اونقدر تلم‍*به بزنم که ک‍*ص و کو*نت سرخ و کبود بشه! آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی‍*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک‍*صم قرار گرفت. - پس برای همین اینقدر داری دست دست می‌کنی واسه پا*ره کردنم؟ جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی‍*رش رو تو ک‍*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام رو به کمرش فشار دادم. - آه! همینه! همینو می‌خواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک‍*ص و کو..نمو با کی‍*ر کلفتت پا...ره کن - چشم! شما امر کن عروس س‍*ک‍*سی و حش‍..ری من! بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل‍*مبه زدن. کی‍*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس می‌کردم و بدنم زیر تل‍*مبه هاش مثل ویبره می‌لرزید. - خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی‍*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟ سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم: - آه! آره آره! حالا می‌فهمم آرش قدرتش تو س‍*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم می‌خواد زیر ک‍*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک‍*صم خون بیفته مرصاد! https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌ https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
Show all...
• 𝑯𝑶𝑻 𝑭𝑨𝑴𝑰𝑳𝒀 •

یجوری برات بخوره که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری...👄💦 •ژانر:بزرگسال،ممنوعه🔞 •زمان پارتگذاری:شنبه تا پنجشنبه❌ •P1:

https://t.me/c/2115487227/3

👍 2
دختره از لای در سک*س مادرش و با ناپدریش و دید میزنه💦🔞 _چقدر کلفته شاهرخ جون میده ساک بزنی شاهرخ آلتش و فرو کرد تو دهن مادرم و تند عقب و جلو کرد _آه آفرین تند بخور... همزمان سینه های درشت مامان و بین دستاش گرفت و فشرد. یهو از دهنش بیرون کشید و داگیش کرد. آلت کلفت و درازش و مالید به سوراخ کو..ن مامان و به ضرب وارد کرد. _آخ سوختممم جلو دهم مامان و گرفت و تند تلمبه زد. _هیس جیغ نکش میخوای دخترت و بیدار کنی بیاد ببینه مادرش داره چطور از کو.ن گاییده میشه؟ با دیدن وضعیتشون بین پام خیس شد. دلم می خواست منم اون آلت کلفت و تو خودم حس کنم. دستم و فرو بردم داخل شورتم  و ناله ای کردم که صدایی گفت: _اووف اینجا رو باش گوهر، انگار دخترت هم دلش میخواد به سمتم اومد و کشیدتم داخل _حالا که اومدی مادرو دخترو ما هم جر میدم خمم کرد رو تخت و شورت و شلوارم و باهم کشید پایین _جوون چه تپلی و صورتی... https://t.me/+C6p8QrtGezU0MmVk https://t.me/+C6p8QrtGezU0MmVk https://t.me/+C6p8QrtGezU0MmVk #تریسام🔥 رابطه با ناپدری و مادرش همزمان 😱🔞💦 https://t.me/+C6p8QrtGezU0MmVk https://t.me/+C6p8QrtGezU0MmVk
Show all...
گـیــــــوا

حس خوب یعنی تو هوای سرد بیرونم با خوردن لب همدیگه داغ شیم... رمان اروتیک گیوا🔥 به قلم: راحله dm

👍 1
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد ک.ونش به بالا اومد با دو دستش ک.ون خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب ک.صش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در ک.ونش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای ک.صش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی ک.ونت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+OaPoz3VOrqkxODc0 https://t.me/+OaPoz3VOrqkxODc0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
Show all...
❌ خیــابـان هشــتادوهفـــتـم ❌

به من بگو " ارباب " 👁 🔥 / بر اساس زندگی واقعی نویسنده 🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن نویسنده : مسعود

👍 9