cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمان ♥️ما تا آخرش هستیم♥️

#هرگونه‌کپی‌ونسخه‌برداری‌حتی‌باذکرنام‌نویسنده‌پیگردقانونی دارد رمان #ماتااخرش‌هستیم به قلم #راضیه‌وزهرا ادمین تب @queen_flowerr

Show more
Iran96 514The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
1 629
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️ ❤️💙 ❤️ پارت #12 #باقر همینجوری داشتم به سوالاش جواب میدادم! معلوم نیست میخواد به کجا برسه با این همه سوالی که ازم میپرسه _عه! اسمش چیه؟ هادی _خب چرا نمیری با اون دردودل کنی؟ بهش یه نگاه انداختم که متفکر بهم زل زده بود! از طرز نگاهش فهمیدم منظوری از حرفش نداره و نیاز نیست خشممو بهش نشون بدم تا یکم آدم شه! خیلی از غم هامو دیده!! خودش بدجوری داغون شده حتی بیشتر از من.. لحظه جون دادن سیرانوشو فقط هادی دیده.. حتی مادرش میگفت وقتی بهش فکر میکنه خود به خود حالش خراب میشه و بعضی اوقات غش میکنه... _بهتر نیست از این وضعیت دربیای و دیگه دپرس نباشی؟ اگه خوب رفتار کنی برادرتم حالش خوب میشه نمیدونم چرا هرچی میگفت از نظرم منطقی بود و به حرفاش گوش میدادم!!! _میشه برادرتو ببینم؟ آره اگه برادره خل و چلت بزاره فردا بیا همون پارک تا ببینیش _اهای راجب داداشم درست صحبت کن اگه نکنم؟ _با هرکی میخوای بکن به منچه اصلا بی تربیت :|||| و زبونشو برام درآورد پوففف از دست این دختر دهنم از دستش داره سرویس میشه وقتی دیدم تنها داره برمیگرده صداش زدم... اسمش چی بود؟ر... ر.... اها ربابه ربابههه به سمتم برگشت و گفت: با منی؟ آره؛وایسا خودم برسونمت...... سوار ماشین شدیم که دیدم با اخم داره نگاهم میکنه! چیه؟بیا منو بخور _خوشمزه نیستی که بخورمت:) چته؟چرا اینجوری نگاه میکنی مگه ارث باباتو خوردم؟ _اولا ربابه عمته دوما حق نداری ارث بابامو بخوری یا خدا!! این چرا اینجوریه؟ مگه اسمت ربابه نیست؟ _اسمم رقیس رقیههههه آهااا خب رقیه ادرس خونتون بده... عجباااا این که خونش فقط سه تا کوچه باما فاصله داره!! پس چرا تاحالا ندیدمش؟ رقیه _هوم؟ از کی تو این محل زندگی میکنین؟ _فوضول بردن جهنم گفتن هیزمش تَره بی تربیت فقط یه سوال پرسیدم:/ _از موقعی که چشم به جهان گشودم و قدم رو تخم چشات گذاشتم ادای اوق زدن دراوردم که بهم یه چشم غره رفت که با خندیدنم حسابی حرصی شد.... چه لذت بخشه وقتی حرص یه دختر پرو مثل رقیه رو در میارم و لبخند پیروز مندانه ای زدم.... ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧ بــــــــــﮫ قــــــــــلــــــــــ؎: R⃠a⃠z⃠i⃠e⃠and Z̸a̸h̸r̸a̸ ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧
Show all...
