cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Señor Bandeira

در میان سروقامتان، این زن، نخل است. @Stunning_Monster چنل زبان چینی من: https://t.me/chinese_because_its_beautiful

Show more
Advertising posts
252
Subscribers
No data24 hours
+37 days
+630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پرنسسی که نیم دیوه، و بعد به چهره‌ی واقعی عشق درمیاد و خودش رو می‌پذیره.
Show all...
4
واقعا شرک 1 و 2 و 4 (3 رو هنوز ندیدم) سرشار از نکات حقه‌.
Show all...
3
Uh
Show all...
The challenge of being raised as a princess, is you can hardly find a person who treats you like a QUEEN.
Show all...
👍 3
یک بازه‌ای از بهار 402 تا اوایل پاییزش، من توی آتش خشم می‌سوختم. زندگیم رو می‌کردم، درسم رو می‌خوندم، کار و ورزش و ارتباطاتم سرجاش بود، ولی همه با خشم خشم خشم خشم. یادمه یه شب هفته‌ی دوم مهر حوالی خوابگاه راه می‌رفتم و آدما کاپشن پوشیده بودن، من کراپم رو تا گردن زده بودم بالا و باز وحشتناک گرمم بود، عصبانی بودم. عاملی که فکر می‌کردم جرقه زننده‌ی این خشم باشه رو حذف کردم، و آرامش و زیبایی بازگشت. الان هم همینه. گیر میدم به گرما، به خورشید، به تهران، به خوابگاه، به دانشگاه، به آدما، ولی خودم میدونم داستان از جای دیگه‌ست. از کجا؟ چون دانشگاه و آدما و خوابگاه و تهران قبلا هم بود و من لبخند می‌زدم. چیزی که منو خشمگین می‌کنه ولی، جدیده. اما چیزی که نمیدونم اینه که عاملی رو باید در خودم تغییر بدم؟ یا محیط؟
Show all...
00:03
Video unavailableShow in Telegram
3.12 KB
🥰 2🤣 2😁 1
هر روز این جمله رو با خودتون تکرار کنید: ما روی شانه زنانی ایستاده‌ایم، که قبل از ما آمده‌اند ❤️
Show all...
2
یه موقعایی نیاز دارم آدمی رو استثمار کنم. برام غذاهای خوشمزه بپزه، همیشه باهام موافقت کنه، رو حرفم حرف نیاره، پول توجیبیش رو من بدم و فقط از سر و گردنم بالا بره و بعد از کار که خسته‌م، بیاد تکنیک‌های قری‌ای که یاد گرفته برام اجرا کنه. بعد هم تلوزیون و رسانه و جامعه اونو به خدمت رایگان و همه جانبه به من، و من رو به رسوندن رذالت به حد نهایت، تشویق کنه‌.
Show all...
👍 2🗿 1
آگاهانه هم بودن یا نبودن معنی نداره. یه روزی من استادهام رو ترک می‌کنم چون چیز جدیدی برای یاد دادن بهم ندارن، و اونا زبان‌آموزهای جدیدی پیدا می‌کنن. برای خودمم به عنوان یه استاد این اتفاق خواهد افتاد. یه روز دوست‌هام من رو ترک می‌کنن چون چیزی که بخاطرش دوستی رو شروع کردیم خیلی وقته در اون‌ها اشباع شده و باید مسیرهای جدیدی رو شروع کنن. یه روزی دیگه از مغازه‌ی سر کوچه خرید نکردم و بعد دو سال گذشت که پا بهش نذاشتم چون از خوردن اون کیک خوشمزه‌ای که فقط اونجا پیدا می‌شد، پر شده بودم. کلا همینه. اشتباه گفتم. آدما نمی‌میرن، آدما میرن دنبال نیازهاشون، و روزی چیزی که تو ارائه می‌کنی نیازشون نیست. نمیشه گفت فلان زبان‌آموزی که یهو دیگه کلاس‌هاش رو ادامه نداد قدر استادش رو ندونست و بعد هم اشتیاقش رو از دست داد و مرد، اون صرفا رفت تا چیزای جدید یاد بگیره. این شکلی دیدنش فرق می‌کنه.
Show all...
👍 5 1
ولی دنیا پیش میره و آدما یهو وسط مردگی‌شون زنده میشن و باز می‌میرن. همه ناآگاهانه.
Show all...