cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Albe

https://t.me/Harfmanrobot?start=408438526

Show more
Iran389 534The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
125
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

مو براش شفا بودُم اون فقط دوا مي خواست
Show all...
وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم بیکی طرفه نگار افتادا گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
Show all...
اگر به ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن من است. همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است. کاشکی بدل همه خلق، من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید... کاشکی حساب همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید. شیخ ابوالحسن خرقانی
Show all...
خانه صاحب نظران می‌بری پرده پرهیزکنان می‌دری گر تو پری چهره نپوشی نقاب توبه صوفی به زیان آوری این چه وجود است نمی‌دانمت آدمیی یا ملکی یا پری گر همه سرمایه زیان می‌کند سود بود دیدن آن مشتری نسخه این روی به نقاش بر تا بکند توبه ز صورتگری با تترت حاجت شمشیر نیست حمله همی‌آری و دل می‌بری گر تو در آیینه تأمل کنی صورت خود باز به ما ننگری خسرو اگر عهد تو دریافتی دل به تو دادی که تو شیرین‌تری گر دری از خلق ببندم به روی بر تو نبندم که به خاطر دری سعدی اگر کشته شود در فراق زنده شود چون به سرش بگذری
Show all...
هیچ چیز محال نیست!
Show all...
توی باغچه‌ها پاییز اومده پیِ نامردی...
Show all...
01 Ahay Khabardar.mp34.09 MB
كلما ابتعدتُ عن الكتبْ، عاقبنَي الله بالناس...! هر بار که از کتاب دور شدم، خدا مرا با مردم مجازات کرد...! هند الغريب
Show all...
چقدر خوب توانسته اندوه اين ديالوگ را نشان بدهد اخ مخصوصا آنجا كه ليلي ميگويد: معاذالله «زمانیکه لیلی را در دامنه ی کوه ملاقات کردم دیدم دستهایش قرمز رنگند گفتم آیا در جداییمان دستهایت را حنا گذاشتی؟ گفت پناه میبرم برخدا اگر این چنین باشد ، زمانیکه جداییمان فرا رسید آنقدر گریستم که زمین زیر پایم از خون چشمم تر شد، با انگشتانم، اشک چشمم را پاک کردم و دستهایم از خون چشمم رنگین شدند پنداری که آنها را حنا بسته ام» .
Show all...
می‌گذرند... زودتر از آنکه فکر کنی می‌گذرند عشق‌ها اضطراب‌ها هیجان‌ها باد و باران‌های یک تابستانند. #رسول_یونان .
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.