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️ ❤️💙 ❤️ پارت #11 #رقیه یه مرد قد بلند که چشماش از شدت خماری قرمز شده بود! خیلی ترسیدم! با لبخند جلو اومد...منم با سرعت از اونجا دور شدم وقتی پشتمو نگاه کردم دیدم اونم داره دنبالم میاد!!! با ترس جیغ خفیفی کشیدم و با سرعت دویدم فقط میدویدم و متوجه اطرافم نمیشدم!! وقتی به خودم اومد جلوی در خونه باقر بودم.. با عجله زنگ زدم وقتی آیفون خونه روشن شد در باز شد و وقتی میخواستم وارد خونه بشم باقر جلوم سبز شد... با ترس رفتم پشت باقر و بازوشو بغل گرفتم.. قدم خیلی ازش کوتاه تر بود تقریبا تا زیر جناق سینش میرسید.... با تعجب به من نگاه کرد که بهش گفتم اون مرد معتاد دنبالمه!! با چشمای به خون نشسته به مرد نگاهی کرد و خیلی ناگهانی یه مشت محکم زد به فکش که خون از دماغ و دهنش اومد.. فقط داداش کارنم نیست که میزنه فک بقیه رو میاره پایین!! این بابا خیلی زورش زیاده :| وقتی به خودم اومدم دستمو کشید و برد توی حیاط و درو بست!! با بهت بهش نگاه کردم که گفت: _چرا با ماشین نیومدی؟ پدرو مادرم بیدار میشدن _برا چی دنبالت کرد؟ جناب سرهنگ بنظرت الان وقت بازجوییه؟ خودشو جمع و جور کردو گفت: همینجوری پرسیدم!! خب برو سر اصل مطلب _اصل مطلب؟ آره دیگه _کدوم اصل مطلب؟ :||||||||||||| _هان؟ چرا گفتی بیام؟ _آهاااا؛ گفتم بیای اینجا تا کمی باهات صحبت کنم اومم خب اول کی شروع کنه؟ _تو خب بگو ببینم با کی خیلی صمیمی هستی؟ _با برادرم الان کجاست؟ _خونش ازدواج کرده؟ _نه یک هفته از من کوچک تره؛دوست بچگیمه و الان جای برادرم محسوب میشه عه! اسمش چیه؟ _هادی..... ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧ بــــــــــﮫ قــــــــــلــــــــــ؎: R⃠a⃠z⃠i⃠e⃠and Z̸a̸h̸r̸a̸ ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧
Show all...
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️ ❤️💙 ❤️ پارت #دهم #رقیه انقدر پاستیل و لواشک خورده بودم که دیگه نای راه رفتن نداشتم؛ رسیدم خونه و به مامان و بابا سلام کردم... مامان: سلام دخترم برو لباساتو عوض کن شام حاضره بیا بخور _چشم بعد از تعویض لباسام رفتم سر میز غذا.. خونمون دوبلکس بود و شبیه به یه قصر بود.. اوممم به به چه غذایی... تا اومدم یه قاشق بزارم دهنم یاد باقر افتادم یعنی الان مرده یا زندس؟ با فکرش اشتهام کور شد:( من عاشق سبزی پلو با ماهیم ولی الان اگه نخورم مامان بهم شک میکنه..‌چند قاشقی خوردم و به اتاقم رفتم انقدر بهش فکر کردم که چشمام سنگین شد... کم کم داشت خوابم میبرد که تلفن زنگ خورد... ناشناس بود ؛ جواب دادم.. بله _منم دقیقا کی؟ _باقر یهو از جام بلند شدم و داد زدم چی؟تو زنده ای؟ _منتظر بودی بمیرم؟ پ ن پ ایشش چقدر لوس _میتونی امشب بیای خونمون؟ چه زود پسر خاله شدی عمویییی _نگران نباش پدر مادرم خونه هستن فقط باهات یه کار کوچیک دارم چیکار؟:/ _بیا بهت میگم باشه فقط.... و تلفن قطع شد :| چقد بی ادب بود:/ خجالتم نمیکشه اَه لباسمو پوشیدم و از خونه خارج شدم... خداروشکر مامان و بابا خواب بودن؛اگه با ماشین میرفتم صداش همه رو بیدار میکرد برا همین پیاده به راه افتادم... سایه ای دیدم که داخل بن بست کوچه ای بود... اول بهش توجه نکردم ولی حس کردم توی دستش سیگاره!! رفتم جلوتر!! سایه شبیه داداش کارن بود!! با هر قدم قلبم تند تر میزد... امکان نداره!!داداش من معتاد نشده!! بغض کردم و راهو کاملا طی کردم و به اون شخص رسیدم.... ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧ بــــــــــﮫ قــــــــــلــــــــــ؎: R⃠a⃠z⃠i⃠e⃠and Z̸a̸h̸r̸a̸ ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧
Show all...
AnimatedSticker.tgs0.17 KB
شخصیت هادی
Show all...
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️ ❤️💙 ❤️ پارت #نهم #باقر خاطرات من و سیرانوش از جلوی چشمام رد میشد و آتش نفرت درونم بیشتر شعله ور میشد... نفرت به دشمن خونیم(فرانک) خانواده سه نفره منو نابود کرد.... بلند فریاد زدم: ای کاش میتونستم انتقامتو بگیرم سیرانوش ای کاش میشد فرانک تقاص خون بچمو پس بده.... با هر کلمه ای که میگفتم پرده اشکم زخیم تر میشد.... به اطراف خیره بودمو اشک میریختم که یادم افتاد اون دختره رقیه به من یه برگه داده... از تو جیبم در آوردمش و شروع کردم به خوندنش: ببین آقای محترم بهتره که گذشتتو فراموش کنی و به آیندت فکر کنی؛ الان سیرانوش و بچت تو بهترین جای بهشت هستن اگه تو خودتو بکشی فوقش میشی سرایدار دستشویی جهنم؛ فکر کردی میبرن میزارنت وردل سیرانوش؟اگه خودتو کشتی بدون من بعد ۲۰۰ سال عمر میامو خفتت میکنم یااگه نظرت عوض شد و زنده موندی به این ***0918 شماره زنگ بزن؛ قربونم بری بهترین و جیگر ترین دوست دنیا رقیه تهرانی... ای زرت! اخه دختر چقدر میتونه پرو باشه؟!! اخه این دختر چرا انقدر رو مخمه؟ همچین بد نمیگه! اگه بمیرم که نمیرم پیش سیرانوشم!! زارتی میرم جهنم.. پس چه گوهی بخورم؟ من که نمیتونم انقدر تنها و افسرده زندگی کنم؟ هادی: داداش باقر اینجا چیکار میکنی؟ تو حال خودم بودم که صدای هادی به گوشم خورد... خودمو جمع و جور کردمو بهش گفتم: اومدم یکم هوا بخورم.. هادی چه گناهی داشت که بخاطر من میسوزه و میسازه؟ خودشو تقصیر مرگ سیرانوش میدونه و کسی نیست دلداریش بده.. دلم برای داداشم میسوزه؛بعد از اینکه حالم بهتر شد دلداریش میدم.. فعلا باید به این دختره ی فوضول زنگ بزنم بگم خبر مرگم زنده موندم.... ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧ بــــــــــﮫ قــــــــــلــــــــــ؎: R⃠a⃠z⃠i⃠e⃠and Z̸a̸h̸r̸a̸ ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧
Show all...
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 ❤️💙❤️ ❤️💙 ❤️ پارت #هشتم #هادی عمو من همه جارو گشتم ولی باقرو پیدا نکردم! عمو بابک(پدر باقر): از رانندش پرسیدی؟ آخرین بار با اون رفت هادی: آره گفت بنزشو برداشت و رفت و به من گفت دنبالش نرم عمو: ای خدا!! بچمو برگردون... *** رفتم توی تراس و به روزی که سیرانوش کشته شد فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد... نگاه کردم؛ رزالین بود... من و رزالین قراره باهم دیگه نامزد کنیم اما با اتفاقی که برای داداش باقر پیش اومده بود زمان نامزدیمون به تاخیر افتاد... _الو! +سلام عشقم! _سلام نفسم خوبی؟ +آره تو چطوری؟ _تو خوب باشی منم خوبم +یعنی حالت زیاد خوب نیست؟ _رزالییین +خخخ شوخی کردم من که عالیم ولی تورو بعید میدونم خوب باشی _آره ؛ داداش باقر از ظهری غیبش زده میترسم بلایی سر خودش بیاره +وای چه بد برو دنبالش بگرد _باشه عزیزم فعلا +خدافظ بعد قطع کردن تلفن راننده داداش اومد پیشم.. کاری داشتی؟ _اقا باید یه مطلبی بهتون بگم اگه مهم نیست بعدا بهم بگو _نه اقا راجب آقازاده(داداش باقر) هست بگو _امروز صبح به من آدرس یه تپه که بیرون از شهر هستو دادن ؛ شاید ایشون رفتن اونجا.... #باقر آروم آروم قدم بر میداشتم... بالاخره به بالای تپه رسیدم و بعد از یه نگاه کوتاه به اطراف به بالاترین نقطه تپه رسیدم تا از دَرّه کناریش خودمو پرت کنم پایین....... ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧ بــــــــــﮫ قــــــــــلــــــــــ؎: R⃠a⃠z⃠i⃠e⃠and Z̸a̸h̸r̸a̸ ✦✧✦✧✦✧✦✧✦♥️✦✧✦✧✦✧✦✧
Show all...
سلام دوستان کانال فروشی هست خریدار بیاد پیوی قیمت خیلی مناسب هست👇 @queen_flowerr
Show all...
۩یا مَن اِسمُهُ دَواءٌ و ذِکرُهُ شَفاءٌ یا مَن یَجعَلُ الشِّفاءَ فیما یَشاءُ مِنَ الاَشیاءِ۩ #طب سنتی #بازگشت به درمانهای طبیعی,اصلاح سبک زندگی💫 باهمه ی درمانهای شیمیایی خداحافظی کنید☺️☝️🌺 @Tebe_Mojezegarr
Show all...
#پارتی‌ازآینده ــ یه (سکسکه) اتاق ب...به من می...یدی ج...یگر ؟ پشت بندش بلند زد زیر خنده .. مسعول پذیرش با تعجب خیره اش بود ــ خانوم شما حالتون خوبه ؟ خندید و سرش را چندبار تکان داد ــ عالی اما نبود .. تلوتلو خوردن و خنده های بی‌موردش چیز دیگری را نشان میداد هرکسی میتوانست بفهمد که این دخترک #زیبا و #ظریف‌اندام #مست است ! باصدای #مردانه آیهان هر دو به سمتش برگشتند ــ چخبره ؟ این صداها چیه ! ــ اقا این خانوم #حالت‌عادی ندارن .. زنگ بزنم 110 ؟ آیهان با خشم به سمت صبا برگشت دختری که با یک نگاه #دلش را برده بود و بار ها #پسش زده بود . شانه های #ظریف دخترک را گرفت و بیتوجه به بقیه به سمت اسانسور کشید صبا بلند خندید و دستش را کشید و دوباره خودش را سمت ایهان هل داد ــ هووو (سکسکه )جوون‌چه ..خ..خوش تیپی تو ایهان محکم تکانش‌داد و در صورتش غرید ــ چت شده تو صبا ؟ کدوم #گوری بودی صبا بیتوجه #مستانه خندید و سرش را نزدیک برد بوی تند الکل در مشام ایهان پیچید اخم غلیظی کرد ــ رفتی کدوم گوری مست کردی #توله سگ ؟؟ هاا؟ صبا بی مقدمه #لب هایش را روی گلوی ایهان گذاشت و #بوسه نرمی رویش زد .. نفس های ایهان تند شد تک تک سلول هایش این دختر را طلب میکردند .. محکم به دیوار چسباندش . ــ نکن دختر .. بیشتر از این #آتیشم نزن حالت خوب نیس الان .. نمیخام بلایی سرت بیارم صبا چشمانش را #مظلوم کرد و لب هایش را #غنچه و ایهان چشم بست بر اینهمه زیبایی و لوندی ــ می...(سکسکه)میخام ب...بیام ات اتاق تو #عقل‌ایهان‌کنارکشید #منطق‌خاموش‌شد و حالا نوبت #یکه‌تازی‌قلب‌تبدارش بود دست زیر زانوی دخترک انداخت و وارد اسانسور شد ــ اره .. #امشب‌مال‌من‌میشی‌صبا و بعدش مجبوری تن به خواسته هام بدی #مجبوری ! https://t.me/joinchat/AAAAAFHw1KSbEr_Sp5o6ew https://t.me/joinchat/AAAAAFHw1KSbEr_Sp5o6ew
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.